سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 9 فروردين 1403
    19 رمضان 1445
    • ضربت خوردن حضرت علي عليه السلام، 40 هـ ق
    Thursday 28 Mar 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۹ فروردين

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      آیا ما یک انسان عینی فلسفی داریم ؟
      ارسال شده توسط

      فری میناسیان (طبیعتگرا)

      در تاریخ : چهارشنبه ۲ آبان ۱۳۹۷ ۰۴:۰۳
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۳۹۲ | نظرات : ۱۱

      آیا ما یک انسان عینی فلسفی داریم  که مغز فلسفی داشته باشد و فکر فلسفی بکند؟

      "...چون مدتي بر اين برآمد، قدري چشم من بازگشود. بدان قدر چشم مي نگريستم؛ چيزها ميديدم که ديگر نديده بودم و از آن عجب ميداشتم تا هر روز به تدريج قدري چشم من زيادت باز ميکردند و من چيزها ميدیدم که از آن شگفت ميماندم. عاقبت تمام چشم من باز کردند و جهان را بدين صفت که هست به من نمودند" ]از رساله "عقل سرخ" تأليف سهروردی[.

      " الارضُ مظلمهٌ والنارُ مشرقهٌ والنار معبودهٌ مُذکانَت النار"]بشّار بن برد[.

      با پردازش این پرسش جالب انگشتمان را به نقطه بیمار" جهان بینی فلسفی سول ایپسیزم (Solipsism)  فشار میدهم که ادعا میکند تنها انسان عینی میتواند فقط انسان فلسفی باشد. گذار از انسان طبیعی با نیازهای طبیعی به انسان فلسفی با نیازی غیرمادی فلسفی زیرا که فلسفه از ماده بیزار است و مدام از آن فرار میکند تا به متافیزیک متوسل بشود.
      همه فلسفه دانهای ایده آلیستی و ایده الیستی ذهنی گرا چون طبیعت مادی را به منزله " وطن آگاهی خودشان" نهی می کنند، باید برای خودشان یک طبیعت عقلانی را تصور بکنند که متضاد و نهی کننده "واقعیت عینی" یعنی طبیعت مادی ـ عینی اینجهانی است که در آنسوی کره زمین قرار دارد، غیرقابل رویت و غیر قابل اثبات است.
      فلسفه دان خودش به این واقعیت عینی واقف است که او از رحم مادرش به دنیا آمده است، در کره زمین هم خواهد مرد و به جائی هم نخواهد رفت و استخوانهایش در قبرستان خواهند پوسید. از نگرش و رفتار یک فیلسوف به وضوح قابل درک و فهم است که او با تکذیب عمدی طبیعت و ادعای یک عالم ربانی متافیزیکی خالی از هرگونه تضاد، یک آدم خود فریب و دیگران فریب است.

      متافیزیک چیست؟ متا به معنای آنسو و فیزیک به معنای جهان مادی: آنسوی جهان مادی یا طبیعت عقلانی ـ ربانی یا عالم ماوراء الطبیعه که غیرقابل رویت، اثبات و دسترس است: یک عالم خیالی که وجود خارجی ندارد و فقط ساخت و پرداخته ذهنیت فیلسوف است.

      بله، همه فلسفه دانان ایده آلیستی و ایده آلیستی ذهنیگرایانه نیاز به متافیزیک دارند تا یک وطن "ادعائی" را داشته باشند زیرا که اگر صحبتی، فکری، اندیشه ای و یک جهانبینی تکیه به چیزی نداشته باشد، این فکر روانکاوی چرندیات صرف  نامیده می شود.
      برای این که فیلسوف به منزله دیوانه نامیده نشود باید حد اقل یک تکیه گاه فکری داشته باشد اگرچه خیالی و بر اساس هیچ و پوچ هم باشد. به همین خاطر فلسفه دانان معتقدند که خدا از هیچ آمده، از هیچ همه چیز را ساخته است. لطفا توجه بکنید که: هیج ،خدا از هیچ و همه جیز از هیج!  مثلث هیج و ادعای آن دال بر مریض بودن فکر فلسفی است زیرا که یک ضرب المثل آلمانی هست: از هیچ نمی تواند چیزی حاصل بشود زیرا که هیج اصلا وجود ندارد که  ادعای وجود بکند.

