در انعكاس حضور شبانه ی ترديد
دل غمينِ من از خواب واژه بيزار است
هزار سوي پريشان نا اميدي ها
به سوي چلچله زارانِ سبز ديوار است !
صداي حادثه مي آيد از سياهي دور
كميتِ لشكر خوشبختيِ خدا لنگ است !
درون كارگه آفرينشش گويي ...
به جاي پاكي دل ... شوره زاري از سنگ است !
حريم واقعه هاي موثر ديروز
اسير كاسبي كركسان امروز است !
اميد را به فريب مي كشند هر ساعت ...
ضمانت چكشان اين شعار جان سوز است !
نمانده راه گريزي از اين دريده شدن
چراغ هاي ستاره دو چشم گرگان است!
پناه از كه بگيريم كاين درنده ی شوم ...
برون خانه ما نيست بلكه در جان است !
به سايه چيدن هر روزه خوش نمودم دل
كه شايد از تو نشاني بجويم از اين باغ
تو را بجويم و مرهم شوي به زخم تنم
كه بر دلم ز فراقت نشسته اين همه داغ !
مرا رها مكن اي مهربان بهانه ی من
ميان گله ی روباه هاي بي پروا
ميان دغدغه ی شوم اين تباهي تلخ
پناه خستگي من تويي \" يگانه خدا \" ...
نوشین داودی
از کتاب تبسم اهورا
چاپ : 1389