سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 ارديبهشت 1403
    18 شوال 1445
      Friday 26 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۷ ارديبهشت

        روزی که خدا در آن سکوت کرد.

        شعری از

        مهدی محمدی

        از دفتر اشعار نو (نیمایی، سپید، شعر کوتاه) نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۱ ۱۳:۱۱ شماره ثبت ۱۱۵۶۴۷
          بازدید : ۶۳۵   |    نظرات : ۵۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        بنا نبود
        سکوت خدا را شکستند 
        که آفرید
        گفتند در مزار تنهایی نشسته ای و در آینه بی کسی خود را تماشا می کنی چه کار
        و از آن روز... 
        خدا فقط می خواهد سکوت کند 
        ۱۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۱:۵۷
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و پر معنی است خندانک
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۴۰
        درودها استاد عزیز و ارجمند استاد استکی مهربان خندانک
        متشکرم دلتان دریایی خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۳:۱۳
        درود ...

        باید دید،
        خدا بعد از سکوت چه می‌کند
        به قول شطرنج بازان
        حرکت بعد چیست .

        موفق باشید و مؤید.
        خندانک
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۵۶
        درودها استاد عزیز و ارجمند استاد خوشرو و مهربان خندانک
        اساسا هستی جلوه خداست
        آیا این سخن که ریشه تاریکی در عدم نور است صحیح است؟ با این وصف خدا که همه جا هست دلیل حضور تاریکی چیست؟
        متشکرم
        دلتان دریایی خندانک
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۵:۰۲
        درود مهدی جان محمدی خندانک دوست باسوادم
        نبض قلمت سبز
        سرت سلامت🍀تنور دلت گرم
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۴۰
        درودها استاد علامیان عزیز و ارجمند اعتراض بیدار خندانک
        متشکرم دلتان دریایی خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۹:۱۰
        خدا قوت یک مقاله ای پیدا کردم از گوگل که برایتان کپی میکنم .
        خودم هیچ نظری ندارم و اگر مصر باشید با نظر قرآن موافقم .

        ..........................
        مکتبِ سرّیِ کهنی وجود دارد که شاید نامش را نشنیده باشید؛ مکتبی که «مکتب اِسِـنـی» خوانده می‌شود. عیسی، خود آموزش دیده‌ی همین مکتب بود و به گروه «اسنی» تعلق داشت. «اسنی»‌ها تنها مکتبی هستند که خدا را «تاریکی مطلق» می‌دانند. قرآن می‌گوید «خدا نور است»؛ اوپانیشاد می‌گوید «خدا نور است»؛ کتاب مقدس می‌گوید «خدا نور است» اما «اسنی»‌ها تنها سنت تاریخ بشرند که می‌گویند: خدا تاریکی مطلق است؛ سیاهی نامتناهی؛ همچون تیره شبی بی‌پایان.

        بسیار زیباست! عجیب است اما زیباست... و بسیار پرمعنی. شما باید معنای آن را دریابید تا بتوانید از این تکنیک بهره ببرید زیرا این همان تکنیکی است که «اسنی»‌ها برای ورود به تاریکی استفاده می‌کنند؛ برای یکی شدن با آن.

        چرا همه جا خدا را مظهر نور دانسته‌اند؟... نه به این دلیل که خدا نور است بلکه به این دلیل که انسان از تاریکی وحشت دارد. این ترس و ادراکی بشری است. ما نور را دوست داریم و از تاریکی می‌ترسیم بنابراین نمی‌توانیم خدایی را به شکل تاریکی و سیاهی متصور شویم. ما خدا را به شکل نور می‌پنداریم چرا که از تاریکی می‌ترسیم.

        خدایان ما همگی از ترس‌های ما زاده شده‌اند. ما به آن شکل و شمایل بخشیده‌ایم و از آنجایی که این شکل و شمایل‌ها از ماست، چیزی از ما را برمی‌تاباند و ربطی به خدایان‌مان ندارد. آنها مخلوق ما هستند. ما از تاریکی می‌ترسیم پس خدا باید نور باشد. اما این تکنیک‌ها از مکتب دیگری آمده‌اند.


        «اسنی»‌ها می‌گویند خدا تاریکی است و مفهوم ژرفی پشت این سخن آنهاست. نخست این که تاریکی، ابدی و ازلی است. نور می‌آید و می‌رود اما تاریکی همچنان برجاست. هر روز صبح خورشید بیرون می‌آید و نور هست و هر روز عصر با فرو رفتن خورشید تاریکی سربرمی‌آورد. تاریکی به چیزی نیازمند نیست و همیشه سرجایش است. هرگز نه طلوع می‌کند نه غروب. نور همیشه منبعی دارد که از آن می‌آید اما تاریکی بی‌نیاز از منبع است. هر آنچه نیازمند منبعی است طبیعتا کرانمند و پایان‌پذیر است اما آنچه منبعی ندارد می‌تواند بی‌پایان و بی‌کران باشد. نور به نوعی منبع آشفتگی نیز هست و از این روست که نمی‌توانید به راحتی زیر نور بخوابید. نور تنش‌زاست اما تاریکی سرچشمه‌ی آرمیدگی است. آرامش مطلق.

        اما چرا ما از تاریکی می‌ترسیم؟... زیرا نور برای ما یادآور زندگی است، که هست و تاریکی یادآور مرگ است که البته هست! زندگی از نور برمی‌آید و زمانی که می‌میرید به نظر می‌رسد در تاریکی بی‌پایانی فرو می‌روید. از همین روست که همیشه در نگاره‌ها، فرشته مرگ سیاه‌پوش است و سیاه لباس عزاداری است. خدا نور است و مرگ سیاهی است! این بازتاب ذهن ما از ترس‌هایمان است. در واقع تاریکی بی‌نهایت و نور کرانمند است. تاریکی به زهدانی می‌ماند که همه چیز از آن بیرون می‌آید و در نهایت نیز همه چیز در آن فرو می‌افتد.

        این دیدگاه «اسنی»‌هاست. بسیار زیبا و نیز بسیار یاری‌بخش زیرا اگر بتوانید به تاریکی عشق بورزید دیگر از مرگ هراسی نخواهید داشت. اگر بتوانید وارد تاریکی شوید؛ و این تنها زمانی میسر است که از آن نترسید؛ آن‌گاه به آرامشی بی‌کران دست خواهید یافت. اگر بتوانید با تاریکی یکی شوید در آن حل می‌شوید و این معنای «تسلیم» است. حال دیگر هیچ هراسی نیست زیرا با تاریکی یکی شده‌اید، با مرگ یکی شده‌اید. حال دیگر نمی‌توانید بمیرید. «بی‌مرگ» شده‌اید. تاریکی بی‌مرگ است. نور زاده می‌شود و می‌میرد اما تاریکی فقط هست. بی‌زوال.

