این قلب پر آشوب دگر تاب ندارد
چون ساقی میخانه می ناب ندارد
من بی خبر از لیلی ام و غرق درافکار
رحمی بنما ـــ چِشم دگر خواب ندارد
چون تُند چو طوفان شده ام من
این آتش عشق است که آداب ندارد
گر تند روی میکنم و غرق خروشم
از سوز دلم هست که اعصاب ندارد
درکوچه ما لیلی و شیرین چه زیاد است
مجنون به وفور است که القاب ندارد
گشتم همهٔ زیر و زبر را ....
عالم مث تو دلبر جذاب ندارد ...
دنبال نگرد در پی مجنون به مجازی
عالم مثل من عاشق بی تاب ندارد
در شهر پر آشوب ـ لاف زیاد است
افسانه من _ محل اِعراب ندارد ...
پر نور شده شهر پر از لیلی و مجنون
تاریک شد آن خانه که مهتاب ندارد
روشن شده چشمم به جمال اش ...
این یار گلم هست که سرخاب ندارد
کی گفته سرودن ز رخ یار گناه است
یعنی که سرودن ز محبت ثواب ندارد؟؟
میخانه و مسجد همه در سمت خدایند
میخانه خراب است چو محراب ندارد
پیروز و موفق شده آن مرد به میدان
خوش عاقبت او ـ رفیق ناباب ندارد
بیچاره دلی که از حسادت ...
جز حسرت و آهِ پر عذاب ندارد
اختیار و اراده قوی نما ....
چون بی اراده قدرت انتخاب ندارد
دنبال صفا باش به هر رشته که هستی
این حرف حساب است جواب ندارد
پژمرده گلم بر اثر تشنگی مهر ...
آندم که چو من سینه سیراب ندارد
تهمینه به رستم چه بگوید .... ؟؟!
چون شاخه شمشاد چو سهراب ندارد!
ای کاش بکاء به نیمه شب بود ...
ویران شود این چشم که سیلاب ندارد
وای از دل پر گناه آنکس ...
در کعبه دعای مستجاب ندارد ...
✍️ سید محسن نصرالهی 🍃
بیتابی دور از جانتان
در پناه حق