جمعه ۲۵ خرداد
|
|
سالها پیش در تکرار روزانه
|
|
|
|
|
حا و سین و یا و نون هریک جدا افتاده است
|
|
|
|
|
به دیرندگی ابدیت دیدهبهراه سپیدهام
|
|
|
|
|
آسمان مي گريد و اشك مي ريزد و غم دارد
گلگون گشته زمين، رنگي سرخ دارد
ز خون پاك حسين، زمين كربل
|
|
|
|
|
تموم احساس دلم
تو دست تو اسیر شده
نمی دونم چی کار کنم
شاید دل که پیر شده
|
|
|
|
|
باد سرد بی تفاوتی
در کوچه های زندگی میوزد
|
|
|
|
|
نوشتیم حسین(ع)
شعر دفترمان را خیس کرد
|
|
|
|
|
در تدريس
بروانه هاي عاشقي
در بودجه بندي
صفحات دلداري
|
|
|
|
|
باعشق ، حسین سوی بلا می رود امروز
..هستی همه بنهاده رها
|
|
|
|
|
داره دیونه میشه دل چرا عشقت نمی خوابه
چرا چشمای دریایی�
|
|
|
|
|
بر تن كنون رخت عزا كن اي رضا
از بهر آن سلطانِ سر از تن جدا
|
|
|
|
|
در پس کوچہ ھای غم انگیزاین شہر
نهال اندیشہ ھایم خشکیدہ
|
|
|
|
|
خدا باید که چیزی را بخواهد
خدا باید دل بنده رباید
رباییدن عزیزان کار ما نیست
کار معبود
|
|
|
|
|
حسين آمد به دنبالش محرم.............
|
|
|
|
|
این شعر در وصف غزلسرایان سروده شده است
|
|
|
|
|
پشت هر عشق خدا جلوه زیبا دارد
بی جهت دل عطش حل معما دارد
|
|
|
|
|
نه در قاب آدینه ی امروز ،
نه در بی حواسی دیروز
...
|
|
|
|
|
باید عاشق شوی تا بدانی
گرمای حرفت،نگاهت ودستت وقتی به سرمای او برخورد میکند
چگونه روزگارت بخار
|
|
|
|
|
خیره یعنی حسرت
یعنی اسکان غریبانه ی عشق
روی آیینه ی کم سوی دو چشم...
|
|
|
|
|
شعربداهه و ترجمه آن ، نتیجه یک حس نوستالژیک ناشی از دیدن عکس جالب یک لک لک است !
|
|
|
|
|
چه می بینی که من آشفته حالم
|
|
|
|
|
(1)
به دنيا كه آمدي
تمام معادلات جهان را بر هم زدي
حالا
ماه و خورشيد به
|
|
|
|
|
آن خال لب لعل شرابت
برد هوش از جان و روانم
|
|
|
|
|
نمُردم مزه ی زهرم چشیدم تو رفتی زندگیمو زهر کردی ...
|
|
|
|
|
دید عمو در هاله ی لشگر شده
بی زره و خود و بی خنجرشده
از دل خيمه جداگردیده است
اوبه چشم
|
|
|
|
|
چه سخت مي كوبند
واژه ها را به روي سنگ فرش ابدي
در حجم سنگين چهار گوشه ي تنهايي
|
|
|
|
|
تا دلت بخواهد روز های ابری
باران
|
|
|
|
|
بس نگاهت رنگ شادی می دهد
خنده هایم اشک شادی می کند
بی نهایت در دلم درد تو است
سر و راز است
|
|
|
|
|
صهبای عشق در کف سقای کربلاست
شاعر که مست شد، دمی از این سبو گرفت
|
|
|
|
|
آنقدر در عشق تو غرقم که پیدا نیستم!!!!
|
|
|
|
|
در گذر کوی تو یار
چشیده ام تلخی خار
بی تو نفس بریده ام
همچو سری به پای دار
|
|
|
|
|
آن چنان به زیر نگاه سردت به خون نشستم
که مپرس
|
|
|
|
|
محرم آمد وصد کاروان دل آورده است
|
|
|
|
|
دوباره صبح شد و جوانی ام بگذشت
|
|
|
|
|
دلم با بوی نوشینت جوان شد
تماشاخانه ی هفت آسمان شد
.
