دوشنبه ۲۸ خرداد
|
|
فرهاد هم كه باشي فقط مرگ روزگارت را شيرين مي كند
|
|
|
|
|
اینجا را
با همان عطر و بوی ترانه هایم
قاب می گیرم
امــ
|
|
|
|
|
واژه هایت همچون خورشید گرم می کند انجماد روزگار بی کسی را وطنین خوش کلامت باز میکند ب
|
|
|
|
|
به همين غروب دلتنگ دلخوشم
وقتي مي دانم
تو هم
يك جايي
پ
|
|
|
|
|
آنکه گـذر نداشت از باغ عاشقی ثمر نداشت مجنون به قصد اینکه شود چهره اش سیاه خـود را ز آفتاب
|
|
|
|
|
گاهی مجبور است در کوچه بخوابد تا خوابِ آسمان را نقاشی کند! با اینهمه ستاره ای را هم ، به خو
|
|
|
|
|
(( تماشاگه راز ))
دانشکدهِ عشق تماشاگه راز است شاگرد در این مدرسه استادنو
|
|
|
|
|
جاده ی تردید **************************** من بودم و سکوت و شب و این پیاده رو باران – ترانه
|
|
|
|
|
تب بود و من از سکوت مطلق جاری بیزار شدم از اینهمه بیماری آن روز جهان برای من غم شده بود کاغ
|
|
|
|
|
دستها توي جيب پالتو پاركهاي شهر را قدم زدن هق هق شديد ميان بيكسي فکرهای خط خطی... حق انح
|
|
|
|
|
توی این کوچه باریک ,توی این صدای کهنه همه چی تیره و تاره ,همه چی سیاه و مرده توی آخرین
|
|
|
|
|
پایان گیاهی ی مرا می شنوی! در نفس عطسه و گریه و قد کشیدن صدایی کهبوی رطوبت می داد... من ا
|
|
|
|
|
ای جاده برو بیا ازبیابان ازصحرا ازجنگلهای بزرگ ای جاده ی همیشه صاف خسته نباشی
|
|
|
|
|
دلم
برای جغرافیای تنت
تنگ می شود
دریا ها
کوه ها
ف
|
|
|
|
|
همچونان ابر بهار پاک و زیبا و پرند
همچونان شب به کنار گ
|
|
|
|
|
به قلبم مي نشيني
سخت
سريع
- و آتشين،
تا ابد پر نمي
|
|
|
|
|
راضی نمی شوم به مرگ شقایق ،مرگش به کام نیست
تا مرگ ریشه
|
|
|
|
|
باید به کدامین گنه خویش بسوزم
نادم نشدم از گنه خویش هن
|
|
|
|
|
بسم الله
*************
من نه ذهن خوانی بلد هستم
نه دریا نور
|
|
|
|
|
پروانه ی آن شعله ی شیدا ... جامانده ی عشقی، سَرِ راهی
افک
|
|
|
|
|
ازعشق مرا نشانه دادند
بر آتش دل زبانه دادند
گفتند و
|
|
|
|
|
آنقدر دست از سرم برنداشتند که خدا دست از سرم کشید و مانده ام تنها گیج چپ و راستم
|
|
|
|
|
با سیم های تیرِ برق
گیتار الکتریک می نواخت
ای باد
|
|
|
|
|
در پس اَرّابه ها رفتی که آپاچی شوی یا که زندانبان مرد بی تماشاچی شوی بُرقَع از رویت که برداری
|
|
|
|
|
له شدم زیرواژه های درد انسانیتم زیرسئوال رفت نمی شودگفت بالای چشمت ابرو حرفی بز
|
|
|
|
|
خدایم را صدا می زنم با فریادی از جنس درد نه آن خدایی که ..... حریصان او را ابزار کرده اند
|
|
|
|
|
دیشب زلزله ای به بزرگی تمام ریشتر های جهان بدنم را لرزاند ! کالبدشناسان مرکز این لرزه را
|
|
|
|
|
اگر دل بي تو، ذوق باراني نمي كرد در اين خانه،كه مهمانـــي نمي كرد از بَرِ خود، حفظ بـودم ول
|
|
|
|
|
سکوت، حرف دلم با ستاره ها شده است ببین چه ولوله ای بر سرت به پا شده است من و ستاره و چ
|
|
|
|
|
روز شیرین میشود وقتی با طلوع آفتاب نگاهم در چشمان تو مهتاب سر میخورد.. تو را می بینم
|
|
|
|
|
سا عتی ازشب گذشته
کوچه خالی گشته از فریاد مردم
جز صدا
|
|
|
|
|
داستان زندگی
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود توی یک شهر شلوغ دختر تنهایی بود د
|
|
|
|
|
امشب دلم تابه ثریاقدکشیده است ازراه نگاهت به آسمان پرکشیده است ستاره هاریزه خوارسفره ام شد
|
|
|
|
|
علی جان مثل تو من هم خدایی کرده ام پیدا
دوباره محفل مه
|
|
|
|
|
سرخوشی این دنیا یه عالم غم داره تازگی داشت برامون فقر یه لقمه نونه نیش زبونامون هم می
|
|
|
|
|
امروز یک خط سکوت مهمان من باشید........
