سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        خواب قیامت

        شعری از

        مجید رسول زاده متخلص به ساقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۱۰:۳۵ شماره ثبت ۱۰۹۹۷۴
          بازدید : ۲۰۵   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مجید رسول زاده متخلص به ساقی
        آخرین اشعار ناب مجید رسول زاده متخلص به ساقی

        شبی در خواب دیدم شد قیامت
        به پا خیزید گفتند ای جماعت
        به پا خیزید این پایان خواب است
        که روز محشر و حق و حساب است
        به فرمان و به امر ایزد پاک
        همه برخاستند از خواب و از خاک
        چه شد گفتند این بیداری از چیست؟
        ز دست کیست ما را راحتی نیست؟
        ندا آمد که روز دادخواه است
        تن هر کس به اعمالش گواه است
        اگر در آن جهان کس دانه ای کاشت
        به پا خیزد که آمد روز برداشت
        نفس رفت و دگر راه گلو بست
        ز وحشت هر کسی از جای خود جست
        همه بر خاک محشر صف کشیدند
        ندای شد قیامت را شنیدند
        دل هر کس به غم آلوده تر شد
        تن دوزخ ز آتش شعله ور شد
        کسی قادر به تغییر قضا نیست
        فنایی بر جزای کرده ها نیست
        گدا با شاه در یک دادگاهند 
        که هر یک تشنه آب حیاتند
        دگر چرخ و فلک برکام ما نیست
        شراب زندگی در جام ما نیست
        همه دست دعا بررو کشیدیم
        که از ناباوری  اینجا رسیدیم
        در آن صحرای محشر خط آخر
        عملها بود و سنجش بود و‌داور
        سکندرها به خاک افتاده بودند
        برای التماس آماده بودند
        نه از چنگیز نام و شهرتی بود
        نه در بازوی رستم قدرتی بود
        به فرمان خداوند جهان بان
        شروع شد دادگاه عدل انسان
        به هر قومی ز هر اصلی که زادند
        ملائک نامه اعمال دادند
        چو وجدان با حقیقتها در افتاد
        هیاهویی ز هر سو بر سر افتاد
        سر هر کس به سودایی دگر بود
        چه سرها را  چه سوداها به سر بود
        چه سنگین بود بار نام انسان
        چه آسان سخت شد این راه آسان
        یکی خندان یکی آشفته حیران
        یکی غمگین یکی با چشم گریان
        یکی را حاصل بذرش ثمر داد
        یکی برحال خود فریاد سر داد
        یکی در گوشه ای افتاده از پا
        یکی ماتم زده خشکیده در جا
        یکی در خواهش و در التماس است
        یکی در شادی و شکر و سپاس است
        چو شد معلوم سهم از شادی و غم
        جماعت را جدا کردند از هم
        به سویی صالحان در اوج لبخند
        دگر سو کافران در غل و در بند
        به خود گفتم کسی مرد جدل نیست
        گریزی از مکافات عمل نیست
        سخن آمد به یاد از پیر دل پاک
        که از خاکیم و در خاکیم و از خاک
        به لاک خود فرو رفتم ز اندوه
        به پندی نرم کردم این دل کوه
        به خود گفتم دگر وقت خطا نیست
        خطا شایسته اعمال ما نیست
        به خود گفتم برو مرد خدا باش
        ز مکر وحیله شیطان جدا باش
        در این فکر و هوس بودم که ناگه
        ز شلاقی شدم هشیار و آگه
        به خود تا آمدم دستی هلم داد
        به کیفرخانه و گودال بیداد
        ز هر سو آتشی بر جانم افتاد
        همه اعمال زشتم یادم افتاد
        طلب کردم چو آبی زهر دادند
        مرا طاقت نبود و زجر دادند
        چو کردم اجر اعمالم ملاقات
        کشیدندم سر دار مکافات
        به فریادی ز خواب خود پریدم
        ز وحشت جامه را بر تن دریدم
        نفس در سینه غرق اضطراب است 
        سراب چشم را صد چشمه آب است
        برای مدتی ساکت نشستم
        سپس با ناله ای آن را شکستم
        صدای گریه شد دمساز آهم
        که خاک قبله شد تنها پناهم
        به خاکش توبه کردم از دل و جان
        سپس بر خود نهادم نام انسان
        تو را هم فرصتی گر هست باقی
        برو عبرت بگیر از خواب ساقی
        که قبل از مرگ باید کرد کاری
        نه آندم که نداری اختیاری
         
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۱۶:۰۵
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و آموزنده بود
        دستمریزاد خندانک
        مجید رسول زاده  متخلص به ساقی
        مجید رسول زاده متخلص به ساقی
        يکشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۰۰:۱۷
        سپاسگزارم🙏
        ارسال پاسخ
        شنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۱۱:۲۸
        واقعا مثنوی بلند معنا و تامل برانگیزی بود
        بسیار تأثیرگذار و آموزنده
        به دل نشست 🌺🌺
        مجید رسول زاده  متخلص به ساقی
        مجید رسول زاده متخلص به ساقی
        يکشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۰۰:۱۷
        خیلی ممنون🙏
        ارسال پاسخ
        شنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۱۱:۵۱
        عجیبا غریبا..
        درود 🌹
        چه مثنوی تامل برانگیزی.. چه فاخر، چه برازنده و چه زیبا..

        آفرین بر این قلم.. آفرین بر این مفهوم.. آفرین بر این حس و حالی که در این مثنوی بیداد می کرد..
        عالی بود پسر.. عالی.
        امیدوارم توبه نصوحی دامن گیرم شود و مرا از جهل زندگی برهاند خندانک
        مجید رسول زاده  متخلص به ساقی
        مجید رسول زاده متخلص به ساقی
        يکشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۰۰:۱۸
        لطف دارین خیلی ممنون🙏
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0