        برای انجام این تکنیک‌ها نخست به یاد داشته باشید که نباید کوچک‌ترین هراسی از تاریکی و سیاهی در ذهن‌تان وجود داشته باشد در غیر این صورت چگونه می‌توانید این آزمون را از سر بگذرانید؟ و اما نخستین گام در این مسیر:

        در تاریکی اتاق یا شبی سیاه بنشینید. همه چراغ‌ها را خاموش کنید و تاریکی را با رویکردی عاشقانه احساس کنید. بگذارید لمس‌تان کند. به آن نگاه کنید. چشمان‌تان را در تاریکی باز کنید، به آن نگاه کنید و با آن صمیمی شوید؛ بگذارید درون‌تان از آن انباشته شود... طبعا ترس وجودتان را فراخواهد گرفت و در این صورت تکنیک‌ها به کارتان نخواهد آمد و از انجام آن‌ها منصرف خواهید شد. ایجاد یک رابطه دوستانه عمیق با تاریکی در گام نخست ضروری است. برخی شب‌ها که همه به خواب رفته‌اند با تاریکی بیدار بمانید. هیچ کاری نکنید و فقط سرجایتان بمانید. صِرف بودن با تاریکی، شعله‌ی احساسی ژرف را نسبت به آن در شما روشن می‌کند چرا که بسیار آرامش‌بخش است. تاکنون با آن بیگانه بوده‌اید تنها به این دلیل که از آن می‌ترسیدید. به طور طبیعی اگر شبی خواب‌تان نیاید فورا چراغ را روشن می‌کنید و شروع به خواندن چیزی یا انجام کاری می‌کنید اما هرگز با تاریکی سر نمی‌کنید. با تاریکی سر کنید تا دریچه‌های نویی برایتان گشوده شود و پیوندی تازه با آن برقرار سازید.

        انسان ذهن‌اش را به کلی به روی تاریکی بسته است و برای این امر دلایلی باستانی وجود دارد: برای نیاکان غارنشین یا جنگل‌نشین ما شب منبع خطرات گوناگون بود. روزها امنیت بیشتری وجود داشت زیرا می‌توانستند اطراف‌شان را ببینند تا از گزند حیوانات وحشی در امان بمانند. روزها آن‌ها می‌توانستند با تجهیزات دفاعی خود در برابر حملات دوام بیاورند یا دست‌کم از مهلکه بگریزند، اما شب‌ها تاریکی همه جا را فرا می‌گرفت و آن‌ها درمانده و بی‌دفاع می‌شدند. از این رو شب ترسناک شد و این ترس در ناخودآگاهی انسان‌ها ریشه دواند و تا امروز با ماست.

        امروز دیگر نه در غارها زندگی می‌کنیم و نه هیچ درنده‌ای به کمین‌مان نشسته است. حمله‌ای در کار نیست اما ترس آن هنوز به جاست زیرا این ترس برای میلیون‌ها سال در اعماق ناخودآگاهی انسان‌ها ریشه دوانده است. ناخودآگاه شما از آن خودتان نیست بلکه چیزی عاریتی است که نیاکان‌تان برایتان به ارث گذاشته‌اند. این ترس همواره همان جاست و از این روست که نمی‌توانید خود را با تاریکی سازگار کنید.

        نکته دیگر این که: به سبب همین ترس بود که انسان شروع به پرستیدن آتش کرد. زمانی که آتش کشف شد، به خدا بدل شد، نه به این دلیل که آتش، خداست بلکه چون تاریکی ترسناک بود... روزها روشن و انسان در پناه آن ایمن بود اما در دل شب‌های تاریک، آتش گرم و نورانی به راستی که خدایی در خور پرستش می‌نمود! پارسی‌ها (زرتشتیان هند) هنوز هم به درگاه آتش، نیایش می‌برند. پرستش آتش به سبب هراس انسان از تاریکی به وجود آمد. در شب‌های تاریک، آتش، دوست و حامی آسمانی بشر شد.. خندانک
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۲۰:۳۸
        سلام و درود بر شما جناب خوشرو ی بزرگوار.مقاله ای جالب و خواندنی بود؛
        اما باید بگویم ک من هم با این نظر که خداوند تاریک مطلق است مخالفم؛و گفته خدایمان که خود را نور آسمان ها و زمین معرفی میکنید را می پذیرم؛ چند وقت پیش سخنانی جالب پیرامون اثبات خداوند از آلبرت انیشتن (که در آن زمان کودک بودند) شنیدم که واقعا جالب بود
        و دوست دارم برای شما نیز بیان کنم...
        پروفسور:اگر خدا همه چیز را خلق کرده است پس شیطان را هم خلق کرده است این یعنی خدا یک شیطان است
        انیشتین:ببخشید پروفسور؛سرما وجود دارد؟!
        پروفسور:این چجور سوالی است؟!معلوم است که وجود دارد
        هیچ وقت سردتان نشده است؟!
        انیشتن:در واقع سرما وجود ندارد پروفسور؛ براساس قوانین فیزیک چیزی که به آن سرما می گویم عدم وجود گرماست
        پروفسور تاریکی چی وجود دارد؟!
        پروفسور:معلوم است که وجود دارد
        انیشتین:اشتباه میکنید تاریکی هم وجود ندارد تاریکی در واقع عدم وجود نور است؛چرا که میشود بر روی نور مطالعه کرد ولی بر روی تاریکی نمیشود
        خدا شیطان را خلق نکرده است بلکه شیطان نتیجه زمان ایست که انسان ها عشق خدا را در دلشان ندارند
        «آلبــــرت انیشتین» 1879—1955
        من هم همانند انیشتین بر این باورم که تاریکی وجود ندارد؛
        و موجودات برای به وجود آمدند نیازمند موجودی هستند که ذاتا وجود داشته باشند؛
        حال چگونه میتوانیم خداوند را تاریکی بدانیم که وجود ندارد؛
        و آن بتوانند خودش تمام موجودات را هم خلق کرده باشد درحالی که هیچ وحود ندارد...
        من می توانم خداوند را نوری بدانم که تمام ذرات از پرتو های آن نأشت گرفتند و پا به عرصه وجود گذاشتند...
        خداوند سرشت خدا آشنایی را در ذات تمامی انسان ها قرار داده است؛حال چگونه میتوانم خداوند را تاریکی متصور شوم که همه از آن گریزان و ترسان هستند؛ در حال که ما ذاتا با نور آرامش می یابم و با تاریکی هراسان می شویم...
        بارها در قران دیدهدایم که تاریکی در قران در تضاد با نور می آید
        ایشان در آیه معروفی می گوید:
        قل هل یستوی لاعمی و البصیر
        ام هل تستوی الظلمات و النور:
        بگو آیا نابینا و بینا برابراست؟!
        یا تاریکی ها و روشنایی برابرند؟!
        این آیه نفی میکند شرک در ربوبیت و شرک در ولایت را؛
        که نابینا منظور انسان مشرک و بینا منظور انسان موحد است؛
        و اما جالب قسمت دوم آیه است که خداوند تاریکی ها که اتفاقا با صفت جمع آمده است(منڟور بت ها) و اما روشنایی که جمع نیامده است؛
        حال چگونه خدا میتواند تاریکی باشد درحالی که خداوند تاریکی را برای چیزهای بد بیان میکند؛
        و استدالددیگر اینکه خداوند ۱۲۴هزار پیامبر و ۱۲امام فرستاد که هیچ کدام سخنی از تاریکی مطلق بودن خداوند سخنی به میان نیاوردند...
        پس خداوند همان نوریست که دل ها با نور آن روشن میشوندو آرامش می باند نه اضطراب...
        و ذکرالله تطمئن القلوب
        این نظر بنده است...
        در پناه خداوند خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۲۱:۱۰
        بانو پنام بزرگوار
        بنده هم با این سخن که خدا نور است و از روشنایی آمده و یا نشاءت گرفته موافقم
        ولی به یاد داشته باشید حتما
        همیشه و در همه حال نظر دیگران را بخوانید کما اینکه غلط باشد و موشکافانه به مطلب نگاه کنید .
        تا جایی که من دیدم تمام سخنانشان درست بود و با دلیل و مدرک ولی در اصل موضوع تناقض بود
        ضرب المثلی عرض کنم خدمت شماو یا داستانی .
        شخصی میگفت بدهکاری شما را پرداخت کردم آقای فلانی !!! شنبه بود آقای ایکس هم بودند خانم فلانی هم حضور داشتند .
        آن شخص گفت بله شنبه بود آقای ایکس هم بودند خانم فلانی هم حضور داشتند ولی بدهکاری را پرداخت نکردید .
        بله شما درست میفرمایید اینها بازی با کلمات هستند .
        و در نهایت موضوع به نفع خودشان تمام
        شده
        با تشکر از دیدگاه نافذ شما .
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۲۱:۲۴
        کما اینکه این نوع دیدگاه ها برگرفته از مکتب های شیطان پرستان است در راستای اهدافی که دارند .
        بنده در آغاز عرض کردم که نظر قرآن برایم در اولویت است .
        در واقع این آسمان ریسمان بافتن ها دلیل دارد .
        ولی قشنگ نوشته بودند صغری کبری های
        زیبایی بود .

