سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 19 خرداد 1403
    2 ذو الحجة 1445
      Saturday 8 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱۹ خرداد

        دلم برات لَک میزند

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۱ ۰۳:۵۰ شماره ثبت ۱۱۴۳۷۴
          بازدید : ۱۱۳   |    نظرات : ۱۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        دلم برات لَک میزند
         
        خِیلِ نیزه دارانِ مژگان ات و،
        منهم تَک
        شکست ام قطعی ست دربرابرت ،
        ندارم شک
        ببند چشمانت را و بگذار سپاهت بخوابند
        که تک ات را ندارم هیچ خیالِ پاتک
         
        دین ام سوخت با دو چشمانت
        خُرّمیِ دین ام را با دو چشمانت ،
        چه راحت ازدست داده ام ، همچون بابک !
         
        وسوسه ی تیله ی چشمانت ،
        که عسل را به یادِ این زنبور آوَرَد ،
        به من میگوید :
        این چشمها ، درجهانند تک
         
        چشمانت سگ داره
        به کجا گریزم ز هاریِ این دو سگ ؟
        مدتی ست که فراری ام حتی ازخودم
        ولی آنها به دنبالم اند و، منهم تنها و تک
         
        میزنم محکم به گونه هایم ، چندتا چَک
        تا اگر خوابم ز خواب برخیزم
        جهان تهدیدم کرده که ،
        اگرنمیزنم به خیلِ مژگانت و،
        به میانِ مستیِ چشمانت ،
        مرا از لیستِ عاشقانه های تو،
        راحت کنارمیگذارد و با یه اُردنگی، دَک
         
        درمیانِ جهانی پُر از رنگ
        وصفِ چشمانت ،
        خسته کرده است ایندو فَک
        ازبس که زیباست
        ولی آخرهم قدرِ معنا مهیا نشد
        با اینهمه یکریزِ جفایت ،
        چندلحظه که دورمیشوی ازمن ،
        دلم میزند برایت لَک
         
        بهمن بیدقی 1401/6/24
        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۱ آبان ۱۴۰۱ ۱۴:۰۶
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        موفق باشید خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۱ آبان ۱۴۰۱ ۱۴:۲۵
        با سلام و عرض احترام استاد بزرگوار
        سپاسگزارم از لطفتون
        مؤید باشید
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        يکشنبه ۱ آبان ۱۴۰۱ ۲۱:۳۲
        درود بر شما
        قلمتان نویسا
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۱ آبان ۱۴۰۱ ۲۱:۵۳
        با سلام و عرض احترام بزرگوار
        سپاسگزارم
        سلامت باشید
        ارسال پاسخ
        حسین احسانی فر(منتظر لنگرودی)
        يکشنبه ۱ آبان ۱۴۰۱ ۰۹:۳۴
        سلام و عرض ادب جناب بیدقی بزرگوار

        از روی بچگی
        به عشق زد ناخنک
        گویی آن را اشتباه گرفته بود
        با بادکنک.

        خندانک خندانک خندانک
        علی مزینانی عسکری
        دوشنبه ۲ آبان ۱۴۰۱ ۰۵:۵۶
        درود استاد بیدقی عزیز
        بازهم سروده ای زیبا از شما ادیب توانا وهنرمند گرامی خواندم و لذت بردم
        دستمریزاد
        خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        دوشنبه ۲ آبان ۱۴۰۱ ۰۶:۱۴
        با سلام و عرض احترام آقای مزینانی گرانقدر
        بزرگوارید
        سپاسگزارم ازلطف و مهرتان
        سلامت باشید
        ارسال پاسخ
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        سه شنبه ۳ آبان ۱۴۰۱ ۰۰:۲۹
        خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۳ آبان ۱۴۰۱ ۰۴:۴۴
        با سلام و عرض احترام آقای افشاری گرانقدر
        سپاس
        ارسال پاسخ
        يکشنبه ۱ آبان ۱۴۰۱ ۰۸:۱۱
        درود بر شما
        موفق باشید
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۱ آبان ۱۴۰۱ ۰۸:۲۸
        با سلام و عرض احترام بزرگوار
        سپاسگزارم
        مؤید باشید
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        محمدرضا آزادبخت

        م سر به سر اگر سرم برود هرگز نمی گذارم سر به نا سر رود در سرم این شد شش سر جناب فرشید خان جنگی در کارنیست غول شش سر نام شعرم است از دفتر بانوی ازلی
        افسانه نجفی

        تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
        فرشید به گزین

        ت ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوندو سر برود هم برآن سریم این میشه سه تا سر محمدرضاجان یعنی حداکثر قدرت ما پس قبول که ما سپر انداختیم اگر جنگ است
        محمدرضا آزادبخت

        ه شاه به میل خود هرگز سوار بر اسب نمی شود مگر ملکه خورشید آفتابش را کجتر کند ستیز با تو معنا ندارد وقتی خورشید خودستیز تر از همه تاج را بر سر گذاشت ااافرشید جان نمی دانستی من شاعر معنا ستیزم و گاهی معنا گریز اصلا مفهوم شعربرای من معنا نداردفقط زیبایی شعر برایم مهم است ای دشمن نازنینم غول شش اسر از دست تو عصبی ست
        فرشید به گزین

        دریافتمت که فر خورشید تویی فرشید کجا قبله امید کجا ااا چه مشاعره معناستیزی شده البت به جز قسمت شاهانه

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0