فانوس
|
|
|
|
|
شعر هایم بوگرفته بس که خوش بویی گلم یا گلابِ قمصری یا باغِ مینویی گلم لحظه هایم را در این تالا
|
|
|
|
|
1
با شعر متولد شدم
با رویا چشم گشودم
با رنگین کمان رها
|
|
|
|
|
مرا نیز سر برید دیگر تحمل جنگ ندارم دیگر تحمل این رنج ندارم دیگر به هیچ کس رحم ندارم من
|
|
|
|
|
دنیا دردستانتان می چرخد و تا انتهای کوچه ای که به بن بست می رسم ، رسم این است تنهاییم
|
|
|
|
|
گیسوان غم را شانه نکن سیل خیز بلا منم خسته ی غمگین لحظه های التهاب
|
|
|
|
|
*بگذار باور کنم رفتنت را..! سنگینی شکست را بر روی شانه هایم احساس می کنم آیا این همه سکوت برای
|
|
|
|
|
اصلن بنا نبود که عاشق شوم شبی حالا که عشــــق آمده آیا معذ ّبی ؟ جز اینکه واژه واژه ی هر شعر س
|
|
|
|
|
زلال ِ سماع * در هجر ِ جان تنبور مینالد نی با گلویی آتشین در ســور مینالد با چرخ ِ ما دل
|
|
|
|
|
موجم، من آن موج سرکش
پر از برودت مرگ
ولی تو ساحل آرام پ�
|
|
|
|
|
گناهی نیست، دستم را بگیری ثواب است این اگر لب هم پذیری که خشک است و ترک برداشت در عمق چه نا
|
|
|
|
|
وقتی نمــاز سينه مــا در سفر شکست جـامم زدست حوصله های دمر شکست از شانـه تـــرانه بـــــه يک پ
|
|
|
|
|
نمیدانم دیشب کدامین جنگل سبز عطر نفسهایت را به باد هدیه کرده بود که نوازش دریا ها ک
|
|
|
|
|
شبيه قديسه ها شده اي
يادت نيست
همخوابگي با شيطان را
اي
|
|
|
|
|
عجب بيجيده عطرت در تن باد و موهايت لباسي بر تن باد همينكه جشم تو سيلاب باش
|
|
|
|
|
طبق آخرین آمار توبه گرگ مرگ است! چوپان نیوز انکارمی کند، این خبر کذبِ مَحض است. لابد گو
|
|
|
|
|
بهانه اي براي نوشتن قلبي براي دوست داشتن روحي براي رها شدن پاهايي براي قدم زدن لبهايي بر
|
|
|
|
|
Bot khane modat hast dar bot khaneye khish sanami ra baraye parastesh bargozide am//khandeha
|
|
|
|
|
ای روح بلند آشنایی ای شعر نسیم روشنایی انوار تو همچو نور خورشید كرده دل پاك تو طلایی ای
|
|
|
|
|
تو ای ققنوس چرا با خود چنینی همیشه در کلاف زندگی سر بر زمینی در این بازار بی مهر زم
|
|
|
|
|
انتظارت می کشد آخر مرا
کی تو رحمی بر دل من می کنی
چشمها
|
|
|
|
|
همیشه ترسیدم ازحقیقتی که دوست داشتم باشد اما دروغ بود همیشه لرزیدم از نگاه تردی
|
|
|
|
|
به نام او که روشنی بخش جان است
سکوت می کنم بر قامت زیبای عشق دست احساسم را علم می کنم
|
|
|
|
|
غروب که می شود آسمان ابر باران نبض هیچکدام عاشقانه نیست وقتی تو نیستی
|
|
|
|
|
روی قلبت بایست و به کهکشانها چشم بدوز این همه ستاره یادگار قلب های سوخته ی تاریخ است...
