سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 ارديبهشت 1403
    15 شوال 1445
      Tuesday 23 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۴ ارديبهشت

        سر ریز غم

        شعری از

        جواد آتشبار (غافل)

        از دفتر نیزارهای بی آب نوع شعر بحر طویل

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۵ ۰۲:۲۳ شماره ثبت ۴۶۱۵۲
          بازدید : ۱۰۱۸   |    نظرات : ۳۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر جواد آتشبار (غافل)

        .......((سر ریز غم))........
        باز شبی شد ، شبی سخت وغم انگیز...
        بهارم شده پائیز...
        وصبرم شده لبریز...
        برایم رسد از ارض و سماوات پیاپی ، غم و غصه ی سرریز..
        خیالم رسد امشب ، شدم ساکن کویش...
        زنم شانه به مویش...
        وبوسم گل رویش...
        پیاپی بزنم ساغری از باده ی خوش رنگ صبویش...
        مرا نه پر و بالی ست...
        نه شور ست و نه حالی ست...
        و یاری که خیالی ست!!...
        وخشکم زده و خیره شدم من ، به جایش که چه خالی ست....
        من غم زده امشب ، سراغ که بگیرم؟!!....
        دگر زارم و پیرم.....
        واز زندگی سیرم.....
        بیا بر من بیچاره نما لطفی و امشب ، دعا کن که بمیرم....
        دعا کن که بمیرم ، که از زندگی سیرم....
        #جواد_آتشبار
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۵ ۱۸:۱۴
        درود گرامی
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        جسارتا با معنی آن موافق نیستم
        آدمی باید برای مردن زندگی کند
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجنون ملایری
        چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۵ ۰۳:۰۸
        با سلام بسیار خوب سروده اید موفق باشید
        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
        چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۵ ۰۷:۲۰
        جناب آقای آتشبارِ عزیز، سلام علیکم.
        ...........................................................
        چند پاراگرافی که خواندم( بدونِ نگاه کردن به عنوانِ سروده) فکرمی کردم که این،...می تواند به جای (سپید) یک بحرطویلِ زیبا باشد....
        بعد ازاتمام، نگاه کردم ودیدم که همان است که فکرمی کردم....وبسیار هم زیبا ودلنشین...........وخیلی هم خوشحال شدم............چون دراین دوره ی وانفسای همه جوره(نو...کهنه....نیمایی....سپید ...سیاه...زُلال وووووو)واقعاً بعد ازمرحومِ (حالت).........بحرِ طویل نویس.......کم داریم (ویا بهتراست بگویم )که، نداریم............خیلی خوبست که شما که به این زیبایی می نویسید، ....ادامه بدهید این (قالب) را......
        فقط ببخشید(واززندگی سیرم) .....به روانیِ بقیّه،.خوانده نمی شود.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد علی سلیمانی مقدم
        چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۵ ۰۷:۲۱
        درود دوست شاعر
        زنده باشید و بسرایید
        از زندگی با عشق روی دلبران
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۵ ۰۷:۴۹
        خندانک خندانک خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۵ ۱۲:۲۱
        درودبرشما
        زیبا ودلنشین بود

        خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۵ ۱۴:۱۲
        ................... خندانک خندانک خندانک ........................
        بسیااار زیباا بود بزرگوار خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما خندانک خندانک
        سال خوبی داشته باشید خندانک خندانک
        ................... خندانک خندانک خندانک ......................
        تقدیم به اهالی خوب شعر ناب:

        فردی در مرغزار قدم میزد و به طبیعت می اندیشید.او به مزرعۀ کدو تنبلی رسید.آن طرف تر،درخت بلوط بزرگ و زیبایی قد برافراشته بود.
        او به زیر درخت رفت و به این اندیشه فرو رفت که چرا خدا بلوط های کوچک را بر روی شاخه های به این عظمت قرار داده و کدو تنبل های به این بزرگی را بر روی بوته ای کوچک؟!با خود گفت بهتر نبود بلوط های کوچک بر روی بوته های کوچک و کدو تنبل های بزرگ بر روی شاخه های بزرگ درخت قرار می گرفت؟
        سپس زیر درخت بلوط دراز کشید تا چرتی بزند.دقایقی بعد،بلوطی روی بینی اش افتاد و بیدارش کرد!
        او همان طور که بینی خود را می مالید؛ خندید و گفت:
        فکر می کنم حق با خدا باشد!
        زهرا حسین زاده
        چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۵ ۱۴:۱۹
        سلام
        بسیار زیبا بود

        چون
        واز زندگی سیرم.....
        دوبار تکرار شده
        اولی را
        بدست تو اسیرم
        مناسبتر به نظر می رسه
        دومی هم
        ز دنیا همه سیرم
        تا مشکلی که استاد فرمودند رو هم نداشته باشه
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۵ ۱۶:۰۷
        درود بر شما بزرگوار

        بحر طویل زیبایی است

        برایتان آرزوی پیروزی دارم سربلند باشید خندانک خندانک خندانک
          مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)
        چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۵ ۲۱:۵۱
        درود بر طبع زیبا و احساس لطیفتان
        مانا باشی برادر خوبم خندانک
        فریبا غضنفری  (آرام)
        پنجشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۵ ۲۳:۴۳
        درودها بر شما،

        لذت بردم از شعر لطیف و دلنشین و خوش آهنگ شما

        مانا باشید خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0