خاکستری
خاکستری رنگ غریبی و غمه
تصویری از ثانیه های مبهمه
خاکستری عشقه و آتیشه و آب
یه جورایی مثل خیاله و سراب
خاکستری خستگی از دورنگیاست
خستگی از مردم پررنگ و ریاست
خاکستری یعنی شکستن وجود
پیش چشمای یه عالمه حسود
خاکستری افسوسی از گذشته هاست
رنگیه که از پلیدیها رهاست
خاکستری لحظهء بعد آتیشه
وقتی قصهء یه عشق تموم میشه
خاکستری زندگی با یه خاطره است
اشک و حسرت و غروب و پنجره است
خاکستری شکایته از این زمون
از همه آدمای نامهربون
خاکستری گلایه داره از دروغ
دنبال خوباست تو این شهر شلوغ
خاکستری یعنی که فرصت تمومه
بیگناهه و همیشه محکومه
خاکستری اشکمه که هی میچکید
روزی که وقت خدافظی رسید
خاکستری تنهاییمه تو روزگار
تصویر چشامه و نبود یار
خاکستری سوختن و ساختن منه
صدای وجودمه که میشکنه
خاکستری یعنی تموم شد جوونی
یعنی باید دیگه تنها بمونی
خاکستری یعنی اسارت تو خونه
بغض داره وقتی با سازش میخونه
خاکستری یعنی یه مرد نا امید
که تو عاشقیش یه روز خوش ندید