        با تشکر .
        خندانک
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۲۳:۴۴
        درود استاد خوشروی عزیز و ارجمند بسیار مقاله زیبا و جالبی بود مطالعه کردم.
        همچنین درود بانو افسانه پیام فرهیخته و ادیب مطالب ارزشمند شما را نیز مطالعه کردم البته اگر آیه 35 سوره نور را یکبار دیگر ملاحظه فرمایید خداوند می فرماید خدا این مثل ها را برای مردم می زند. همان نور هم صحبت از روشنی روی روشنی است یعنی این طور نیست که ما فقط یک نور داشته باشیم. بله آن نور مطلق یکی است و قطعا خدا است اما خدا قطعا نور نیست چون نور منشا مادی دارد و خدا ماده نیست و همانطور که مقاله استاد عزیز و ارجمند خوشروی مهربان آوردند نور هم نقصان دارد.

        اما مطلب این جااست که خداوند می فرمایند این یک مثال هست برای اینکه مطلب درک شود و خداوند پیامش را اینگونه به گوش مخلوق می رسانند

        ما در مورد خوبی ها و بدی ها صحبت می کنیم و می خواهیم بدانیم منشا بدی ها چیست. آیا بدی ها خلا خوبی ها است؟ البته تاریکی عدم نور است و خداوند ظلمات را مقابل نور قرار می دهد و ریشه ظلمت هم عدم نور است آیا می توانیم این نتیجه را بگیریم که بدی اصلا چیزی نیست بلکه عدم است وقتی که خوبی نباشد بدی است؟ بنابراین باید هم مجازات را عدم پاداش تعریف کنیم و بگوییم اصلا مجازاتی نداریم و عدم پاداش یعنی مجازات. درحالی که ایات صریح قران مجازات را به تصویر می کشند. بنابراین من فکر می کنم بدی غیر از عدم است و این را ذهن انسان می تواند درک کند. یک نفر هست با تمام خوبی هایش، یک نفر نیست، و یک نفر هست با تمام بدی هایش
        و ما در مورد عدم و نیستی صحبت نمی کنیم بلکه در مورد بدی ها داریم صحبت می کنیم منشاء بدی چیست؟
        متشکرم خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ۰۱:۴۸
        سلام و درود جناب محمدی بزرگوار
        در رابطه با نور بودن خداوند باید عرض کنم که خداوند از نورهای نیست که منشاء مادی دارند.
        و سوالی که پیش میاد اینکه پس نور بودن خداوند به چه معناست؟!
        نور چیزی است که خودش پیدا و آشکار است و سبب پیدایی و آشکار شدن چیز های دیگر نیز می شود.ولی میدانیم که نور های معمولی هم همچین خاصیتی را دادند...
        ولی نور هستی بودن خداوند به این معناست که تمام موجودات وجود خود را از او میگیرند و به سبب خداوند آشکار و پیدا می شوند و پا به عرصه وجود می گذارند و وجودشان به خداوند متعال وابسته است.
        و به همین علت هر چیزی در این جهان بیانگر وجود خالق و آیه ای از آیات الهی است؛و بخاطر همین اگر با دقت در جهان هستی نگاه کنیم می توانیم در هرچیزی خدا را بدانیم؛حتی این حروف الفبای که به گفته امام رضا علیه السلام اولین ابداع خداوند هستند و به خودی خود مفهوم و معنایی ندارند؛و این مخلوق خداوند بعد و جسم و روح هم ندارند...
        و یا حتی عقلی که کلمات معنی دار می سازد و ذهن ما را به تکاپو وا می دارد این عقای که محبوب ترین مخلوق خداوند است...
        اما در رابطه به تجلی خداوند در همه ی مخلوقات بابا طاهر قشنگ میگه:
        به دریا بنگرُم دریا تو بینُم
        به صحرا بنگرُم صحرا تو بینُم
        به هرجا بنگرُم کوه و در و دشت
        نشان از قامت رعنا تو بینُم
        حتی امام رضا علیه اسلام در گفت و گویی که با عمران صابی داشت؛در پاسخ به سوال عمران که از امام پرسیده بودكه ذات خدا چيست؟ امام عليه السلام فرمود: او نور است اما نه نور ظاهري و حسی، بلكه نور به معناي هدايت كنند ه همه مخلوقات و تمام اهل آسمان ها و زمين.
        من هم در ابتدا سخنان قبل گفته بودم خداوند نوریست که تمام موجودات وجودشان را از او میگیرند...
        و اشتباه آن انسی ها در این است که گمان میکردند منظور ما از نور بودن خدواند نور مادی است که محدود باشد و بخواهد زوال شود در حال که چنین نیست..
        و استدلال هایشان را با این دید اشتباه چیدند که آخرش شد چنین چیزی نقیض و دور از ذهنی...

        فکر میکنم هراز گاهی تفکر در رابطه با خداوند خیلی خوب است و خدارا شاکرم که اینجا چنینن موقعیتی پیش آمد
        البته ببخشید جناب محمدی بزرگوار که صفحه شما را شلوغ کردیم ؛واقعا بحث جالبی بود چرا که سوالات بنیادی و فلسفی از دسته سوالات هستند که بیشتر انسان ها میپسندد...
        واقعا از مهمان نوازی شمادر این صفحه نهایت سپاس گزاری را دارم
        در پناه خداوند منان خندانک
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        سه شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ۰۳:۵۳
        سلام و عرض ادب مجدد بانوی فرهیخته و ادیب افسانه پیام
        احسنت بسیار عالی. با این تعریف از نور بسیار موافقم
        خودش پیدا و آشکار است و سبب پیدایی و آشکاری چیزهای دیگر نیز می شود و با این تعریف قطعا یکی از اسماء الهی نور است.
        همچنین حدیثی که از امام رضا علیه السلام آورده اید بسیار زیباست
        او نور است اما نه نور ظاهري و حسی، بلكه نور به معناي هدايت كننده همه مخلوقات و تمام اهل آسمان ها و زمين.

        همینجا هم دلیل ظلمت مشخص می شود انسان اساسا به هدایت نیاز دارد و زمانی که از این هدایت روبرتابد ظلم و یا همان ظلمت در وی پدیدار می شود خندانک

        اتفاقا بسیار هم عالی متشکرم از اندیشه های شما بانوی فهیم، فرهیخته و ارجمند و بهره مند شدیم خندانک
        متشکرم خندانک
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۲۱:۱۲
        با تشکر بانو پنام.
        خندانک
        سید هادی محمدی
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۲۱:۲۳
        درود بر مهدی جان محمدی

        شعری زیبا و عمیق خواندم از قلمتان.

