سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 15 ارديبهشت 1404
  • روز بزرگداشت شيخ صدوق
9 ذو القعدة 1446
    Monday 5 May 2025
    • روز جهاني ماما

    حمایت از شعرناب

    شعرناب

    با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

    در جملاتی که علی ع در تمام عمرش گفت ، این جمله از همه رساتر و عمیقتر ،زیباتر ، اثربخش و آموزنده تر بود.کدام عبارت؟کدام جمله؟آن ۲۵ سال سکوت علی است. دکتر علی شریعتی

    دوشنبه ۱۵ ارديبهشت

    عقب نشینی به گذشته 2

    شعری از

    مونس حسینی

    از دفتر فقط بخاطر خاطرات نوع شعر ادبیات کودک

    ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱ مهر ۱۳۹۳ ۱۹:۵۸ شماره ثبت ۳۰۲۷۷
      بازدید : ۱۱۳۱   |    نظرات : ۱۷

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر مونس حسینی

    یک روزی روزگاری  ،  بابای ِ تو نی نی  بود
    جیغ نمی زد بیخودی  ،   شب می خوابید  خیلی زود
    شلوار پیش بندی داشت  ،  با عکس ِ خرس یا خرگوش
    وقتی هوا گرم می شد  ،   او بود  با شورت و زیرپوش
    او شیرمی خورد فراوون  ،  باد گلو می زد  آروم
    نمی رفت سمت ِ قندون  ،  قندها  نمی شد  حروم
    سفره که پهن می کردن  ،  برای چند تا مهمون
    نمی نشست رو سفره  ،  لیس نمی زد  نمکدون
    سیلی نمی زد به ماست  ،  نمی مالید  به  بینی
    لگد نمی زد  به  مرغ  ،  مرغی که بود  تو سینی
    عدسی می خورد  با  لذت  ،  نمی گرفت  بهونه
    از گوشه ی ِ دهانش  ،  نمی ریخت  دونه  دونه
    قشنگ و سالم  بودند  ،  اسباب بازیهای ِ او
    ماشین و توپ و تفنگ  ،  سربازهای ِ کوچولو
    دست و پای ِ سربازها  ،  از تن ، نبودن  جدا
    تفنگها و شمشیرها   ،  کج  نبودن  و  دولا
    وقتی می رفت به حیاط  ،  نمی خزید  تو باغچه
    نمی گرفت  با  دستش  ،  کرم خاکی و مورچه
    آب نمی ریخت با شلنگ   ،   رو سر مرغ و خروس  
    جوجه های زردشو   ، او  تند تند  نمی کرد ،  بوس 
    شب که می شد به دورش   ،   می بستن چند تا پارچه   
    اما او  خیس  نمی کرد  ،  لحافتچه  و تشکچه
    گاهی اوقات روزها هم  ،  به او  می بستن  پوشک
    غلت  نمی زد  بی جهت ،  رو  شلوارش ، نبود  لک
    آره  عزیزم ، روزی ،  بابای ِ تو بود  نی نی   
    حالا  بزرگ  شده  او  ،  خودت ، داری می بینی
    رو شانه های ِ بابا  ،  سوار  شدی ، تو مفتی
    محکم  بگیر   یقه را   ،  مواظب باش ، نیفتی
    ۱
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    1