من همان روز سرد پاییزم
که تو در من قدم نخواهی زد
رو به روی تو اشک می ریزم
روبه روی تو! دم نخواهی زد
بعد من عطر کیست روی تنت؟
وقت بوسیدن و هم آغوشی!
غیرتم کشت از این خیال که تو
از لب کیست عشق می نوشی؟
جای من کیست آنکه با موهات
در گوش تو قصه می بافد؟
همه تن چشم می شود وقتی
رو به رویش نگاه تو باشد
دست تو روی سینه ی چه کسی
بعد من عشق تازه خواهد کاشت؟
چه کسی مثل من برای دلت
معنی عاشقانه خواهد داشت؟
بوسه هایم به روی دستانت
بوسه هایم به روی گردن تو
به جنون می کشد تو را وقتی
عطر من می پراکند تن تو
می خزد باز در خیال خودت
دست هایم به قله های تنت
گونه های تو لاله تر از قبل
داغ تر می شود تب بدنت
تو گناهی نداشتی که خودم
خورده ام باز چوب سادگی ام
بی تو سیگار می کشم با رنج
وسط بیست و پنج سالگی ام
دلم از هر چه هست می گیرد
از خیابان و پارک های شلوغ
از دو عاشق که قصه می بافند
به سر خویش قصه های دروغ...
گرچه استاد وزن ها بودم
در هجای تو من کم آوردم
که به هر ساز عشق رقصیدم
و برای دلم غم آوردم
ای گل خشک توی گلدانم
که شکستی مرا به جرم عشق
آفتابی ترم برای تو
آفتابی ترم به هرم عشق
#حسین_سیدبر