پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت
|
دفاتر شعر فاطمه برونی (خودم)
آخرین اشعار ناب فاطمه برونی (خودم)
|
استکان ِ چای در میانه ی راه خالی می شود!
و من در خلسه نام ِ تو را ذکر می کنم
دستانم می لرزند
چشمانم به تاری ِ شب های مه گرفته می روند
و سکوت،…
رویای روزهای صورتی را مجسم می کند
تو را می شنوم،…
از لا به لای جهان ها صدایم می کنی
آرام و مهربان
سوی تو می دوم
در اوج …
ناگهان …
پاره می شود تسبیح …!
و قصه در بی نهایت تکرار می شود …
***
چشمان ِ مه آلود، دستانی که می لرزند، روزگاری که تو را کم دارد
و لب هایی که هنوز هم می شکوفند
به ذکر ِ نام ِ “تــــو”
که،…
حتی برای لحظه ای،
سبز می شود جهان ِ بی “الـف”م
به برکت ِ نام ِ اعظمت
ای…
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.