صفحه رسمی شاعر جمیله عجم(بانوی واژه ها)
|
جمیله عجم(بانوی واژه ها)
|
تاریخ تولد: | بدون اطلاعات |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۳ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | بدون اطلاعات |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۹۰۲۴۲ |
تا کنون 2511 کاربر 21035 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: واژه ها
تنها همنشین من اند
وقتی که تنهایی ها
عودمی کنند!
(بانوی واژه ها یعنی کسی که سالهاست به عقد واژه ها درآمده و تنها همراه وهمدمش واژه هاست)
|
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
زمستان راغافلگیرکرده اند
شکوفه هایی که..... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۹۳۹۳ در تاریخ ۳ روز پیش
نظرات: ۳۱۱
|
|
لطفا بیاوباخودت شادی بیاور... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۸۸۴۲ در تاریخ ۲ هفته پیش
نظرات: ۳۲۳
|
|
جام تلخ لحظه هارا باتو شیرین می کنم!
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۸۲۳۰ در تاریخ دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۲ ۱۹:۴۸
نظرات: ۴۴۱
|
|
غصه ریزان است وچترپاره ای دردستمان! ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۷۹۲۷ در تاریخ چهارشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۲ ۱۲:۱۱
نظرات: ۴۴۸
|
|
مانند بغضی درگلو مانده
زندانی زندان احساسم! ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۷۲۳۲ در تاریخ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۲ ۰۰:۱۹
نظرات: ۴۹۷
مجموع ۲۶۵ پست فعال در ۵۳ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر جمیله عجم(بانوی واژه ها)
|
|
الووووو........... الو سلام همراه اولم ممنونم که همیشه در شبکه موجودی نه هنگ می کنی که بهم بریزی ام نه حافظه ات پر می شود که فراموشم کنی نه قاطی می کنی که قاطی کنم
|
|
شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۳ ۰۷:۲۴
نظرات: ۳۸
|
|
طبق معمول آخرهر ماه قراربود برم خانه ی سالمندان واز شهربانوخبری بگیرم........زن اول پدر بزرگم بود که چون بچه دار نشده بود وهیچ کس وکاری نداشت سراز خانه ی سالمندان درآورده بود البته ما مثل م
|
|
پنجشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۳ ۲۱:۵۰
نظرات: ۱۶
|
|
به نام خدا مهد کودک سالمندان(1) پاکت میوه راز مغازه دار گرفتم وراه افتادم به طرف خانه ی سالمندان که یکی از فامیلای دورم که کس وکاری نداشت چند سالی می
|
|
پنجشنبه ۴ دی ۱۳۹۳ ۱۲:۵۶
نظرات: ۲۶
|
|
به نام خدا نزدیک ظهر بود مینوبوس کنار ایستگاه ایستاده بود همه مسافران نشسته منتظر آمدن راننده اش بودند که انگاری قصد آمدن هم نداشت غرغرشان کم کم داشت بلند میشد.............. که یکد
|
|
سه شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۳ ۲۲:۰۹
نظرات: ۶۷
|
|
به نام خدا مرد برای اینکه به دوستانش ثابت کند که از مرده ها نمی ترسد با رشادت تمام قبول کرد که نصف شب تنها ی تنها برود وروی قبرمرده ها میخ بکوبد تاصبح دوستانش بروند وببینند &
|
|
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۳ ۱۶:۴۸
نظرات: ۳۰
مجموع ۱۰۴ پست فعال در ۲۱ صفحه |