        بمانید به مهر و بسرایید خندانک
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۲۳:۴۷
        درود استاد سیدهادی عزیز و ارجمند حافظ قرآن کریم، ادیب و علیم گرامی خندانک
        شدیدا مشتاق استفاده از بیانات شما استاد ارجمند هستیم خندانک
        متشکرم خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۲۳:۵۸
        درود شاید بتوان گفت منشاءبدی خود ما هستیم خود بشر .
        چرا که خالق که بد نمی‌شود خالقی که آفریده و راهنمای ما بوده و به قول خانم پنام با یک صد و بیست و چهار هزار پیامبر و چهارده معصوم .
        پس راه را نشان داده .
        اگر به دنبال منشاء بدی هستیم نگردیم چون به نظر من منشاء خود ما هستیم این ماییم که خوبی و بدی را می‌سازیم.
        پشیمانی برای چیست کسی از کاری پشیمان می‌شود که بدی کرده .
        اشتباه و تکرار اشتباه برای کیست قطعا بشر.
        ماییم که آینده ای را می‌سازیم و یا ویران میکنیم .

        خندانک
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        سه شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ۰۱:۴۴
        درود مجدد استاد خوشرو مهربان و بزرگوار خندانک
        بله قبول دارم. خطا ناشی از نقص است انسان چون کامل نیست مرتکب خطا نیز می شود
        اگر انسان می توانست علم خودش را کاملتر کند قطعا بسیاری از این ضایعات و پسماند در عالم وجود نداشت.
        ما همچنین در مورد بدی ها می توانیم برسیم به اصل تزکیه و انسان با تزکیه می تواند می تواند از رفتارهای ناشایست و بدی هایی که مرتکب می شود بکاهد به عقیده نگارنده، انسان می تواند به بدی ها مجال بروز ندهد و این بدی ها درون انسان نهفته است درست مثل خوبی ها و باز انسان می تواند خوبی هایش را بروز بدهد و این زیباست خندانک
        ارسال پاسخ
        مهدي حسنلو
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۰۶:۲۹
        سلام
        مهدی جان
        من از سر شب تو شعر ها هر چند وقت یه جستجو میکردم متاسفانه الان که پر پرم چشم به شعرت خورد شعر زیبایی و قابل تامل با عجله نمیشه نظر گذاشت اگه عمری باشه حتما بر می گردم
        از آن روز
        خدا فقط می خواهد سکوت کند !
        در پناه عشق شعر
        باشی و بسرایی 🌹🙏🌹❤️
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۴۲
        سلام و عرض ادب استاد حسنلوی عزیز و ارجمند خندانک
        متشکر نگاه زیبا و قدردان قلم مشکین بوی تان هستم
        سپاسگزارم دلتان دریایی خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد گلی ایوری
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۰۷:۱۳
        سلام و هزاران درود جناب محمدی گرانقدر
        در بیانی کوتاه و زیبا، معانی زیادی نهفته است که انشالله برگردم و از نظرات دوستان استفاده کنم
        در پناه حق باشید وبی نیار
        خندانک خندانک
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۴۳
        سلام و عرض ادب استاد ایوری عزیز و ارجمند خندانک
        شاگرد قلم مهرنوازتان هستم
        دلتان دریایی خندانک
        ارسال پاسخ
        حسین احسانی فر(منتظر لنگرودی)
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۰۷:۲۶
        سلام و عرض ادب آقای محمدی اندیشمند
        کوتاه و زیبا و ژرف سرودید. خندانک

        یاد مطلعی از فاضل نظری افتادم:
        گرچه چشمانِ تو جز در پیِ زیبایی نیست
        دل بکن! آینه اینقدر تماشایی نیست

        مؤید باشید. خندانک
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۳۹
        سلام و عرض ادب استاد احسانی عزیز و ارجمند خندانک
        اشاره زیبایی داشتید
        شاید خدا می خواسته در آینه هستی خود را تماشا کند خندانک
        متشکرم خندانک
        ارسال پاسخ
        زهره دهقانی ( شادی)
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۱:۱۲
        سلام و درود جناب محمدی بزرگوار
        بسیارزیبا و تعقل برانگیز💐💐💐💐

