سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 18 ارديبهشت 1403
    29 شوال 1445
      Tuesday 7 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۱۸ ارديبهشت

        باید رفت

        شعری از

        مازیار ماز

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۷ ۱۶:۳۳ شماره ثبت ۷۱۱۳۲
          بازدید : ۳۰۵   |    نظرات : ۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مازیار ماز

        بعضی اوقات فقط یک چیز برایم باقی می ماند تا به آن فکر کنم؛
        فکر کردن به این تصمیم که تمام زندگی ام که می تواند در یک چمه دان خلاصه شود را جمع کنم و بروم.
        بروم به یک جای دور، 
        حال می تواند دره ای در یکی از مناطق سرد کوهستان های شمالی باشد،
        یا کویر سوزانی در سرزمین جنوب.
        یا میتوانم یک خواب عمیق را مورد هدف قرار دهم.
        بر روی مقصد می شود چانه زد تنها مسئله غیر قابل تغییر رفتن است؛
        باید رفت، هر کجا که باشد!
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۷ ۱۹:۰۷
        درود بزرگوار خندانک
        همایون طهماسبی (شوکران)
        دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۷ ۱۳:۰۲
        درودتان
        خندانک خندانک خندانک
        کبری یوسفی
        دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۷ ۱۴:۱۸
        درودتان
        درپناه حق
        خندانک خندانک خندانک
        رسول رفیقی
        دوشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۷ ۲۱:۳۹
        درود متنی بسیار تاثیر گذار 🌷🌷🌷❤
        چمدوناتو می بستی تو سکوت
        پیاده می رفتی توی غروب
        به دنیا گفتی باشه آقا من
        باختم برد مال توئه درود...
        اینم شعری از بنده در ادای همراهی قلم زیبای شما
        مازیار ماز
        مازیار ماز
        چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۷ ۱۶:۳۶
        ممنونم از تعریفتون
        شعر شما هم زیباست
        مخصوصا قسمت اخرش
        "باختم برد مال تو"
        چه قدر دنیا رو بی ارزش نشون میده این جمله
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        محمدرضا آزادبخت

        د گاهی به سرم می زند شبیه زن دیوانه کوچه مان عاطفه را بخشکانم زیر نور آفتاب تا خرد شوم تا نور را ولگرد کوچه عاصی زن دیوانه کنم آری برگرد دیوانه شده از افکار کوچه گاهی خشمت آفتاب دیگر یمی شود
        ساسان نجفی(سراب)

        در همین حوالی روی صندلی کهنه ی چوبی نشسته ام اا تکیه به میز زهوار دررفته ی خیس شده از باران که بوی کاهگلی به خود گرفته اا با یک استکان چای لب سوز قند پهلو اا دلم برایت زرد شده اا گاهی سرخ و گاهیم قهوی می شود اا سینه ام تداعی خزان و پاییز در قلبم جولان می دهد اا پاییز همان فصل دوستداشتنی من و تو اا آه ه ه باز هم مثل همیشه چایم سرد شد اا سراب س ن د
        محمد رضا خوشرو (مریخ)

        شاید این غصه مرا بعد تو دیوانه کند که قرار است کسی موی تو را شانه کند
        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        مرورِ لطفِ تان نَندیش ااا به جای این و آن نَندیش ااا رضای ایزدی را جو ااا که لبخند آوَری در پیش ااا بداهه ش
        محمدرضا آزادبخت

        توقعی از کسی ندارم این یاد همه باشد اگر هرچند سالها کسی نیاید اشتباهی فکر توقع به سرت نزند هرچند اشعار همه را می خوانم ولی بی توقعم

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0