      در ادیان جهان طبیعت مادی برای تأمین نیازهای مادی انسانها نهی نمی شود ولی عجیب است که اکثر قریب به اتفاق فیلسوفها، متدین هستند و ایمان به خدا دارند، به جز چند تا انگشت شماری که بعد از انقلاب فرانسه در سال 1789 مرگ خدا (مثل: پردون، زومبارت، نیچه ) را اعلام کردند.
      البته شاخه های مختلف فلسفی آیده آلیستی از عقلگرائی تبعیت می کنند. عقلگرائی به قول هگل ( یک چیز خدادای به انسان) است و در پیش غزالی (عقل ربانی مترجم روح) می باشد. در واقع عقلگرائی (Rationalism) یعنی ایمان به خدا که امروزه هم جهانی کشورهای غربی بر اساس آن است و اهمیت آن در همه ابعاد اجتماعی و علمی ادعا می شود. علاوه براین بخشی از فلسفه غربی هم  با انتقاد از عقل و از بحران عقل  تغذیه میکند .

      بنابراین فلسفه و دین نزدیکی با همدیگر دارند: مثال دین یهودیت خودش را فقط دین وحی می داند و فلسفه ازسطوئی را بر مبنای"قوه ادراک" برای شناخت خدا رد می کند ولی مسیحیت و اسلام فلسفه ارسطوئی را پذیرفته اند.
      امیدوارم که کسانی که به فلسفه علاقه دارند، دچار این بیماری فلسفی نگردند که خودشان را، مغزشان را و فکرشان را که طبیعی هستند، تلقیب و تذهیب می کند و به آنها مجایات فلسفی را تزریق میکند که هیج ارتباط منطقی با جهان عینی ندارند.

      سلامت روان و تفکر ما در این است که از واقعیات زندگی منحرف نشویم که بخش غیرقابل تفکیک محتوای آگاهیمان را تشکیل میدهند چونکه زندگی ما در یک محیط مادی و عینی اتفاق میافتد.

      اعتماد به نفس، خودآگاهی، جرأت فردی و اجتماعی برای هرفرد مبارز در جهت نیل به اهدافش لازم هستند. در این راستا رک ـ بودن نسبت به خود قاطع ترین شاخصی است که مختصات روانی و شخصیتی یک انسان آگاه را محتوی است.

      چرا جوانان امروزی ایران تشنه فلسفه اند؟ انگیره تفکر فلسفی در آگاهی جوانان چیست که آنها را به سوی فلسفه سوق میدهد؟ فلسفه متکی بر ذهنیاتی من ـ درآورده در آگاهی یک فرد ذهنیگراست که افکارش تکیه گاهی را در خارج از ذهنیتش ندارند. بنابراین یک فیلسوف در محتوای آگاهیش مصالح مادی همانند آب، گیاه، شن، ماسه، سنگ و غیره را ندارد تا این بتواند در جهان خارج از ذهنش چیزی را تولید و یا تجدید تولید بکند که وجود عینی و مستقل و قابل شناختد اشته  باشد. 

      در پاتولوژی روان شناسی اگر موضوعی مورد بحث، عینی ـ واقعی (در لاتین مثبت) نباشد به آن گلوسوپاتی یا به عبارت دیگر صحبت در مورد چرندیات صرف" Ad Absurdum" گفته میشود.

      بنابراین گفته های ابو علی سینا در این باره کاملاً مصحح است که مینویسد: " محتوای آگاهیمان وقتی درست است که منبطق بر شرایط عینی خارج از ذهنیتمان یعنی طبیعت باشد".