        در پناه حق باشید
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۴۶
        سلام و عرض ادب بانوی فرهیخته و ادیب بانو دهقانی ارجمند خندانک
        بنده توان حقیقی شناخت خالق خود را ندارد توصیف هیچگاه با موصوف برابر نیست لذا تسبیح خدای را عز و جل که پاک است از آنچه او را می ستایند و وصف می کند او برتر و پاک تر است از توصیف ها، دیده ها و شنیده ها خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۱:۴۳
        سلام و درود جناب محمدی بزرگوار
        زیبا و دلنشین است
        موفق باشید خندانک
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۴۷
        سلام و عرض ادب بانوی فرهیخته و ادیب افسانه پنام خندانک
        از لطفتان صمیمانه سپاسگزارم خندانک
        تابنده باشید و قلمتان روسفید خندانک
        ارسال پاسخ
        رویا ادیب (نازبانو)
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۱:۴۹
        سلام و عرض ادب استاد محمدی بزرگوار خندانک
        زیبا و قابل تامل خندانک
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۴۸
        سلام و عرض ادب بانو رویا ادیب سراینده غزل های شیرین و تر و تازه خندانک
        متشکرم
        دلتان دریایی خندانک
        ارسال پاسخ
        طلعت خياط پيشه (طلاي كرماني)
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۲:۳۱
        درود بر شما
        زیبا سروده اید
        خندانک خندانک خندانک
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۴۹
        درود بر ادیب مهربان سرکار خانم طلعت خیاط پیشه خندانک
        سراینده غزل های ناب و خوش آهنگ خندانک
        متشکرم
        دلتان دریایی خندانک
        ارسال پاسخ
        رضا رضوی تخلص (دود)
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۲:۴۵
        سلام و درود جناب محمدی گرامی
        زیباست
        شاد باشید و سلامت
        خندانک خندانک
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۸:۵۰
        سلام و عرض ادب استاد رضوی عزیز و ارجمند خندانک
        سراینده اشعار زیبای آیینی
        متشکرم
        دلتان دریایی خندانک
        ارسال پاسخ
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۲۲:۳۹
        درود جناب محمدی ژرف اندیش خندانک
        دست مریزاد. کوتاه اما با چند تصویر عظیم و عمق مفاهیم خندانک
        بسیار تامل برانگیز و تفکر برانگیز بود. خندانک
        در پناه خدای مهربان پاینده بمانید با قلمی درخشان و ذهنی جوشان خندانک خندانک خندانک
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۲۳:۴۵
        درودها استاد عزیز، فرهیخته، ادیب و ارجمند استاد زراعتی خندانک
        متشکرم لطف دارید و کوچک نوازی می فرمایید خندانک
        سپاسگزارم خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد گلی ایوری
        سه شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ۰۱:۱۹
        سلام و عرض ادبی مجدد
        استفاده بردم از کامنت های دوستان و عزیزان
        از جهتی دیگر هم می توان به نور توجه کرد از نظر علمی نور دارای طول موج متفاوتی می باشد که اندکی از آنها را ما می توانیم ببینیم و لی خیلی از آنهاهم برای ما نا مرئی هستند اما وجود دارند. پس:
        آیا تاریکی مطلق و جود دارد؟
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        سه شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ۰۱:۳۷
        سلام و عرض ادب خندانک
        احسنت اتفاقا در دلم آرزو می کردم ای کاش استاد ایوری عزیز و صاحب نظر در این خصوص کمکمان کنند. خدا رو شکر که آمدید خندانک
        خداوند در قرآن کریم می فرماید
        او کظلمات فی بحر لجی یغشاه موج من فوقه موج...
        که ظاهرا تاریکی روی تاریکی است و از طبقات تاریکی صحبت می کند و می گوید طول موج های متفاوت نور در اعماق دریا کمتر و کمتر می شود و اول رنگ قرمز ناپدید می شود و بعد الی آخر
        به نظر می رسد هیچ استبعادی نداشته باشد که تمام طول موج های نور ناپدید شود و ظلمت مطلق بوجود آید شاید مثلا در فواصل بسیار دور که نه هیچ کره ای باشد و نه هیچ ذره ای تاریکی مطلق را داشته باشیم.
        علی حال بحث تاریکی و روشنایی برای تقریب به ذهن است و خوبی و بدی را ذهن انسان درک می کند و می داند که هم خوبی داریم و هم بدی و هم نیستی و تفاوت این ها را هم درک می کند و می خواهد منشا هر کدام چیست بالطبع ما خدا را سرمنشا خوبی ها می دانیم و در مورد نیستی، مسئله در مورد عدم هست و بدی ها
        انسان درک می کند که از خودش چیزی ندارد هر چه دارد از خدا است تمام هستی و کائنات، خدا مالک آسمان ها و زمین است. خدا خالق انسان است و ملک و تمام موجودات عالم.
        چطور است که ما فقط سرمنشا خوبی ها را خدا می دانیم.
        دوباره اشاره می کنم بحث ما نظری است و نه علمی. بحث نور و تاریکی مثالی است برای تقریب به ذهن.
        متشکرم خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ۰۲:۰۳
        در رابطه با صفات خداوند باید بگویم تا زمانی که خداوند موجودات را خلق نکرده بود که نمیتوانستیم بگویم که خداوند رحیم است خداوند غفور است و هزاران صفات دیگر...
        اما آیا صفاتی دیگر چون ظالم بودن را میتوان به خدا نسبت داد ؟!
        بی ذات بودن چی میشود؛بد ذات بودن چطور؟!
        فراموش نکنیم که خداوند خلیفه ای در زمین دارد به نام انسان که اونیز میتوانند خلق کند؛اما در طول خدواند؛
        و خوب میدانیم که صفات ظالم را انسانی به وجود آورده است که عدالت خداوند را بر هم زده است؛
        ک خود این انسان است که خالق صفتی به نام ظالم است؛
        این انسان است که انسانیت را از یا برده است و بنده شیطان شده است؛
        اینها فقط و فقط صفت های بد شیطان است که با کمک انسان آنها را بوجود آورده است...
        بد ذاتی میتواند صفت انسان و شیطان باشند نه ...
        برای همین است که خداوند خوبی ها را دوست دارد عدالت را دوست دارد مهربانی را دوست دارد بخشش را دوست...
        ولی دقت شود که بحث این نیست که بدی وجود ندارد بلکه وجود دارد خوب هم وجود دارد؛و اینها را شیطان می آورد...
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        سه شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ۰۳:۲۸
        درود مجدد بانوی فرهیخته افسانه پیام
        من فکر می کنم در پاسخ به این سوال بنده که «منشاء عدم و بدی چیست» پاسخ گذاشته اید و انسان و شیطان را منشاء بدی معرفی کرده اید و البته خودتان هم از رابطه طولی صحبت کرده اید بنابراین خالق این انسان ظالم و آن شیطان هم خدا است و در رابطه طولی شما ناگزیرید که آن ظلم را هم به طبقه بالاتر ارجاع بدهید. چون انسان و شیطان و تمام مخلوقات از خودشان چیزی ندارند هر چه دارند از خدا است و هیچ کس هم مختار کل نیست بلکه تمام هستی در ید خالق است «و ما رمیت اذ رمیت» این دست که می نویسد منشاء آن فکر است در حقیقت این فکر است که می نویسد شما نبین که این دست دارد می نویسد این ابزاری است برای نوشتن. تمام هستی ابزار و آلات دست خداوند است. در همین هستی که ظلم اتفاق می افتد عطوفت و رحمت و محبت و غیره هم هست. بعضی ها فقط ظلمش را می بینند بعضی ها هم فقط حسنش را می بینند ما رایت الا جمیلا و به همچنین به گفته حافظ
        کمالِ سِرِّ محبت ببین، نه نقصِ گناه
        که هر که بی‌هنر اُفتَد، نظر به عیب کند
        یعنی اینکه خوبی های این عالم را ببین و نه بدی هایش را
        بعضی از عرفا هم که معتقدند در عالم زشتی وجود ندارد عالم مظهر جمال خداست و هر چه هست زیبایی است. یعنی اگر این عارف نامدار را به درخت ببندند و روزانه صدشلاق بزنند باز هم می گوید این عالم زیباست
        در خصوص سوالتان در مورد اسماء حسنی مثل رحیم و غیره شما باید بتوانید زمانی را پیدا کنید که هیچ موجودی نبوده و فقط خدا بوده و بعد بپرسید در این زمان چگونه رحیمیت و رحمانیت و خالقیت خداوند بروز و نمود پیدا می کند؟
        و در این صورت خودتان به جواب می رسید
        از ازل الی ابد مخلوق خداوند بوده و هست و اسماء خداوند همیشه تجلی و بروز داشته اند و اساسا شما نمی توانید صحبت از خالق بکنید و اسم مخلوق را نیاورید
        و در اینجا ما به فعلیت رسیدن را شرط گرفته ایم.
        یعنی گفته ایم حتما باید تجلی مهربانی خدا را ببینیم که به او بگوییم مهربان وگرنه نمی توانیم بگوییم مهربان. مثلا اگر یک نویسنده چیزی ننویسد نویسنده نیست حتما باید بنویسد که به او بگوییم نویسنده.
        و صفات ذاتی را اگر چه درک می کنیم یعنی خداوند در صفات ذاتی به احدی نیاز ندارد. اما برای تجلی صفات افعالی وجود مخلوق را الزامی فرض کرده ایم.

        بعد حالا اگر خداوند «مغضوب علیم» «و الله خیر الماکرین» و غیره را هم در آیات داریم. پاسخ تان به این سوال چیست که مغضوبیت خداوند چگونه باید تجلی پیدا کند؟ آیا بدون خلق انسان ظالم و جهنم می تواند تحقق یابد؟ خندانک
        مهدی محمدی
        سه شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ۰۲:۳۴
        یک موضوع دیگر نیز مطرح کنم

        بعضی عرفا و دانشمندان معتقدند انسان قبل از اینکه وارد این دنیا شود در عوالم دیگری بوده است
        البته انسان به دلیل فراموشی آن عوالم را به یاد نمی آورد
        ما امروز همه درک می کنیم زمانی را در رحم مادران و صلب پدران سپری کرده ایم منتها درک ما علمی است و واقعیت این است که عالم رحم و صلب را نیز به یاد نمی آوریم
        حتی از عالم نوزادی و کودکی ممکن است خیلی کم به یاد آوریم
        علی ای حال بعضی از عرفا با اشاره به پیمان الست و عالم ذر به این عوالم اشاره می کنند
        معتقدند انسان روزی که خدا از او سوال کرد پروردگار تو کیست الست بربکم اذعان داشته که پروردگار او خداست قالوا بلا اما برخی وقتی آمدند روی کره زمین به خدا کافر شدند و آن پیمان روز الست یادشان رفته است جالب اینجاست که ادبیات عرفانی ما تاکید بسیاری روی پیمان روز الست دارد و شمار ابیات ما در مورد این موضوع بسیار زیاد است
        و همچنین استناد به آیه و اذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه که خداوند می فرماید روی زمین می خواهم خلیفه تعیین کنم فرشتگان می فرمایند قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء
        آیا می خواهی کسی را در زمین قرار دهی که فساد می کند و خون می ریزد
        و ظاهرا آدم هم آنجاست و علم آدم الاسماء...
        اسماء را به آدم آموزش می دهد و از فرشتگان سوال می کند در مورد اسماء
        و فرشتگان می گویند لا علم لنا الا ما علمتنا
        و آنگاه به ادم می گوید قال یا آدم انبئهم باسماءهم
        با توجه به این که خداوند می خواهد روی زمین خلیفه تعیین کند این اسماء نشاندهنده تمایز آدم است و تا آنجا که می فرماید
        و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدو الا ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین
        که ابلیس ابا و تکبر می ورزد و سجده نمی کند و از کافرین می شود
        و بعد مسئله بهشت مطرح می شود
        و قلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنه
        و بعد مسئله هبوط و استقرار روی زمین
        و قلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدو و لکم فی الارض مستقر و متاع الی حین
        و با وجود اینکه خداوند به سمت انسان توبه می کند
        فتاب علیه انه هو التواب الرحیم
        باز هم هبوط را داریم و این بار می گوید همگی
        قلنا اهبطوا منها جمیعا

        اینجا هم خلاصه بحث آدم و زمین و بهشت
        فاما یاتینکم منی هدی فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون
        و هر کس که کافر شود و ایات را تکذیب نماید اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون
        و مسئله خلد در جهنم مطرح می شود.

