❄️بسم الله الرحمن الرحیم❄️
دیگر برو از شعرهای من
فرمانروای اول پائیز
ای کودتای هشتم هرماه
اِسکیسی تک بعدی پرهیز
من از شکوه شعر می آیم
احساس نابِ یک بغل آذر
از شور شیرین شب سرما
از دردهای آخر مادر
ای من کنار بسترت مرده
شولای خیس عشق بر جانم
رسوایی بعد از رها کردن
چون زخمیِ تاریخ ایرانم
از قاف تا قله رسیدم تا
درفتح کوه عشق ما گردیم
بیراهه ها زنجیرِ پایت شد
تقدیر را خواندی ،جدا گردیم
یک شب ، هزاران شب ، سبو در دست
در گوشه ی میخانه باریدم
شش وجهی احجامِ افلاطون
بر منحنیِ قلب خود چیدم
بیزارم از اشعار من ، بی تو
از دکمه های باز پیراهن
تصویر سرد یک هم آغوشی
هُرم تن تب دارِ تو بی من
در امتداد یک تن خسته
قلبی پر از تردید تنها شد
یک شب تمام باورش گم گشت
فردا به عشقت باز پیدا شد
دیگر برو از شعرهای من
حیف است در اشعار من مانی
وقتی کنارت زندگی زیباست
وقتی خزانم ،تو بهارانی
***************
در آخرین روز خزانی سرد
مادر نگاهش سمت بابا بود
جانش سراسر درد و بالبخند
امشب شروع صبح یلدا بود
***************
سلام نازنین خواهرم
تولدت مبارک یلداتان شاد
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