سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 5 خرداد 1403
    18 ذو القعدة 1445
      Saturday 25 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۵ خرداد

        پانسمان ها (شعری در ستایش عشق )

        شعری از

        بنیامین پور حسن

        از دفتر شعرناب نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۲ ۰۴:۰۳ شماره ثبت ۱۸۹۱۹
          بازدید : ۵۷۵   |    نظرات : ۲۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بنیامین پور حسن

        پک به پک کوچه را قدم زده است , شاعری نیهلیست و پوچ گرا

        توی ذهن سترون کوچه پرسشی مانده بی جواب: چرا...؟
        .......
        من فقط شعر می سرودم شعر ...که همه حول محور زن بود
        منطقت را بنازم ای دختر این دلیل بریدن از من بود؟
        زن درونمایه های شعر مرا مملو از شرجی و عطش می کرد
        من برایش هلاک می شدم و...او برایم همیشه غش می کرد
        این زن از بیت بیت اشعارم کاخ هایی برای خود می ساخت
        مثنوی ها به یادشان مانده شاعری را که قافیه می باخت
        چادر گل گلی به سر می کرد و به خل بازی من عادت داشت
        در کنارش به اوج می رفتم....او به شدت به تو شباهت داشت
        زن شعرم پس از بریدن تو کوچ کرد از میان اشعارم
        کاش می شد بگویم عمر منی!مثل یک مرد دوستت دارم
        .........
        ماندم و زخم خوردم و مردم تا بسنجی صداقت من را
        بی تفاوت به آنچه می گذرد صرف کردی تو فعل رفتن را
        گفتم آخر تمام شد.. و تنم با تنت هموطن نخواهد شد
        پیرزن های کوچه می گفتند: او برای تو زن نخواهد شد 
        پیرزن ها چه خوب فهمیدند تو سرانجام رفتنی هستی
        هر چه باشد تو با پرستوها در نسب خواهر تنی هستی
        بعد تو سالها به خود گفتم:کاش می شد که بازگردد...کاش
        آن من منطقی به من می گفت: چیز خاصِّی که نیست...محکم باش!
        ........
        چشم و گوشت که باز شد دیدی سکس یعنی که عشق کافی نیست
        چشم خود را ببند و حرف نزن ....این تجاوز به شکل قانونی ست
        من تحمل ندارم اینکه کسی بر سرت چادر جنون بکشد
        در حجابی که عین عریانی ست هر شبت را به خاک و خون بکشد
        گریه تا گریه...قرص بعد از قرص-این فواصل بدون من سخت است-
        دیگر اما نمی کنم باور......آن زن توی شعر خوشبخت است
        زن شدی که عاقبت باشی آب سردی بر آتش خواهش
        هر دو انسان و وارث دردیم...البته با تفاوتی فاحش!
        ........
        پاسخی بر سوال های من است...بازگشتت_که غیر ممکن شد_
        بخشی از ایده آل های من است...بازگشتت_که غیر ممکن شد_
        عشق بعد از تو واژه ای مهجور...حبس در لای جرز دیوار است
        پانسمان ها فقط عوض شده اند...زخم بالای زخم بسیار است.
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0