سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 25 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت فردوسي
7 ذو القعدة 1445
    Tuesday 14 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      سه شنبه ۲۵ ارديبهشت

      من سلام کردم...

      شعری از

      محبوبه زیدی (ماه پوپک)

      از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۲ ۰۱:۴۸ شماره ثبت ۱۲۵۲۷
        بازدید : ۸۱۹   |    نظرات : ۴۹

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر محبوبه زیدی (ماه پوپک)

      من سلام کردم
      مخاطبم فقط چشم درید
      چهارهزارشب ازحس من
        پشت پنجره مرد
      وکودکان وحشت زده ام
        سربه آسمان
       اخم کرده بودند
      من نشسته بودم
       درسفری که تورا
      برشبهای من حکم میکرد
      وباز بازی قطار
       پرازدخترکهای شادی
      که آخرین صدای مرا
      به یاد من می آوردند...
      ومن نمیدانستم
      نمیدانستم دسته گلهای لعنتی
      لحظه های خوبی نیستند
      که دوکودک برهنه ام
      درنیم وجبی عمرشان
      قایم باشک بازی را
      درچشمهای من دیدند
      مامانده بودیم
      دررقص پاهایی
      که سی سال تمام
      نمی رسیدند /نمی رسیدم...

      شب آشنایی بود
      ومن انگاردادمیزدم
      که کی کجاچرا؟
      چرادستهای من به شرعیت شانه های تو
      نمیرسد
      وثانیه های ساکت 
      لاغر و بی نقش وبی جواب
      برشب من فرو میریختند
      وقتی دیرپیداشدی
      تا من تکانی به تمام چرخشهای جهان بدهم
       وبه هم بریسم وببافم
      آسمانی را که تنهاتوبرایم آورده بودی
      وهوا البته آهسته ردمیشد
      آهسته ازردمخاطبهایی
      که فقط چشم میدریدند

      مازیرنورخورشیدجهان رادویده بودیم
      وهم چون دخترکهای شاد
      و وداع آخر
      لابد دستمالی بود
      که برای ماتکان میدادند
      من به قوس پیراهنت شکسته بودم
      ودرکمرگاه تنت
      آه که مرده بودم
      وکلبه ی دستهایم را
      که برپیرامون تو
      بسته بودم
      ویران نمیشوم ازتو
      وداع آخررا
      پشت سرت نمیگذارم
      که نورماه ایستاده بود
      بر جنبش تن هایمان
      لبخندمیزد
      ماه شکسته شد
      من شکسته شدم درتودرلحظه
      وبرای هرچه امروزبود
      دست تکان میدادم
      تهران شک آخرمن بود
      درفرورفتن
      دربازآمدن
      ومن فقط دست تکان میدادم
      هرآنچه دست داشتم تکان میدادم.....
      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0