شنبه ۱۳ ارديبهشت
افسانه شعری از ساناز زبرشاهی
از دفتر محوِ ماه نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ ۲ هفته پیش شماره ثبت ۱۳۷۰۱۳
بازدید : ۷۹ | نظرات : ۱
|
آخرین اشعار ناب ساناز زبرشاهی
|
🔹
🔹گاهی فکر میکنم تورا
در عهد شوالیه ها دوست داشته ام!
بی مرز..
بی ترس...
شاید تو:
مردی سواره بر قلبِ میدان بودی
و من:
دختر نورچشمیِ رهبر دشمن
با تومیجنگم..
با من میجنگی
و« عشق »سامانِ این جنگاست.
هر چه که بود ، عشقِ ما در پستویِ پر افسانه یِ تاریخ نهفته بود،
چرا که من حتی قبلِ خلقت دلتنگت بودم!
حتی وقتی نبودی دلتنگت بودم...!
و این چیزی شبیه به افسانه هایِ باستان است
تو قبل از خلقت در جان من بودی..
تورا به خواب ،به خاک ،به خدا پس نمی دهم..
✍🏻ساناز شاهی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.