من با قطار دیگری از راه می رسم
لطفا کمی کنار همین ریلها بمان
یک ذره حوصله کن از این دورتر نرو
قدری قدم بزن و مرا مختصر بخوان
من با قطار دیگری از راه میرسم
غم پشت سر و شوق حضورت مقابل است
هی بی تفاوت از سر این جمله نگذری
این لخته که پریده مرا از دهان دل است
از دشت و شهر و کوه و بیابان گذشته ام
تا سرنوشت حوصله را زیر و رو کنم
در طالعم نبودی و در دل نگشتمت
حاشا تو را میان قفس جستجو کنم
جایی نرو کنار همین ریلها بمان
من هستم و خیال تو، این حجم اضطراب
من میرسم تو از شب و روزم ولی نپرس
چیزی نگو همین که رسیدم برو بخواب
من از هجوم غصه شکایت نمیکنم
آغوش و گریه مال مصیبت ندیدههاست
من را معرفی نکن اصلا به این و آن
این انتظار تازه به دوران رسیدههاست
ره توشهام در این سفر سخت حسرت است
این کولهبار، پشت مرا خم نمیکند
عشق تو اشتباه من است و مردّدی
تردید تو گناه مرا کم نمیکند
من را ببخش پای غرورم نشستم و
از التهاب زخم فراقت نمردهام
حتی نشد خوراک دلم کم پس از تو که
من همتراز وزن زمین غصه خوردهام
گفتم گذر ز درد فراگیر ممکن است
اما کسی شبیه خودم نیمه جان نبود
اینجا کسی شبیه من عاشق نمیشود
"من را به سخت جانی خویش این گمان نبود"
من با قطار دیگری از راه میرسم
این دلخوشیّ ِ بعد تمام فراقهاست
من،خنده، اشک شوق، تو و بوسه و بغل
این آخر خوش همهی اتّفاقهاست
#مریم_صفری
چهارپاره بسیار زیبا و دلنشین بود