سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 9 ارديبهشت 1403
  • روز شوراها
20 شوال 1445
    Sunday 28 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      يکشنبه ۹ ارديبهشت

      رسم جاهلانه

      شعری از

      راضیه رحیمی

      از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۸ ۲۱:۴۳ شماره ثبت ۷۸۷۰۵
        بازدید : ۲۵۶   |    نظرات : ۱

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر راضیه رحیمی

      جانا تو را بگویم از چرخ و این فسانه
      از شر آمرانه،از رسم جاهلانه
       
      رسیده بوده ام من به یازده و دوازده  
      شبی به خانه ی بخت بکردنم روانه
       
      به صبح آن ببودم به صحبت عروسک 
      شب اش شدم به بالین، لعنت به این زمانه
       
      دیدم که مردی آمد اخمو و آهنین رو 
      کرده سبیل خود را بهر همه کمانه
       
      گفتند که او ز این پس باشد تو را چو سرور
      باید کنی تو خدمت بی حرف و بی بهانه
       
      زن را چرا به حرفی؟ زن را چرا به گفتن؟ 
      او بهر رفت و روب است او خادم شبانه
       
      گر حرفی و کلامی گفتی ز بهر حقت
      خواهی خوری تو سیلی این شربت زنانه
       
      گر مادرش بگفتت صد حرف ناسزا را 
      تو یک کلام گویی سوزی در این میانه
       
      گر خواهرش چو شیطان زد خنجری به سویت 
      زخمی شو و سکوتی کن بهر آشیانه
       
      چندی گذشت و بعدش، باید شوی تو مادر 
      این امر سرور توست آقای جاودانه
       
      بهر کتک نخوردن من هی کنم اطاعت
      هی کودک جدیدی، این رسم سالیانه
       
      کردم یکی یکی شان مردانی آهنین خو 
      عمری برای آن ها جان خورده تازیانه
       
      حالا پسر به رسم بابا و این بهانه
      دائم زند به جانم این شعله و زبانه
       
      ای جانم عزیزم، ای پور من، پسر جان
      خواهم ز تو و جانت این حرف عاجزانه
       
      مادر نزن تو بر زن ، زن نوکر تو نبود 
      گو حرف عاشقانه، کن رسم مهربانه
       
      مردی نباشد این که، دست زنی نگیری
      مردی نباشد این که، دادی زنی به خانه
       
      مردی بود به اینکه دست مرا بگیری
      مردی کن و بکش تو این رسم جاهلانه
       
      یاران این تنها درد دلی است مادرانه از قشری از زنان است که شاید اندک باشند اما هستند و در جامعه ی ما در هر طبقه ایی زندگی می کنند
       
      ۲
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۸ ۲۳:۰۴
      درود بانو
      بجا و زیبا بود خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0