سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403
    2 ذو القعدة 1445
      Thursday 9 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۲۰ ارديبهشت

        پاسخ شهید به مادرش

        شعری از

        بیژن آریایی(آریا)

        از دفتر برگی از تاریخ نوع شعر قصیده

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۵ فروردين ۱۳۹۳ ۰۹:۰۷ شماره ثبت ۲۵۲۲۲
          بازدید : ۷۵۷   |    نظرات : ۸۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بیژن آریایی(آریا)

        سلامت  می کنم  مادر ، فدای  چشم  تو  بر  در
        ز مرگ من تو می نالی، منال  ای  مهربان  مادر
        نشد  تا  وعده ام  را من، بپوشانم  به   آن  جامه
        که  آیم  در  کنار  تو، بگیریم  همچو  جان در بر
        همه  همسنگران  من، یکایک  جان  شیرین  را
        دو  دستی  بهر  خاکِ  پاک، فرستادند  پی  داور
        مرا  شرم  آمد  آن روزی؛ که  می دیدم  رفیقانم
        به  سوی  خالق  مطلق، روند جمله بدونِ     سر
        چو  در  دل  یادی  از  آنها ؛نمودم تا شوَم   آرام
        به خود من اینچنین گفتم؛چه راحت می کشیدند پر
        نشد  مادر  که  برگردم؛ مرا  ننگ  عظیمی  بود
        که گردم روی این خاک و؛ همیشه  دیدگانم   تر
        شهادت  در  میان  ما؛ جوانان ِ به  خون   خفته
        نشانی بس بزرگ استُ   مدالی  باشدش   احمر
        کنون  گویم  تو  را  مادر ؛ چگونه جان  شیرینم
        جدا گشت عاقبت از تن؛  جهان پر باشدش از شر
        سحر صبحی ز پاییز روز؛که بودم نیروی گشتی
        به کرخه  آمد  آن  دشمن ؛ ندانست می شود ابتر
        به ناگه شد همه غوغا؛میان دشت و  هم  صحرا
        شدیم درگیر با دشمن؛   به  تعداد   دشمنم   برتر
        همه  ذکر  دعا  بر  لب؛ ز  بانوی  دو  عالم   ما
        مدد  جستیم  ای  مادر؛ شود  ما  را  همه   یاور
        چو  نام   فاطِمهْ   زهرا(س)؛ به لبهامان شکوفا شد
        چنان آن دشمنم ترسید؛  تو گویی گشته کور و کر
        سپیده  باز  می شد  ما؛ لب کرخه  نشستیم  باز
        که دشمن آیدش بیرون؛ نداشتیم جملگی   سنگر
        شدیم  درگیر  با  بعثی؛ یکایک  از جوان و پیر
        در  آن  میدان  رزمی  که؛ جوانانش  مثال   زر
        به خون خود چو می غلطید؛رفیقی اندر آن وادی
        همه  ذکرش  چنین  بودُ   سر و جانم فدایْ رهبر
        دگر نوبت به من آمد؛که باشم  چون همه نیکان
        نمودم  من   مهیا   خود،  بسانِ   مردِ  جنگاور
        هراسی  در  دلم  هرگز ؛ نبود  ای مادر عاشق
        نبرد  خود  چنان  کردم، منم  آن  گُرد  گُند آور
        چو  سرگرم  دفاع  از خاک ؛به مانند عزیزانم
        به یکباره فرود آمد؛ جدا  شد  دستم  از  پیکر
        به دست دیگرم مادر؛چنان جنگیدم از حسرت
        چو بر روز جزا هر دم ؛  فراوان  داشتم  باور
        به بار دیگرش دشمن؛خروشی بس عجیب آورد
        من  و  جمله  عزیزانم؛ بسان  گل   شدیم  پرپر
        نکن شیون تو ای مادر؛که دشمن سخت می خندد
        بکن شادی که دامادم؛چو بینی طفل  خود  بر  در
        ز  کنج  در  دوچشم  بر  کَن ،الا ای مادرم؛عشقم
        که دیگر انتظار سر شد؛من هستم چون گلی  ازهر
        به چندین سال تک و تنها؛ به  زیر  آن  همه خاکم
        کنون  در  شهر  خود  مادر ؛ بیاسایم  چنین   بهتر
        مشو  دلگیر  ز  رفتارم ؛ چو  دانم  پُر  دلی؛ مونس
        چو  گریه  می کنی   مادر  ،  ببینم   حال تو  مضطر
         
        َ
         
        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0