      این نظر اثبات شده علمی به این معنی است که مختصات جهان خارج و مستقل از ذهنیتمان ،به طرق چند جانبه به مغزمان رسانده میشوند و همه اطلاعات محیط به وسیله مکانیزمهای شیمیائی، بیوشیمیائی و عصب ـ شیمیائی در یک پروسه بغرنج عمکرد مغز ضبط و ثبت میگردند، طوریکه ما از اشیای جهان خارج یک تصویر عینی در مغزمان داریم. این آگاهی درست است. مغزمان قادر نیست اشیای مادی شارژ شده را به صورت ماده منعکس بکند و ما از طریق لغوی آنها را نامگذاری میکنیم. بنابراین هر جسم مادی در مغزمان دو تا پیرامون دارد: صوری و لغوی یا به عبارت دیگر شکل و محتوا که با همدیگر یک واحد دیالکتیکی تشکیل میدهند. از آن جائی که ماده و جهان مادی مدام در حال تغییر و شده است به همین خاطر تداوم شکل و محتوا تابع درجه تسلطمان به ماده است.

      ما از ذهنیات خیالی تصویرهای عینی را در مغزمان نداریم و این در شمار آگاهی نادرستمان است که بخش معتنابهی از آن را تشکیل میدهد. هنوز به این پرسش پاسخ دقیقی داده نشده است که چرا انسان به منزله یک موجود کاملاً طبیعی تمایل به فکر مجازی، تجردیدی، جزمگرائی، استعاری، اسطوره ای، باور تعبدآمیز به نیروهای خیالی، اسرار بافی، کتمانگرائی، جعل واقعیتها، تعبیر، تفسیر، تأویل، دروغگوئی، خرافات گرائی، دعانویسی، سرکتاب باز کردن، استخاره، دست خوانی، طالع و فال بینی و غیره را دارد، چه لذتی در مجازیات هست که در عینیات نیست؟ زیرا کسی نمی تواند نیاری را بیان بکند که در ارتباط با ماده نباشد.

      همه این دستکاریهای انسان در کلیت جامعه انجام میگیرد. وقتی یک موجود طبیعی از مادر متولد میشود، او دیگر موجود طبیعی نیست. جامعه به منزله یک ارگانیزم اجتماعی همه نیازهای طبیعی، حرکات و رفتار او را به سود حاکمیت و خواست طبقه در حال اعمال قدرت دستکاری میکند. از آن جائی که در یک جامعه طبقات و اقشار مختلفی موجودند، ناگزیر جهان بینیهای متنوع در جوامع تک بعدی از فعالیت باز میمانند و سم کشنده تک اندیشی خطر بزرگی را برای همه خلاقیتهای متنوع دربردارد.

      زندگی سالم و سلامت روان به مفهوم آزادی یعنی تسلط عملی همه جانبه به شرایط طبیعت، خانواده و جامعه است. آزادی نیروی محرک درون و روان انسان است تا این که او بتواند خودش را با شرایط مدام تغییریابنده محیط زندگی سازگار بکند، خودش را از زنجیرهای درونی و بیرونی برهاند و با کلیت پیرامون خودش تبادل اطلاعات مادی و معنویات حاصل از آن در یک فرآیند متقابل و مجانب بکند تا این که بتواند شخصیت خودش را همه محاط تکامل بدهد. 

      حال این پرشس مطرح میشود که چرا زبان، ادبیات و حتی بخشی از علوم طبیعی، تعلیم و تربیتی رایج و غیره ما را در راستای مجازیات آموزش میدهند؟ در صورتی که زندگیمان در یک محیط عینی مادی انجام میگیرد و ما هیچ نیازی را نداریم که پایه مادی نداشته نباشد و یا با جهان مادی در ارتباط نباشد. 

      حالا بگذارید ما دوباره یک عقبگردی به فلسفه بکنیم. همان طوری که غزالی به نابودی فلسفه میپردازد، برزنیوس در آن باره مینویسد: " فلسفه هنر یادگیری مرگ تدریجی است".