        خندانک
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ۱۰:۴۱
        سلام و درود مجدد جناب محمدی بزرگوار
        من بیشتر شب را به ابن حرف های فلسفی فک کردم؛واقعا ذهنم درگیر شده بود..
        بله من از رابطه ی طولی خدا و انسان سخن به میان آوردم؛
        ولی هیچ گاه نمیتوانم منشا اولیه ظلم و ستم را خدا بدانم و آن را به خدا نسبت دهم؛
        همانطوری که گفتم در هرچیزی میشود خدا را دید ولی حقیقتا من نمیتوانم در ظلم هم خدا را ببینم؛نمیتوانم در انسانی که قلبش مثل سنگ شده است و هم نوعان خود را میکشد و خون هارا جاری میسازد؛نه نه در آن خون ها نمیتوانم خدا را ببینم و بگویم منشا آن خدا است؛حتی فکر کردن به آن هم ناپسند است و قلبم را به درد می آورد...
        حتی از این حیث هم که باشد من میگویم بدی وجود ندارد؛آری وجود ندارد؛هدچند مجبور باشم سخن قبل خود را پس بگیرم...
        همان طور که میدانیم در جهان مجردات هیچ بدی وجود نداشته است و ندارد..
        بدی ذاتا وجود ندارد و همان عدم و نبود خوبی است...
        خوبی مطلق خداوند است؛اما آیا بدی(شر) مطلقی وجود دارد؟!
        بدی مطلق وجو ندارد...
        چرا که شر(بدی) مطلق ؛میشود عدم مطلق و این اساسا غلط و اشتباه است چرا که عدم که نمی تواند وجود داشته باشد...
        و اگر چیزی را بدی به حساب آوریم نسبی است ؛چرا که هرچیزی به خودی خود بد نیست؛
        مثلا حیوانات درنده ای که برای انسان شر محسوب میشود آیا برای سنگ و درخت و گیاهان نیز شر محسوب میشود؟!
        مولانا در این باره قشنگ میگه:
        پس بد مطلق نباشد در جهان
        بد به نسبت باشد، اين را هم بدان
        زهر مار آن مار را باشد حيات
        نسبتش با آدمي باشد ممات

        سخن موالانا پرواضح است؛که هر چند زهرمار برای انسان بد است ولی برای خود مار بدی که نیست هیچ بلکه خیر و خوبی است...
        سخنان ابن سینا فیلسوف مسلمان ایرانی در رابطه با خیر و شر خیلی زیبا و شنیدنی است؛ ولی حیف که عین سخناش یادم نیست ولی خلاصه اش این میشود

        او می گوید ممکن است چیزی رابد بدانیم درحالی که بد نیست...
        مثلا ما میگویم چرا سیل و زلزله که بد است در طبیعت رخ میدهد!
        در حالی که سیل و زلزله بد که نیست هیچ بلکه برای طبیعت ضروریست...

        در سخنان پایانی باید بگویم شیطان از آن جهت که موجود است خوبی است ولی از آن جهت که سبب گمراهی میشود یدی است...
        و همچنین از آن جهت که کار های شیطان باعث تقویت انسان و رسیدن او به کمالات و تقوا میشود ؛خوبی است...
        شیطان آمد تا امتحان بزرگ الهی که برای انسان آماده شود بود به انجام رساند و از حیث هم بازم خوبی است؛
        و این بدی ها باید وجود داشته باشند تا انسان درست از غلط را تشخیص دهد...
        هرچند که منشا بیشتر بدی ها خود انسان است و نعمت های خدا را به بدی تبدیل میکند...
        پس این بدی ها آمدند که انسان دلباخته این جهان نشود و این جهان را بهترین نداند؛
        و زمینه برای به کمال رسیدن انسان محقق شود که از این جهت بازم خیراست...
        و اما جهنم که من میگویم جایگاه شیطان است و از آن جهت که دوست نداشت به تنهایی وارد آن شود میخواهد انسانی که خدا آن را برتر از او میدانند را نیز در جهنم خود شریک سازد...
        در حالی که بهشت تنها جایگاه انسان است و هرچیز غیراز آن ظل در حق انسان است...ولی این ظلم را خود انسان به خود میکند نه خدا به انسان چرا که خداوند میگوید این خودتان هستید که به خودتان ظلم میکنید؛و خداوند به هیچ کسی ظلم نمیکند...
        آن جایی که از سعدی پرسیدند ادب را از که آموختی
        گفت از بی ادبان...
        و اگر از من بپرسند عدالت و خیر خواهی را از که آموختی باید بگویم از ظالمان و ستمگران...
        پس با تمام این تفاسیر خداوند خالق ظالم نیست و او سرچشمه تمام خوبی هاست...
        یا علی در پناه خداوند خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد گلی ایوری
        محمد گلی ایوری
        سه شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ۱۳:۴۲
        درودی مجدد جناب محمدی
        تقدیم به مناسبت بحث زیبایتان
        سیر در ذر
         زرنگارا، ذرّه ها از آن تُست
        ذرّه ای بودم درآن روز نخست
         
        ذرّه ها تجمیع دران دوران عشق
        وان اَلَسْت و وعده و پیمان عشق
         
        در نیستان از کرم بر نی سوار
        غوطه ور بودم به شهدی خوشگوار
         
        نی به نی راهی به این میدان شدم
        ذرّه را گم کرده ام حیران شدم
         
        شاید آن ذرّه بوَد ذات از و جود
        آنکه در ذاتم کند دائم سجود
         
        بی خبر باشم ز ذاتِ خود و خویش
        با خبر گشتم رهی دارم به پیش
         
        بس که در هاون بکفتم آب و هیچ
        خرگوش ذهنم برفت در خواب و هیچ
         
        ذهنِ خواب آلود من بیدار باش
        وَهْمِ غم آلود، ز غم بیزار باش
         
        خلوتی باید که سِیْر در ذر کنی
        نی چنان سیری که میل بر زر کنی
         
        از کلام، در بندگی ناید مقام
        وین مقام را بی ریا باید مدام
         
        از خلوص غنچهٔ لب خندان شود
        گو چنان ماهی که شب تابان شود.
         
