سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 14 ارديبهشت 1404
    8 ذو القعدة 1446
      Sunday 4 May 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        در جملاتی که علی ع در تمام عمرش گفت ، این جمله از همه رساتر و عمیقتر ،زیباتر ، اثربخش و آموزنده تر بود.کدام عبارت؟کدام جمله؟آن ۲۵ سال سکوت علی است. دکتر علی شریعتی

        يکشنبه ۱۴ ارديبهشت

        کرم های زیر پوستی

        شعری از

        رودونا کیارنگ (فاطمه توکلی)

        از دفتر مزامیر نوع شعر افراغ اندیشه

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۳ ۱۳:۳۶ شماره ثبت ۳۴۹۱۲
          بازدید : ۴۵۹   |    نظرات : ۳۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر رودونا کیارنگ (فاطمه توکلی)
        آخرین اشعار ناب رودونا کیارنگ (فاطمه توکلی)

              << کرم ها یِ زیرِ پوستی >>
        با تمامِ پهنایِ لبخندش
        بازویِ پنجره را فشرد
        و با لبخندِ فاضلانه تری
        دستی گرم
        بر شانه یِ عریانِ صبح گذاشت ...
        و به عابرانِ کوچه هایِ زندگی سلامی دوباره داد.
        صبورانه با یک چایِ داغ،
        آیه هایِ مکتوبِ روزنامه  را
         بالا کشید
        تا لب هایِ متورم از خنده هایِ پیاپیش
        به حرارتِ فنجان گرم شود؛
        چه بی معنی می شود اگر
        گِزگِز زیرِ پوستِ دستش را نگاه کند!
        سرشار از سوزِ زندگی
        باید به سمتِ خیابان دوید،
        وبه ازدحامِ خوشبختِ مردمان
        که در سلامتِ کامل به هم تنه می زنندوُ
        معذرت می خواهندوُ ...
        لبخندوُ...لبخندوُ...لبخند
        روزهایِ سر خوشِ اینچنین !
        اوه صدا ... صدا!
        کاش فراموش می کرد که :
        باید بشنود!
        قسمتِ پر هیجانِ تنازعِ بقا
        موسیقیِ بوق و تف به ذاتت
        _هی آقا در بست،
        سرِ میدان،دو کوچه بالاتروپایین تر چه فرقی می کند؟
        باید رفت ،رفت ،رفت...
        و سکون را شکست
        در سیّالیّتِ مولکول به مولکولِ مایعات منفجر شد.
        و چیزی که در استخوانِ جامدش
        تیر کشید
        و بالا آمد
        و خزید...
        غزالی در پاهایش تنیده بود
        بی شک پله ها را دوتایکی می پرید
        و اداره با آغوشِ مادرانه اش
        درهایِ مهربانش  به رویِ او گشود
         سه در چهارترینِ برداشتِ انسانیش
        از تمام رخِ رنگی
        کشیدنِ کارتِ ورود وُ
        «اعلامِ موجودیت ِمطلق»
        بی گمان در گوشه ای به ثبت رسید!
        کارِ مفید حتماً مثلِ گاوِ مفید می ماند
        و فایده یِ کمترِ خر و بز...
        وحتی کرم و موش
        گِزگِز زیر پوست دستش را
        خودکار که خودش نمی نویسد!
        جنایتِ مکبث  ...
        شسته شد وُرفت !
        مفّری نیست ...
        دست ها را باید دید...
        دست ها را باید دید!
        کرم ها را لمس کرد
        دندان هایِ پوسیده را
        با لبخند درید
         ازدرونِ کاسه یِ خالیِ چشم ها
        به درونِ متعفن ومتلاشی نگریست
        وهر روز ...
        بنامِ زندگی
        جسدِ کرمزده را
        برهرجاوُ...هرکجا ... برخاک کشید...
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1