يکشنبه ۱۴ ارديبهشت
پـــائیز عمــــــــر ...... شعری از محمد_نوروزی
از دفتر نازنین نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۹ شهريور ۱۳۹۲ ۱۰:۰۵ شماره ثبت ۱۸۰۳۷
بازدید : ۷۴۲ | نظرات : ۲۹
|
آخرین اشعار ناب محمد_نوروزی
|
عمریست که چون ستاره ی شب های بیکسی
در خلوت خموش دل خویش نشسته ام
چشم امید به چشم سیاه تو بسته ام
از شام خسته ام
ابر ملال رنج به رخسار آسمان
چون دود پیج پیچ به مهتاب تنیده است
چشمک زنان غروب غم انگیز آفتاب
در قامت خمیده ی شبها دمیده است
در گوشه ی اتاق که بازهم هوای تست
افسانه ی نگاه تو تکرار میکنم
شعر و ترانه ها که سرودم برای تو
با خاطرات یاد تو بیدار میکنم
اندیشه میکنم که تو بودی بهار من
اندیشه میکنم که جهانم جهان توست
در گوشه گوشه های تن رنج کشیده ام
هر جا نشان توست
اشکی برای حسرت دیدار روی تو
امشب به خلوت که تو نیستی چکیده ام
از سطر سطر دفتر گلهای شعر خویش
بوی لطافت نگهت را شنیده ام
امروز اگر هوای دلم میکنی بیا
پائیز عمر لحظه ی فریاد درد هاست
آهنگ مرگ و قصه ی بشکستن دل است
سوز غم است و ناله ی بیداد درد هاست
امشب اگر هوای دلم میکنی بیا
ترسم که آخرین غزلم ناتمام شود
نادیده ماه صورت ناز تو نازنین
یکباره شام شود
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.