|
|
|
|
|
می خواستی از دریا آبی برداری کف پایت هم خیس نشود - پنج تا می خواستی از باغ گلی بچینی خ
|
|
|
|
|
من قبل از تو خودم بودم عاشق تنهاییم بعد از تو حتی چشمانم را هم ندارم روحم را
|
|
|
|
|
چشمان تو خورشید در صلواه ظهر ای غروب بی خورشید...! ماه شب
|
|
|
|
|
درمرزهای وسوسه به کسی تخفیف نمی دهند معجزه درون شماست و لبخندها پژمرده می شوند . می شوم
|
|
|
|
|
این صنم در عشق یار بیمار شد دیدن او در آخرت با یار شد جسم او حاضر میان آدمان روح از جسمش جد
|
|
|
|
|
طرح لبخند به لبهای ترک خورده چه دیدن دارد شکر از هر که همان لحظه زمین خورده شنیدن دارد خ
|
|
|
|
|
روزی همه چیز عوض می شود دیوارفاصله ها فرو می ریزد آسمان، خودِ آسمان می شود ماه، خودِ ماه م
|
|
|
|
|
اعتقاد دارم تو یک روز ابرهارابه تسخیرکمر من دربیاوری چاک نارنجهای بوسه را با موهایم رفو می
|
|
|
|
|
2 تو که میدانستی مغرورم جلوی دهانم را میگرفتی تا " دوستت دارم " را نگویم. موضوع غرورم
|
|
|
|
|
تشنگي هاي بيابان از سكوت رود هاست از سكوت ساز خوش آوازه ي داود هاست همدم آتش شديم و در گلس
|
|
|
|
|
خماري مواد... اي دردْکـــشــيـــده از خـــمـــاري مـــواد وي نــعــشــه کــه زنـدگي تو رفت
|
|
|
|
|
خنجر کشید بر ذهن
سال های مونده بر دل
حرف های نگفته از
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر) «سرزمین آهورایی ام» مگرمی شود.تورافراموش کرد به تاریکی شب .شمع را
|
|
|
|
|
وقتی عشق آمد سکوتم را شکست
دست و پای این دلم زنجیر بست
|
|
|
|
|
زمین اینجا باز هم تشنه است ..! نشانی ات را از خیابان های شهر میگیرم از وقتی رفته ای ، انگشت به
|
|
|
|
|
شدم بازیچۀ احساس سرگردان شدم همچون زنی هرزه به امید دلی عریان سراسر کلبه اح
|
|
|
|
|
خواستم بگذرم از تو مثل قایقی از دریا مثل نسیم ازصحرا خواستم رویایی دیگر بسازم خیالم را ا
|
|
|
|
|
قایق یک نفره ، حال به این تنهایی داد دستم که ببین فال به این تنهایی دخترک دست مرا خوب
|
|
|
|
|
زندگانی بی تو یعنی مرگ بد...
مــثل یک دیوانه حــالــم دی
|
|
|
|
|
نیمه های شب باز هم بی خوابی را تزریق میکنم / به رگ هایم ! گود میشود دور چشم هایم و چند ق
|
|
|
مجموع ۱۲۴۸۱۰ پست فعال در ۱۵۶۱ صفحه |