سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403
    24 شوال 1445
      Thursday 2 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت

        وای از غم تنهایی

        شعری از

        فاطمه نجف زاده

        از دفتر گهواره مهتاب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۲ ۱۹:۰۷ شماره ثبت ۲۰۷۰۵
          بازدید : ۹۲۴   |    نظرات : ۶۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر فاطمه نجف زاده
        آخرین اشعار ناب فاطمه نجف زاده

        گفتم به تو از دردم؛ اي خالق زيبايي                         

        گفتي كه تو گامي نِه، در راه شكيبايي

        گفتم به چه مقصودي از چشم تو دورم من؟                

        من ماندم و مستيّ و جامِ مي و تنهايي؟

        از درد فراق تو، بین زردی رخسارم      

        وز فكر وصال تو، كي مانده توانايي؟

        گفتم به تو محتاجم، مشتاق رهت هستم           

        گفتي كه سفر بايد، تا رأي بيارايي

        گفتم كه بيا جامت، از باده من پركن                  

        با دشمن من منشين، گر در گرو مائي

        گفتم كه مرا چندي، دردي است در اين سينه    

        كاش از دم خود درمان، بر من تو ببخشايي

        گفتي كه صبوري كن، رنجيده شدم گفتم         

        بنهاده‌ام سر را، بر آنچه تو فرمايي

        ديشب به خيال تو، تا چشم نهادم من              

        خود را به كنار تو، ديدم، چه تماشايي

         مهر تو كنارم بود، انگار نبُد دردي

        از عشق سخن گفتيم، به به كه چه رؤيايي

        گفتم كه بيا بنشين، بر مردم چشمانم

        گفتي نشوي عاشق، تا راه نپيمايي

        با ناز مرا خواندي:" اي يوسف زيبايم"

        سرمست شدم آنگه، زان عشق زليخايي

        يكباره گشودم چشم، دنبال تو مي‌گشتم

        شب بود و نبود هرگز، آن شوكت و دارايي

        صد حيف كه اين رؤيا هرگز نشود تعبير

        بايد كه بياندازم، اين راز به دريايي

        دلتنگ شدم بي تو، مي‌رفتي و مي‌گفتي:

        ساقي، تو مپندارم، يك عاشق شيدايي

        اين گفت و برفت از دل، آن پادشه خوبان

          من من ماندم و تنهايي، واي از غم تنهايي

         دوستان ببخشید اگر طولانی بود و در حوصله شما نگنجید

        مهرتان پاینده

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0