چهارشنبه ۱۰ ارديبهشت
اشعار دفتر شعرِ حریم عشق شاعر صحبت پارکی ( صُبی )
|
|
به باور نگاه
از پشت پلک اشیاء
حادث ای مکررم...
|
|
|
|
|
/
تو عطرِ اطلسی ، یاسی ، عزیزم
|
|
|
|
|
به باد
گفتم:م
بوی ترا
آورد....به برم
|
|
|
|
|
بی حوصله
در چشم تو افتاد نگاهم
|
|
|
|
|
شدم
چون اسب عصاری
سرم در دامن شیوا
|
|
|
|
|
برای نوروز
برای مدیریت محترم سایت شعر ناب
برای اعضای محترم وشاعران بزرگواراین سایت وزین
|
|
|
|
|
طرح لبخند
به نسیم
بُغض ایر
بر لب باد
|
|
|
|
|
یک غلط داریم
آن هم درک ماست
یک خدا داریم
نادانی زماست...
|
|
|
|
|
از مال دنیا
چیزی ندارم
مگر !
عطر تن تو...
|
|
|
|
|
کمی به تنهایی لعنت
برای شعر حرف نزن! با شعر حرف بزن
|
|
|
|
|
اینبار
برای تباه تاریکی
خورشید
با طعم مهتاب
و عطر خدا
طلوع خواهد کر
|
|
|
|
|
نمی شود به اعتبارموهای کُرنلی و یقه ی باز ...
|
|
|
|
|
تو!
کبوتر سپید
فقط خیال منی
|
|
|
|
|
مرگ عاطفه ها...
درمسیر بی انتهای موج
نهر را با چشمانی بسته
به آغوش کشیده است
آسمان آینه ی توس
|
|
|
|
|
عجب بیداری وهمناکی...
شب!
باغ خیال شد
بدون اینکه خوابم ببیند
کمی خوابیدم
|
|
|
|
|
ریشه ی سنگ
اگر
رخنه به دل ها دارد!
می شود!
خانه ی دل را
به هر بی سرو پایی نفروخت
|
|
|
|
|
آمده بود
تا از اسب
برای فیلسوف خرد گرا
طلب مغفرت نماید
--
|
|
|
|
|
طرح لبخند
به نسیم
بغض ابر
برلب باد
رقص موهای بلندت در یاد
|
|
|
|
|
الهه ی هستی
در" اُلمپ" خود
تنها نشسته بود
قاضی دستش را
به علامت احترام تکان داد ...
|
|
|
|
|
--
دیشب ترا
با صنمی
دیدم و رفتم
چون مرغ شبانگاه
ز داغ تو
بنالیدم و رفتم
--
|
|
|
|
|
گفتم:
که ترا
ساقی
از من
تو چه می خواهی
|
|
|
|
|
به جای اینکه بگویم
معنای زندگی چیست
پرسیدم: مزه ی جبر چگونه است
|
|
|
|
|
با سکوتی سیاه
و پیراهنی سپید
آمده بود
تا نا تمام
نماند
|
|
|
|
|
رفتن-- ماندن--- ایستادن
خاموشی !
سکوتی ست سیاه
|
|
|
|
|
< مثنوی درد >
-----
من !
سوء تعبیر یک تأخیرم
که
پیش از تن دادن
به تنهایی
نت هیچ سکوتی را
ر
|
|
|
|
|
باد
یاد آور یک!
خاطره ی پنهان بود
*
گلی
از فاصله ی شب
به شقایق خندید
|
|
|
|
|
نیست به جز هوای تو
در شب تار زندگی
کی رود این هوا برون
از دل من بسوی تو
|
|
|
|
|
**
همه ی درد م بینایی بود...کور که باشی قافیه برایت بافته می شود...باخته را بر تن اعتراف تافته می ک
|
|
|
|
|
یک قدم
مانده
به صبح
*
یک نگاه
تا به غروب
|
|
|
|
|
دست دل ام را
لرزیدی
موی سپید م
رو سیاه شد
|
|
|
|
|
ای ! وای
چرا ؟ گم شده ام
در شب مواج
--
رسوا تر از آن بینم ات
ای دیده ی محتاج
|
|
|
|
|
سیب دندان زده
در دست که بود ؟
به تفرعن
تو !
