پدرم دهقانی است
باصفاواهل دل
بی ریا ومهربان!
شانه هایش کوه است،
مامن آرامش
ودرسینه اش قلبی می تپد
به روشنی ماه!
اوراعاشقانه می پرستم
مردشبهای سردکوهستان!
حقوقش رااززمین می گیرد
کم وزیادنق نمی زند
سربه آسمان آیه ی شکرمی خواند!
حتی وقتی ابرهاقهرمی کنند
وقتی باران طاقچه بالا می گذارد
اوهمچنان می خندد
پدرم عشق است،برکت است ،امیداست!
اوخدارا
دردانه های طلایی گندم،
درتولدبنفشه های کوچک زعفران،
درطراوت لاله ها،
در زمزمه ی دل انگیزچشمه هاورودها حس کرده است
وهیچ گاه ننالیده،
حتی در گرمای روزهای سوزان دشت،
درسرمای جانسوزخزان،
پدرم همیشه خندیده
تاما هم غمها را
آسانتربپیچانیم!
پدرم خورشیداست
وای ازآن روزی که نتابد!
*****
پانوشت:
شغل اصلی پدرم کشاورزی نبوده ولی عشق وعلاقه ی اولش کشاورزیه وسالهاست باوجود زحمت زیاد کارکشاورزی سخت تلاش می کنه ......
این روزهام حسابی گلهای بنفش زعفران گرفتارمون کرده
بدندیدم شاعرانه یه خداقوتی بدم به پدرسخت کوش خودم وتمام پدران زحمتکش وطنم 

درضمن عذرخواهم اگراین روزها کمترمی تونم درکنارشماعزیزان باشم علاوه برگرفتاریهای همیشگی زندگی فصل برداشت زعفران هم آمده وما معمولا یکی دوماهی درگیر داشت وبرداشتش هستیم وحسابی سرمون شلوغه...
بسیار زیبا و دلنشین بود
در وصف پدری مهربان و دلسوز
سایه اش مستدام
تنش سالم
دلش خوش