پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت
خزان شعری از جواد کشته گر
از دفتر نقطه ها نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۳ ۱۰:۱۲ شماره ثبت ۳۱۰۵۸
بازدید : ۶۸۲ | نظرات : ۱۸
|
آخرین اشعار ناب جواد کشته گر
|
به باران قسم...
و به آن واژه که نجوا کرد در باد...
خزان نزدیک است!
واژه هایم چون برگ سنوبر زردند...
.
دلم سرد است...
ناامیدم از این مردم شهر...
هوا سرد است!
.
باد در گذر است...
زیر لب نام تو را می خواند...
.
لحظه هایم عریان...
جای شلاق به تن دارند...
.
خشک لبم..
عطشی بر لب دریا دارم...
قایقی نیست
بلدی نیست
پاره چوبی نیست
تا به دریا بزنم
.
قلمی نیست
تا نقش تورا بر تن دریا بزنم...
****************************
پ.ن:
ممنون میشم مثل همیشه کمکم کنین!
میدونم راه زیاد دارم تا بهتر شدن این شعر ولی با کمکتون حتما بهترین میشه...
با تشکر جواد
30.7.1393
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.