سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید
منو کاربریاعضای آنلاینمعرفی شاعران معاصرانتشار ویژه ناب
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
♪♫ صدای شاعران ♪♫پر نشاط ترین اشعار۱- ........... ۲- ☄️شرافت☄️ ۳- سقطِ سکوت ۴- دوربینوفسکی ۵- سکوت قارچ ها ۶- بوف کور ۷- 🌊موج🌊 ۸- 😱 خان ترس😱 ۹- 🪧اعتراض در سکوت🤫 ۱۰- جانپناه حمایت از شعرنابکانال تلگرام شعرنابتقویم روزدوشنبه 10 ارديبهشت 1403
21 شوال 1445
Monday 29 Apr 2024 |
اشتراک گذاری این شعر
۵۲ شاعر این شعر را خوانده اند
جمیله عجم(بانوی واژه ها)،مجنون ملایری،جعفر جمشیدیان تهرانی،وحید کاظمی،علی غلامی،مجتبی شفیعی (شاهرخ)،منصور شاهنگیان،معصومه عرفانی (عرفان )،اله یار خادمیان(صادق)،صفیه پاپی،کریم لقمانی سروستانی،ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)،نیره ناصری،سما همدانی،حسام الدین مهرابی،نجمه طوسی (تینا)،ایمان نوش آذری،موسی عباسی مقدم،آرمین اسدزاد (الف)،شکرانه قاسمی معافی،محمودرضا رافعی (رافع)،محمد رحیم کاظمی،علی صادقی(صادق)،محمدعلی جعفریان(عاشق)،صابرخوشبین صفت،خوجه خرسه،فرهاد مهرابی،علی محبی،مسعود احمدی،مهدی صادقی مود،زهرا منصوری،احمد رشیدی مقدم (گمنام)،امید مرادی،حمید اسدی،یونسی(یونس)،مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)،حسين زرتاب،مسيحا،عباسعلی استکی(چشمه)،جوادرحیمی(راحم)،سید حاج فکری احمدی زاده(ملحق)،الهه نصیری زاده،ایـّـوب ایـّـوبی،کیومرث نجفی مهر،فریبا غضنفری (آرام)،پیمان سلیمی،منوچهر مجاهدنیا،ایمان کریمی،بهاءالدین داودپور تخلص بامداد،بهاره ترابی (بهارنارنج)،محسن ملک زاده(رهگذر)،حسین شفیعی بيدگلی
نقدها و نظرات
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۲:۳۹
  به به چقدرزیبا بود والبته کمی هم تند  اولین کلاسیکی بودکه ازشماخوندم وواقعن هم لذت بردمممم قلم توانایی دارید استاد
 جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۱۱:۴۷
درود بزرگواربسیار زیبا و شیرین شورانگیز و دلنشین کیفور شدم گرامی  پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۳:۱۵
باسلام جناب احمدی عزیز عالی موفق باشی
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۴:۱۶
درود و افرین استاد
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۴:۲۰
درود بر شما استاد بسیار عالی بود  پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۴:۵۵
یک شب، دوباره، در ل میدان آزادیعالی بود استاد احمدی کلاسیک زیبایی سروده اید بقرار بمانید
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۳۷
درود بر شما استاد احمدیبسیار عالی بود و زیبا....با تلمیح فراوان و هرکس یه ظن خودش.... فقط بیت آخر با یک تیر دو نشان زدید ولی هنوز یه ذره بین بار و نوشیدن رابطه کم است...
