پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت
چشمای زیبایش شعری از مسعود معادی
از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۱۷:۴۷ شماره ثبت ۱۲۲۰۱۰
بازدید : ۲۳۸ | نظرات : ۱۷
|
آخرین اشعار ناب مسعود معادی
|
آمد و آهسته از کنارم رد شد
قلبم تیری کشید اما نمرد
زیباترین خاطراتش با
اشک های شبانه ام گره خورد
دردم را با خدا گفتم و در
تسبیح های شهر نظر کردم
او هم راحت جوابمان کرد
که شما خونتان به هم نخورد
از تصویر چشم های خندانش
تا نقاشی های هر شب من
مادرم تمام غروب هایی را
که گریستم!!.. شمرد
در حوالی ام هر روز مردی
با دست زنی منتقرض می شد
در تمام شب های بارانی ام
دختری خاطراتش را برد
یک نفر آرام آرام از کنار
کوهی شکسته می گذشت
اینگونه شکستن و رفتن
واقعا سینه ام را آزرد
او رفت و برای مردنم
هزاران بهانه به جای گذاشت
"شاعری که از درد شبی
گلوله ای سینه اش را فشرد
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
پر احساس و زیباست