        و کاش بدانم که : حقیقت عالم ذر و پیمان اَلَسْت چیست؟
         محمد گلی ایوری
        ارسال پاسخ
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        سه شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ۱۳:۵۷
        سلام و عرض ادب مجدد بانوی فرهیخته و ادیب افسانه پیام خندانک
        بسیار عالی. کاملا صحیح است. لازمه خلقت این است که ظلم و فساد و خونریزی و سیل و زلزله و غیره باشد خداوند هم در جواب فرشتگان که می فرمایند آیا می خواهی کسی را در زمین خلیفه قراردهی که فساد و خونریزی می کند نمی گوید نه این طور نیست و فساد و خونریزی اتفاق نمی افتد حتی زمانی که ابلیس به ادم سجده نمی کند نمی گوید از کافران شد می گوید از کافران بود اما کفر ابلیس چه زمانی بروز پیدا کرد؟ زمانی که دستور خدا آمد که به آدم سجده کنید. لازمه اختیار دادن به مخلوق این هست که این مخلوق می تواند گناه کند و ظلم کند خدا از همین جهت می فرماید این خود شما هستید که به خودتان ظلم می کنید چون انسان می تواند با اختیاری که دارد راه صحیح را انتخاب نماید و سرچشمه خوبی ها باشد اما برخی انتخاب می کنند مظهر اسماء قهریه الهی باشند و نه مظهر اسماء جمالیه. انسان در حقیقت باید بدهی ها را پنهان کند و خوبی ها را آشکار شاید بدی و خوبی در ذات هر انسانی نهفته است. انسان ها وقتی قوه اختیار پیدا می کنند تصمیم می گیرند که خوبی هایشان را آشکار کنند یا بدی هایشان را اما خداوند می گوید خوبی هایتان را آشکار کنید. در هر صورت اگر شیطان نبود و هیچ کس هم بدی نمی کرد جای این سوال باقی می ماند که اسماء قهریه الهی چگونه باید تجلی پیدا می کرد؟ و شما درست می فرمایید که شیطان جایش در جهنم است بله وجود شیطان به تنهایی کفایت می کند برای اینکه مظهر قهر الهی باشد و بنابراین سایر موجودات مختار خودشان را به جهنم می اندازند البته ما هم به تفاوت شیطان و ابلیس توجه داریم اساسا شیطان یک مفهوم است و ما از دار و دسته ابلیس به شیاطین یاد می کنیم شیاطین جنی و انسی، بنابراین همان ابلیس هم که شد مظهر قهر الهی اختیار داشت وگرنه جهنم و بهشت معنا پیدا نمی کند زمانی که با انتخاب خودش ابا واستکبار ورزید شد مظهر قهر الهی.
        اما ما این را می دانیم که خدا ستار العیوب است و غفار الذنوب است. بنابراین خدایی که پوشاننده عیب هاست سزا است خلیفه او هم پوشاننده عیوب باشد و این ستاریت یعنی بدی هایی که می بیند جلوه ندهد و آشکار نکند این بدی ها گاهی در وجود خود انسان نهفته است و انسان باید این بدی ها را اجازه ندهد بروز پیدا کند
        این که می فرمایید خدا ظلم نمی کند یک مسئله است و مسئله دیگر این هست که آیا خدا می تواند ظلم کند یا نه؟ بله خداوند کریم به کسی ظلم نمی کند
        اگر به رابطه طولی اعتقاد داریم و لازمه خلقت و داشتن اختیار این هست که هم خوبی باشد و هم بدی بنابراین هم بدی ها و هم خوبی ها در رابطه طولی به مقام بالاتر ارجاع داده می شود چرا که اختیار تمام مخلوقات مختار در طول اراده و اختیار خداوند بوده و هیج چیزی از اراده خداوند خارج نیست اما خداوند به کسانی که ظلم می کنند می گوید خودتان به خودتان ظلم کردید چون اختیار داشتید می توانستید مظهر اسماء جمالیه من باشید اما انتخاب کردید مظهر قهر و غضب من باشید و به آن هایی که ظلم شده خداوند در آخرت جبران می کند مطمئن باشید خدا حق بنده اش را بهترین شکل ادا می کند و آنقدر از فضل خودش می بخشد تا بنده راضی شود
        امیدوارم خوب توضیح داده باشم
        متشکرم خندانک
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        سه شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ۱۴:۵۲
        سلام و عرض ادب استاد ایوری عزیز و ارجمند خندانک
        شعر زیبایتان را قبلا مطالعه کرده بودم و خواندن مجددش همراه با لذت مضاعف بود متشکرم خندانک
        قلمتان سبز و دلتان دریایی خندانک
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ۰۲:۵۱
        درود جناب محمدی زیباست ،از نظرات دوستان و اساتید نیز بهره بردم ، الحمدالله الذی خلق النور من النور ...‌

        تاریکی و رو شنایی و مثبت و منفی هردو از خداوند است ، از ناخود آگاه تا خود آگاه ، تاریکی که تبدیل به نور می شود، از عدم تا ....

        در پناه نور باشید همیشه خندانک
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        سه شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ۰۳:۳۳
        درودها بانو قشقایی فرهیخته ادیب و ارجمند خندانک
        سبحان الله عما یصفون الا عباد الله المخلصین