به من خندیدی
به نجابت
من !
تبسم کردم
|
|
|
|
|
دیوار
فکر می کند
تنهایی....
|
|
|
|
|
گیرم
که تو
تصویر آینه ای/ هستی
که به آئین امساک
|
|
|
|
|
زاغچه ی ذهن من از
اول شب قار می زد
آسمان کر شده بود
شب پریشان
با دلی لک زده
آمد به برم
|
|
|
|
|
شهرِ شک
------
سوگند
به عمق نگاه سگ
این راهب رانده شده
از شهر شک...
|
|
|
|
|
تنهایی
یعنی
فرصت نکرده بود
به حمام برود
|
|
|
|
|
بیرون از
آن فراز
فرو می ریزد
|
|
|
|
|
پرسیدم ؟
چگونه !
بی خانمان شدی
-
با مکثی بعید
خواب نگاه اش را
باریک کرد
--
|
|
|
|
|
با لرزش اندام حسی
مدام
نگاه اش را
|
|
|
|
|
جقدر
این ماه
مرا غصه می خورد...
|
|
|
|
|
در برم
پا به ماه
مست نگاهت آمد...
|
|
|
|
|
من و
شقایق
آینه و
نگاه تو
----
شعری از
فاصله ی شب
به شقایق خندید
-
حجم داغ تن تو
لُختی عط
|
|
|
|
|
شدم
آن ابر
دويدم
به هواي...
|
|
|
|
|
آشوب شبنم
بر پیشانی یک شورشی
پاک تر از
اشک خدا
|
|
|
|
|
فریاد مستی
-------
به خدایی
که بر
گمشده ها
نقش زد و
از منظر عشق پنهان شد
|
|
|
|
|
سینه ام
نای پر از
نغمه ی لبهای تو بود
|
|
|
|
|
دست ابر
بر گردن باد
طوفان شد
|
|
|
|
|
گفت:
پروانه را
بگویید:
مرگ شمع
-
|
|
|
|
|
در شبی تلخ
که محاق
در محک ماه
پریشان می گشت
|
|
|
|
|
ای سرا پا
همه درمعبد جان
نبض عشق
نغمه ای از
زمزمه ی آینه ها ست
*
|
|
|
|
|
1
شب دراز می کشد
رفته هایت
ایستاده آرام
|
|
|
|
|
میان من و
شخصیت خیالی شعرم
رابطه ای
بینا متنی حاکم است
آیا ؟
پوست تن تو نبود
که پیراهن شب را
|
|
|
|
|
هر شیئی
سهمی
از اشعه دارد
--
|
|
|
|
|
یک نفس
مانده به تردید طلوع
چند قدم مانده
به دالان ابد!
--
می دمد
تا بندگی
از مطلع آدینه
برو
|
|
|
|
|
مثل اندوه نگاه گل یخ
پشت تابوت خدا
|
|
|
|
|
میان من واین همه
بغض پرواز
|
|
|
|
|
می خواستم
به تو فکر کنم....
|
|
|
|
|
ترا
من
از خودم بیرون کرد
--
تردید
به یقین
حاشا نکرد
سنگینی مرا
بعد از
رفتن تو!
|
|
|
|
|
زندگی
خیس شدن خاطره ای پنهان است
زیرچتری
که آویخته از آن
ابر نگاهی مبهم
|
|
|
|
|
به باورنگاه
از پشت پلک اشیاء
|
|
|
|
|
شامگاه خزان
مزرعه ی رنگ ها
مترسک و کلاغ
-----
۲
می تابد
آرام
ناپدید می شود
آسان
کرم شب ت
|
|
|
|
|
با لرزش اندام حسی
مدام
نگاه اش را...
|
|
|
|
|
صحبت از
رنج نور نیست
گوش کن !
به تصویر درخت
در زیر یخ
که با چه آوایی
|
|
|
|
|
بی قراری دل
-----
تا ز لبان قند تو
کام گرفت
جوانی ام
شد نگه رمنده ات
پرتو آشنایی ام
--
از
|
|
|