پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت
روز مبادا شعری از افسانه نجفی
از دفتر خورشید_خان اسد نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۲ ۱۰:۴۸ شماره ثبت ۱۲۸۴۰۸
بازدید : ۱۷۴ | نظرات : ۱۷
|
آخرین اشعار ناب افسانه نجفی
|
_ای کاش
جرعه ای از تو را
می دزدیدم؛
برای روز مبادا!
_تا به وقت تنگدلی
به خودم تزریق کنم
اندکی از تو را!
_بی تو؛
تمام روزها
برایم
روز مبادا شده اند...
|
|
نقدها و نظرات
|
ممنون عزیزم ذره ای از تو را ...تبدیل شد به جرعه ای....قطره ای...چکه ای.... راحت باش گلم...عزیزی | |
|
یه حکایتی بود که میگفت یا شیخ قیمه را به قاف کنن یا به غین...شیخ گفت قیمه را به گوشت کنند!!! منم تنها حسرتم ندزدیدنه...جرعه یا ذره یا هرچی... پاینده باشی عزیزم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
تزریق کنم
به شاهرگ تنهاییام..
اما با با ابتدای شعر زیباتون موافق نیستم..😜
جرعهرو معمولا سر میکشن..
بخاطر همین با دزدیدهشدن و بعدش تزریق کردنش حس شاعرانهای ازش نگرفتم.. (البته شاید اشکال از من باشه.. ولی خب میشه به یه نظر مخالف هم فک کرد.. اینطور نیست؟..)
مثلاً بنظرتون میشه این مدلی نگاه کرد بهش؟ یا خیلی دکتر مهندسی میشه؟..🤭
کاش قسمتی از تو را
جا میدادم
در کیت ِ مبادا...
تا به وقت دلتنگی
تزریق میکردم
به شاهرگ ِ تنهاییام
آه...
تمام ِ روزهایم را
به آغوش کشیدهست
مبادای لعنتی...
درود بر بااانو نجفی عزیزتر از جانم..
که خیلی مهربونه..
سر همین منم با شعرهاش زندگی میکنم..😎
مرسی برای اینهمه ایدههای قشنگی که دارید..
شاد باشید همیشه با ایدههای خیلی زیاد