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۰۶
با درود بسیار .... آرزو بر جوانان !!! عیب نیست ... بسیار شیرین و ملموس ... احسنت و هزاران آفرین بر دوست بزرگوارم ...  پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۰۷
سلام استاد بسیار زیبا سرودید یک شب ، عصای پیر ...مردان و زنان را ، باز با اذن موسی طرحِ مُهرِ مار خواهم زد !  پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۱۷
سلامبه امید ان شب ...کککککککککه دیگه باید اسمش را بگذارید روز بسیار ممنون که اجازه دادید بخونیم
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۳۷
موفق و موید باشی
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۰۷
.................. ..........................با نغمه های « دلکش » و « مرضیه » و « مهوش » در مسجد و در پای منبر ، تار خواهم زد ! بسیااار زیبااااا... دست مریزاااد استاد احمدی گرامی .................. ..........................هدیه به اهالی خوب شعر ناب درویشی تهی‌‌دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره‌های تو برای چه بود؟» درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟» کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟» درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.» چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت: «نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»  پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۴۳
سلام استاداحمدی بزرگواربازهم لذت بردم ازقلم نابتان بسیار زیبا وقابل تامل شادزی
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۵۲
جناب آقای احمدی عزیز، سلام علیکم............................................................... آن طورکه دوستان فرمودند.............اولّین کلاسیکِ شماست. که گذشته صنایعِ ریبایی که به کارگرفته اید .تاَّملی هم در(وزن ) بنمایید مفهوم هم به نوعِ خودش،جالب است . خسته نباشد
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۰۴
درود بر استاد بزرگوارعالی بود احسنت
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۰:۲۹
درود شاعر گرامیبسیار زیبا سرودید احسنت...  پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۲۹
سلام احمدی عزیز زیبا بود
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۴۲
بسیار عالی
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۵۱
چو شمع ، هر که به افشای راز شد مشغولدرود استاد
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۴:۱۴
سلام...به به ........................./احسنتم ..مرحبا وماشا الله..... حقیقتا در کلاسیک هم استادانه قلم میزنید.............باور کنید حظ کردم.. انشا الله در کلاسیک شعرهای بیشتری از شما بخوانم... موفق وموید باشد دوست بزرگوار ./
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۴:۲۵
زنده باشی مسعود جاندر وصف این شعر هر چه بگویم ، کم گفته ام . موفق باشی
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۴:۲۷
سلاموقت بخیر مسعود جان تو مصرع دوم کارت تمومه  بقیه شو کی انجام میدی؟؟؟؟ ویه خواهش: پشیمون نشی....!!!  والبته غرض عرض سلام بود
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۴:۲۹
سلام جناب احمدی گرامی درود بر شما بسیار زیبا سرودید
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۴:۳۲
هاله لویا!سروده ای خواندم در بالاترین حد ممکن نویسا بمانید
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۴:۴۰
بسیار عالی...واقعا لذت بردم
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۰۸
درود برشما بسیار عالی
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۲۵
بسیار زیبا وخواندنی وهمینطور موزون ورسا
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۳۷
درود فراوان به جناب آقای احمدی عزیز جاییکه عقاب پر بریزد از پشه لاغری چه خیزد ؟ زیبایی سروده واظهار نظر عزیزان به قدری با شکوه است که قدرت هرگونه فکری را از حقیر گرفته ؛ از خداوند سلامتی وموفقیت شمارا خواهانم دست حق نگهدار
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۷:۲۲
یک شب ، تمام ِخشمِ خود را جار خواهم زد !در ناف « تهرانسر » خودم را دار خواهم زد ! سلام و درود برشما شاعر گرامی دستمریزاد سروده ات زیباست
 پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۷:۵۲
به به اولین بسیار عالی ...کلاسیک تان هم عالی...درود بر شما
پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۲۱:۵۹
