سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 ارديبهشت 1403
    18 شوال 1445
      Friday 26 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۷ ارديبهشت

        میراثِ من از زمانه ی خود

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۷:۴۵ شماره ثبت ۱۱۵۴۰۸
          بازدید : ۱۰۳   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        میراثِ من از زمانه ی خود
         
        میراث من از زمانه ی خود ،
        یک پیریِ زودرس بود
        از بس که در این صحرای ناسور، خس بود
        اجبار نبود که گام به گام ، شانه به شانه ،
        دنبالم کنند ، اینهمه خارهای ، غلتانِ مغیلان
        چند سالی که آمدند ، بس بود
         
        هرجا که نهاده شد ز من گام ،
        هوا ، پس بود
         
        هرجایی که رفتم ، ازسوی هزاردستان
        هزار، دست بود
        دستهای خبیثی درکار بودند ، که عمرم شود ناسور
        هروقت قلمی زدم به کاغذ ،
        ز ساواکیِ تازه ، درحول و حوالی ام ، کس بود
        هرجایی که رفتم ، یک عسس بود
        حتی ، به درونِ یک فست فود
         
        هر مزه ای کردم ، حتی ،
        ز خرمالوی کاملاً رسیده ،
        کن بود ، ریشه کن بود ،
        اما ، گس بود
         
        پهلوان پنبه ، بود در زمانه ی من
        اما ، ز شدتِ دوپینگ های مداوم ،
        چیزی ، نزدیک به لمس بود
         
        هرکس را که دیدم ، در زمانه ی خود
        مست بود
        یک دیش به دست داشت ببَرَد به پشت بامی
        تا خطا کند به افتخاری
        چند دقیقه بعد ، به حالِ نصب بود
        شهوت و خطا و، یکریزِ گناه ها ، در زمانه ی من
        انتها نداشت ، من که ندیدم انتهایی
        دراینهمه نعمتِ خدایی ،
        یکریز غلت خوردیم ، ز آنها همه خوردیم
        اما ، در نگاهِ جملگیِ ما ،
        از شدتِ ناشکریِ بیحد ، یأس بود
         
        بهمن بیدقی 1401/9/11
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        حسین احسانی فر(منتظر لنگرودی)
        يکشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱ ۰۸:۱۷
        سلام و عرض ادب آقای بیدقی بزرگوار
        زیباست و منحصر به فرد. خندانک

        مؤید باشید. خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱ ۰۸:۴۵
        با سلام و عرض احترام آقای احسانی فر ارجمند
        سپاسگزارم از لطفتون
        شاد باشید
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0