.
.
|
|
|
|
|
کربلا ماندوخـون ِسرخ ِحسین
|
|
|
|
|
دلتنگ گرمی آغوش گرم عشق
چون روزهای دی در حسرت بهار
|
|
|
|
|
روحم ز وجوت شود آن روز خبردار
من کشته ، منم خوار
|
|
|
|
|
در اين دشت بلا غرق خون
چاك چاك، پيكران و دستها ز تن جدا
قهقهه شيطان بر بوم شهر
آشتي كركسان
|
|
|
|
|
گاهی متنفر می شوم از ساعت....
|
|
|
|
|
مستی که فقط
با
جرعه جرعه ......
|
|
|
|
|
کارونم -می خواستم دردنامه ای برایت بسازم
|
|
|
|
|
مرا ببخش
اگر
هنوز هم دست هایم بوی شام های نپخته می دهد
|
|
|
|
|
جنگِ طف 5 کاروان امام حسین (ع) در راه کوفه
|
|
|
|
|
آمدن آن ساربانان آمدن
آمدن آن دلستانان آمدن
آمدن دردشت خونِ ظهرعشق
آمدن چون آشنایان آمدن
|
|
|
|
|
زیر این سقف های مفتولی، جای تفسیرشاپرک ها نیست///
|
|
|
|
|
آدم از لحظه ی آغاز زمین تنها بود...
|
|
|
|
|
می سرودم کربلا را برفراز نیزه زار
|
|
|
|
|
هر قدم بی اب رفت به یاد قطره ی بی تاب رفت
|
|
|
|
|
دگر راهی نمانده تا فریبم چشم شورت را
سخنها را بپیچانم به هم ، چون راز می لافم
|
|
|
|
|
كاش من هم با تبسم مثل يك فاميل بودم
كاش من هم مثل خوبان
|
|
|
|
|
تو هرگز نخواهی دانست
در پس روزگارانم چه گذشته است
|
|
|
|
|
گفته می شود که حضرتش ظهر عاشورا حمله نهایی جهت وداع به خیمه آمده و دختران خرد سال از ایشان می خواهن
|
|
|
|
|
زندگی روزهای سردی بود ، توی سلول انفرادی من
از سکوت غریب این زندان آمدی و مرا جدا کردی
|
|
|
|
|
جنگِ طف 4 مسلم ابن عقیل سفیر امام حسین در کوفه
|
|
|
|
|
تومیمانی
ومن باید روم آری
مرااحساس میدانی
تومیمانی
|
|
|
|
|
1
«برکه رویایی »
چه رویای عاشقانه ایست
شنای ابرهای آسمان در برکه
وقت غروب سرخ آفتاب
|
|
|
|
|
اِنقبآضــــــ ، سَرנرנ
پریُوנ مَغزے. . .
شُـــנے تآ حالآ ؟
|
|
|
|
|
عشق تو اي دلربا مرا عشقباز كرد مهر تو از دنيا مرا بي نياز كرد
|
|
|
|
|
خلیج فارس را می مانی
آن سرد وگرم آب، وهزاران دُر ومروارید
نسیم لذت بخش، هر آهنگ را می
|
|
|
|
|
خدا خدای دانا، مهربان و توانا
اون رحمان و رحیمه، اون عالم و علیمه
|
|
|
|
|
تو را میبنم و هردم زیادم میرود دردم
مرا میبینی و دردم زیادم میبری هردم
|
|
|
|
|
سر و تن هدیه دادم به راه کوی دلدار
جهان را در نـَـوَردی
|
|
|
|
|
لالالایی
چهره ی مهتابی
چرا نمیخوابی
بخواب تشنه ی من
چقدر تو بی تابی
|
|
|
|
|
از قند متافیزیک عشقت
ناچشیده
شدم شیرین،سرخوشانه
و
تلخ
دچار شدم
به دیابت غمناک
|
|
|
مجموع ۱۲۴۷۳۳ پست فعال در ۱۵۶۰ صفحه |