باران

بـاران مـی بـارد
مـی خزد درد آرام روی دفـترم
شـهر غمـگین ،
کـوچه ها نـفس تـنگی گـرفته ،
پـنجره ها بـسته مانده ،
دلـتنگی افـسار گـسیخته ،
شـانه هـایم ازطـاقت افـتاده
چَشم انـتظارم ...
مـی نـویسم از دلـی زخم خـورده و مـعصوم ،
بـا خـیالی پُ از تردید از کـوچه مـرگ مـی گـذرم
تـنها و درمـانده مـی کـشم انـتظارش را ،
مـَحرم راز اسـت و مـن شـیدای حـسرت دیـروز ..
حـال در ایـن شـب خامـوش و بـی فروغ چـشم بـه راهـم
تـا کـه روشـن کند جــهانم را ...
پر؟

درودها

همیشه توانا باشید
لذت بردم
هزاران درود برشما

درود

درودتان
مانا باشید 🌹🌹🌹

درود شاعر گرامی
سپید زیبایی سرودید
سطر بندی اگه درست باشه فکر میکنم بهتر باشه
مانا باشید

نوش نگاهتون🌹

خیلی زیبا بود

درود بر سعید عزیز 💐⁦👍🏼⁩

درود بر شما بزرگوار
قلمتان مانا
برقرار باشید شاعر گرانقدر
🌷🌷🌷

درود بر شاعر گرامی
بسیار زیباست
مانا باشید