سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 29 ارديبهشت 1403
    11 ذو القعدة 1445
    • ولادت حضرت امام رضا عليه السلام، 148 هـ ق
    Saturday 18 May 2024
    • روز جهاني موزه و ميراث فرهنگي
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    شنبه ۲۹ ارديبهشت

    مستاجری/طنز

    شعری از

    مــــانی سرخابی

    از دفتر اشعار کلاسیک نوع شعر

    ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۱ ۲۳:۱۰ شماره ثبت ۷۰۷۳
      بازدید : ۹۵۴   |    نظرات : ۷

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر مــــانی سرخابی

    برو با من بگو حرف از اجاره

    که رفته تا فلک همچون ستاره

     

    همه گویند اجاره ، پول مفته

    که میگیرد زتو، گردن کلفته

     

    برای پول پیش و رهن خانه

    بگیرد موجرم صدها بهانه

     

    که از چانه گذر بر میلغ افزا

    تعهد ده که خانم باشه نازا

     

    به رفت آزادی، از آمد بپرهیز

    زمهمانان بهارت گشته پاییز

     

    اگر خواهی برو اما نیایند

    شوی میزبان بدان آنها بلایند

     

    قدم آهسته رو بر روی پله

    نه تاری و نه پود بر روی چله

     

    برو درسی بگیر از مرغ خانه

    غروب از راه رسدخوابیده لانه

    تو را هرگز نباشد این فراموش

    بکن لامپ اتاق را جمله خاموش

     

    نظافت گر  ز  ایمان تمام است

    ولی حمام و تن شستن حرام است

     

    اگر خواستی بخور آب تمیزی

    ولی ته مانده اش را دور نریزی

     

    سخن آهسته گو ، پچ پچ بیاموز

    به مالک بشنو همچون دانش آموز

     

    اگر فتوای موجر را شنیدی

    به تو مهمان رسد،شرعا پلیدی

     

    سر برج گر مهیا نیست اجاره

    برو جای دگر کن فکر چاره

    چو آلونک بود قصر این زمانه

    به موجر هم بگویند شاه خانه

     

    تو صاحب خانه ای یا صاحب من

    که بر من حمله ور باشی چو دشمن

     

    من آن مستاجرم در شهر تهران

    به بنگاه شهره ام در عهد و پیمان

     

    که سالی چون گذشت در جای دیگر

    کنم بیتوته   بر   ماوای دیگر

     

    علاج واقعه قبل از وقوع است

    غروب مسکنم آیا طلوع است

     

    خدایا تا به کی آواره باشم

    به فکر خانه و کاشانه باشم

    حقوق من مگر سالی چه مقدار

    ترکیده چو بمب در وهم و پندار

     

    که افزایش دهند هر دم کرایه

    بگویند باز کم است با صد کنایه

     

    به شطرنج زمانه کیشم امروز

    یقینا مات شوم در عید نوروز

     

    الهی تا به کی باشم گرفتار

    خدایا زین معما پرده بردار.

    ۰
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0