زیبا خواندمت هم محله ای....بسیار زیبا سرودید  پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۲۳:۰۹
عرض ادب و احترام بی نهایت دلنشین و هنرمندانه با اوردن پارادوکس در بیت 3 و مراعات نظیر زیبا و تلمیح در بیت 2 احسنت لذت بردم  جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۲۶
بر بخت زندان گشته خود زار خواهم زدسلام دوست عزيز بسيار زيبا قلمتان هماره در اوج  جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۵۰
منصور نيستم وليكن خودم را دار خواهم زد در آن لحظه كه ميميرم فقط اي يار خواهم زد به جاي دسته گل روزي به قبر خويشتن استاد ببين خوردم قسم يك خار خواهم زد  جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۵۵
فقط اینو بگم من عاشق اون دوپهلو حرف زدنتم هم اون بارِ ممصرع اخرت دمت گرم دادا
جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۱۲:۰۰
و عشق را کنار تیرک راه بند تازیانه می زنند عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد در این بن بست کج و پیچ و سرما آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارند به اندیشیدن خطر مکن روزگار غریبی است نازنین آن که بر در می کوبد شبا هنگام به کشتن چراغ آمده است نور را در پستوی خانه نهان باید کرد آنک قصابان اند بر گذرگاه ها مستقر با کنده و ساتوری خون آلود روزگار غریبی است نازنین و تبسم را بر لبها جراحی می کنند و ترانه را بر دهان شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد کباب قناری بر آتش سوسن و یاس روزگار غریبی است نازنین ابلیس پیروز مست سور عزای ما را بر سفره نشسته است  جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۰۶
بار شراب نــــــــــــــــــاب اگر پیدا کنم .....این بار در انتهای « سهروردی » ، « بار » خواهم زد ! درووووود جناب احمدی بزرگوار غزلی قابل تأمل از دفتر ذوقتان خواندم
 جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۱۶
سلامبسیار زیبا بود دوست خوبم درودها بر شما
جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۱۷:۳۳
سلام جناب آقای احمدی عزیز.شعر بسیار زیبایی بود و اساتید انصافا به حق همه تعریف کردن هر چند اگر حتی زیبا هم نمی بود آنقدر در کامنتهایی که برای سایر شاعرها میذارید دلگرمی تزریق میکنید که کسی دلش نخواهد آمد غیر خوبی چیزی بنویسد :ادب مرد به زدولت اوست
 جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۱۹:۴۶
حقیقت شوکه شدم. اولین بار بود که کار کلاسیک از شما می خواندماما بینهایت زیبا بود. درودها استاد
 شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۴۰
برادر عزیز سروده زیبای بود
 يکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۳۷
درود برشما دوست واستادگرانقدرم جناب مسعود خان باید به این ندیشه وبه این هنر گفت بابا گلی به جمالت ......همیشه برایم عزیزی وبزرگ به وجوت افتخار می کنم پاینده باشی وبرقرار 
 دوشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۴ ۲۱:۱۲
آقا من کلا پایه ی این شعرتونم  شعر دلی بود دلکش و تار و بار و ...  اگه یه روز ویاهاتون به حقیقت پیوست و پای منبر شد تار بزنید منم بگید بیام از منبرتون مستفیذ شم واقعا زیبا بود
 دوشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۴ ۲۱:۲۸
درود مسعود عزیزنوین در قالب کلاسیک سیمین بهبهانی را بیادم انداخت.  شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۷:۰۹
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
|
نقد و آموزشنظراتمشاعرهکاربران اشتراک دار
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
|
|||||||||||
شاعر درخواست نقد دارد
ارسال پیام خصوصی
مسعود مدهوش
مدیر گرداننده سایت
سید هادی محمدی
سیاوش آزاد
محمدرضا آزادبخت
مریم کاسیانی 
محمد باقر انصاری دزفولی 
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
عزیز دل برادر همه عزیزان می دانند به خاطر موقعیتی که دارم دست به نقد نمی شوم ابتدا بخاطر حساسیت موضوع چون برداشت ها متفاوت است و متاسفانه این روزها بار و برداشت منفی ان بیشتر است چون فکر می کنند خدای ناکرده بخواهم شخصی را از موقعیت کنونیم که خادم شما عزیزان هستم بالاببرم یا بکوبم خدای ناکرده ، لذا به همان تشویق و راهنمایی ساده بسند می کنم که صد البته خود نیازمند راهنمایی شما عزیزان هستم و در ابتدای کار اما کار و اثرتان نسبت به کارهای قبلیتان که خوانده بودم متفاوت در سرایش و قالب بود نمی دانم از قبل در این راستا به قول معروف دستی در اتش داشتید یا نه اما هرانچه خواندم به منطق احساس بیشتر و اندیشه پنهان دران زیبا سرودید برایتان سراسر موفقیت خواهانم