        متشکر حضور تابناکتان هستم
        دلتان دریایی خندانک
        ارسال پاسخ
        افسانه پنام (مولد)
        افسانه پنام (مولد)
        سه شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ۱۶:۲۵
        سلام مجدد جناب محمدی فلسفه گر؛
        باید عرض کنم سخنان شما را تا حدودی قبول دارم ولی اختلاف نظر ما آنجایست که من میگویم ضرورتا بدی وجود ندارد و بدی در واقع همان نبود خوبی هاست
        ولی شما اینگونه استدلال میکنید که چون خوبی وجود دارد پس بدی هم وجود دارد؛
        بگذارید یک استدال بیان کنم
        ابن سینا در باب مغایرت چیستی و هستی می گوید
        مثلث سه ضلعی است
        مثلث وجود دارد
        در مثال اول ما ویژگی مثلث را گفتیم که دارای سه ضلع است...
        اما در مثال دوم کاری نداریم که مثل چی هست فقط میگویم که وجود دارد؛
        و سوالی که اینجا پیش می آید این است که آیا این دو سوال متفاوت به دو چیز بر میگیرد
        مثلا چیستی یک چیز و هستی یک چیز دیگراست یا اینکه هردو به یک چیز بر می گردد؟!
        جواب می شود هرچند چیستی و هستی متقاوت اند اما آنها در ذهن با هم مغایرت دارند و دو چیز جدای از هم هستند ولی در جهان هستی فقط یک موجود وجود دارد به نام مثلث که یکبار از حیث چیستی و بار دیگر از حیث هستی به آن نگاه میگنیم(یعنی فقط مفاهیم ها متفاوتند)
        حال اگر به خوبی و بدی نگاه کنیم؛
        در می یابیم؛که خوبی یکی از ویڗگی هایش آن است که سبب سعادت انسان میشود
        حال اگر خوبی نباشد انسان سعاتمند نمی شود؛
        یعنی یکی از ویژگی های عدم خوبی سعادتمند نشدن است
        خب پرواضح است وقتی علت(خوبی کردن)نباشد معلول(سعاتمند شدن)آن نیز به وجود نمی آید...
        مثال: منطقی:اگر تلاش کنی موفق می شوی
        موفق نشدی
        پس تلاش نکردی...
        اگر نگاه کنید موفق شدن و موفق نشدن را در دو مقدمه ی استدال قیاسی متصل می بینیم؛موفق شدن در حضور تلاش و موفق نشدن در عدم تلاش رخ میدهد یعنی زمانی که علت باشد موفقیت نیز به وجود می آید ولی زمانی که علت نباشد دیگر چیزی به وجود نمی آید که ما به آن به وجود نیامدن گفتیم موفق نشدن نه اینکه موفق نشدن موجود باشد که تا دید موفق شدن نیامد سریع این بوجود بیاید بلکه اگر موجود بود به علت نیاز داشت؛اما علتش کو آیا علتش تلاش کردن است؟!
        یا چیز دیگری؟!
        نه فقط چون علت نبود موفق شدن هم که معلول آن است به وجود نیامد و تمام؛چرا خودمان را درگیر چیزهای الکی کنیم...
        پس با این تفاسیر
        و یکی از ویژگی های بدی نیز شقاوت است؛
        ما فقط به جای نبود خوبی و نبود سعادت لفظ های دیگری آوردیم به نام بدی و شقاوت و بخاطر همین است که ما را به شک و تردید می اندازد که بدی چیز دیگریست که وجود برآن ضرورت یافته است...
        حال که اصلا اینها نیازی ندارند وجود داشت باشند اینها فقط لفظ نبودها است؛چرا که اگر دو چیز جدای از هم ای بودند چرا قابل جمع نیستند چرا در آن واحد خوبی و بدی وجود ندارند؟!
        چون بدی همان نبود خوبی است و نمی شود در آن لحظه یک چیز هم باشد و هم نباشد بخاطر همین قابل جمع نیستند.
        به عبارت دیگر باید خوبی برود تا آن رفتن و نبود را بدی بنامیم فقط لفظ عوض شد نه اینکه چیزی در واقعیت جهان هستی خلق شده باشد و به مخلوق ها اضافه شده باشد؛ اتفاقا وجود پدیده ای از جهان هستی کم شده است..
        تا زمانی که خورشید هست هوا روشن است همین که می رود روشنایی هم می رود که به عدم روشنایی لفظ می گویم بنام تاریکی؛ هرچند تاریکی و روشنایی در ذهن جدا باشند ولی در جهان هستی فقط به خورشید بر میگرد که وجودش می شود روشنایی نبودش می شود تاریکی؛وقتی علت یعنی خورشید نباشد دیگر روشنایی محقق نمی شود؛و نبود علت چیزی (روشنایی)را باید بوجود می آورد را از جهان گرفته است....
        اما ظلم و ستم...
        عدالت یعنی بودن عدل و قصاوت یکسان دانستن تمانی مخلوقات خداوند؛اما همین که عدالت نباشد؛ میگویم بی عدالتی کردید یعنی عدالت را رعایت نکردید؛نه اینکه چیز دیگری خلق یا بوجود آمده است بکله از وجود عدالت چشم پوشی کرده اید...
        خداوند هیچ گاه ظالم نمی شود چون که خوبی اش تمام نمی شود؛و بگویم عدم نبود خوبی اش شده ظلم...
        پس خوبی و بدی دو چیز جدای از هم نیستند...
        امیدوارم منظورم را بدرستی رسانده باشم
        در پناه خداوند
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        سه شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ۲۰:۰۱
        سلام مجدد و عرض ادب مجدد بانوی فرهیخته و ادیب خندانک
        اولا متشکرم به خاطر دغدغه مندی تان
        چندبار توضیحاتتان را خواندم تا به خوبی متوجه منظورتان شوم.
        شما بهشت و جهنم را در نظر بگیرید از دیدگاه شما جهنم یعنی عدم در حالی که اینطور نیست هم بهشت طبقات دارد و هم جهنم هر کس خوبی هایش بیشتر باشد مرتبه بالاتری از بهشت نصیبش می شود و هر کس بدی هایش بیشتر باشد مرتبه نازلتری از جهنم.
        گویا لفظ خوبی و بدی شما را به سمت منطق دودویی برده است و شما فکر می کنید یا یک باید باشد یا صفر و به عبارت دیگر هست یا نیست را مطرح می کنید
        انسان درک می کند که نبودن با بدی کردن متفاوت است شما فرض کنید من و شما با هم هیج گفتگویی نداشته باشیم این می شود هیچ، اما اگر اینجا من خدایی نکرده حرف گمراه کننده ای بنویسم یا برخورد مناسبی نداشته باشم این می شود بدی و شما تفاوت گفتگو نکردن را با بدی کردن قطعا درک می کنید. همچنین اگر صحبت های من ارزشمند باشد می تواند کار خیر محسوب شود و ثواب داشته باشد. بسته به این که صحبت های من چقدر گمراه کننده و یا چقدر هدایت کننده باشد بسته به اینکه برخورد من چقدر اخلاق مدارانه باشد یا غیراخلاقی درجات متفاوتی از خوبی و بدی را خواهیم داشت. شما قطعا اگر برخورد نامناسبی با شما شود ناراضی می شوید این ناراضی بودن ماسوای راضی بودن یا بی تفاوت بودن است.
        مطابق با گفته شما ما فقط باید یک بهشت می داشتم و جهنم هم باید عدم می بود. اما ما می دانیم که عدم عدم است و بهشت و جهنم طبقات دارد و تفاوت همه این ها با هم قابل درک است حتی تفاوت طبقات بهشت و جهنم نیز قابل درک است مثلا اگر یک نفر از دوزخ طبقه هفتم سرانگشتش را به بدن یک نفر از طبقه ششم بزند این نفر که در طبقه ششم است از لهب و سوزش سر انگشت آن یکی دادش هوا می رود.
        متشکرم خندانک
        منیژه قشقایی
        سه شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ۰۲:۵۶
        ونیز سکوتش نیز زیباست
        زیرا انسان جلوه گر حضرت او می شود ،
        با تمام اعضا و جوارح خندانک
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        سه شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ۰۳:۳۴
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        منوچهربابایی
        سه شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ۲۲:۲۲
        درودها استاد مهربانم
        شعر مفهومی ،چند لایه و زیبایی خواندم از نظرات اساتید هم چیز های زیادی آموختم
        تقدیمتان🌹🌹🌹🌹
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        چهارشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۱ ۰۰:۳۴
        درودها دوست ادیب و فرهیخته و شاعر شعرهای کوتاه عاشقانه زیبا خندانک
        متشکرم از لطف و محبت تان
        دلتان دریایی خندانک
        ارسال پاسخ
        فاطمه یاراحمدی ،روشنا
        سه شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۱ ۲۳:۵۰
        درود استاد بزرگوار
        قلمتان نویسا 💐💐
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        چهارشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۱ ۰۰:۳۳
        درودها و عرض ادب
        متشکرم از لطف تان گرامی
        دلتان دریایی خندانک
        ارسال پاسخ
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        چهارشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۱ ۰۱:۲۹
        با درود

        یک نظر برایتان مینویسم

        هرگاه انسانها بفهمند که وجودیت یا همان خدا در همه چیز پخش است و خود تکه ای بسیار کوچک از خدایند شاید هرگز جنایتی رخ ندهد زیرا در این حالت در برابر ظلم کردن و جنایت ایستا میشوند و آنرا بی دلیل و خود را فانی و در چرخه برگشت به وجودیت(باقی) میبینند

        و اما سکوت خدا با گفتار فوق بی معناست
        خدا کلیت وجود است منجمله انسانها و هر موجود دیگر در نتیجه اگر چیزی ظلم میکند تنها از نادانستگی اوست

        انسانها آشویتس را ساختند
        هزاران سلاح
        بینهایت کشتار..

        تنها کافی بود به این بیندیشند

        براستی آنها چه میکنند؟!
        مهدی محمدی
        مهدی محمدی
        چهارشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۱ ۱۰:۳۸
        درودها دوست فرهیخته و ادیبم خندانک
        و اما سکوت خدا با گفتار فوق بی معناست
        تقریبا موافقم.
        البته در این مرحله که هستیم دیگه کسی معمولا این شعر را نمی خواند و تحلیل نمی کند و منظور از سکوت خدا را توضیح نمی دهد. اما در اندیشه من ارتباط خدا با هستی هیچ وقت قطع نمی شود و این که می فرمایید خدا در همه چیز پخش است صحیح است یکی از اسماء خدا باسط هست.
        متشکرم خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0