      ما در اینجا در صدد نیستیم دچار بدبینی در فلسفه بشویم و رشته کلام را به کانت میسپاریم که در کتابش "فلسفه چیست؟" نوشته است کسی که از خودش این سوالات را بکند که از کجا آمده ام، به کجا میروم و آمدنم بهر چه بود؟ فیلسوف است اگر هم فلسفه تحصیل نکرده باشد.
      بنابراین با توضیحات کانت به این نتیجه میرسیم که فلسفه نمیتواند علم باشد زیرا که هیچ وسیله ای و امکانات عملی را برای شناخت طبیعت و کائنات مادی ندارد.
      خود کانت هم در کتاب "انتقاد از خرد ناب" طبیعت را انکار میکند و آن را غیرقابل شناخت و زائیده احساسات و تصورات انسان مینگرد که غلط است.
      از زمان کانت تا به امروز در اکثر مکاتب فلسفی (کانتیزم، نئوکانتیزم، تومیزم، پراگماتیزم آمریکائی، سولیپسیزم، اگزیستنسیالیزم، پوزیتیویزم، پساپوزیتیوزیم، نئوپوزیتیویزم، مدرنیزم، پسامدرنیزم، راسیونالیزم و راسیونالیزم انتقادی)، جامعه شناسی ( انتراکسیونیزم سمبولیک، مدارس سیستم نظری ) و غیره از واقعیت مادی گریز میکند و یا آن را به طور سطحی مینگرند که گوئی اهمیتی نداشته باشند.
      به همین خاطر تفکر در غرب در همه ابعاد علمی از طرفی با میتولوژی یونان و از طرف دیگر با عقلگرائی دینی ـ فلسفی ادغام شده است که جدائی آنها از همدیگر در بسیاری از شاخه های علوم فعلاً امکان پذیر نیست. من تلاش میکنم با تفصیلات و توضیحات اجمالی زیر این موضوع را جهت شناخت جوانان اندیشمند و علاقمند ایرانی موشکافی بکنم.

      در افسانه یونان باستان، اروپا دختر باکره آسیا است. به همین خاطر یونانیها سعی نکردند دست به طبیعت ببرند و آنرا تغییر بدهند. برای توضیح همه پدیده ها از ریاضیات در یونان باستان استفاده میشد.
      از آنجائی که پاردیگم (پارادایم، نمونه، مسطوره) علوم در غرب بر اساس میتولوژی یونانی است، آنها در تلاش هستند همه شاخه های علوم عاریتی را به جای پژوهش عملی مستقیم، ریاضی سازی و مدل سازی و تئوری سازی بکنند در صورتی که ریاضیات علم نیست و یک نوع قرارداد سمبولیک و عددی است، طوری که با سلب پیش شرطهای تعریف شده فلج میشود. 

      بنابراین اکثر دانشمندان علوم طبیعی در غرب هنوز هم در پیش فلسفه دانها پناهنده هستند و مدام به منزله زائرانی هستند که درصدد هستند به یک عالم متافیزیکی غیر قابل رویت، غیرقابل اثبات، غیر قابل دسترس و در آنسوی کره زمین یک معراج فلسفی بکنند که در آنجا علت و معلولی نیست و همه چیز عاری از هرگونه تضاد است.
      تکذیب علت و معلول و رد اضداد و نقایض اولاً یک رفتار ضد علوم طبیعی و دوما یک تفکر ضد دیالتیکی است. تفکر دیالکتیکی سعی میکند یک پروسه تکامل را در طبیعت از حالت ابتدائی به عالی توضیح بدهد. گذار از یک مرحله تکاملی به سایر مراحل بعدی بدون علت و معلول و اضداد و نقایض امکان پذیر نیست.
      به همین علت خود انسانها، مغزشان، افکارشان و درجه تسلط آنها به طبیعت و شناختهای علمی آنها فقط در جهان مادی شکل میکیرند زیرا که انسانها در کلیتشان بخش غیرقابل تفکیک جهان مادی هستند.

      بنابراین ما مغز فلسفی نداریم، فکر کردن هم فلسفی نیست بلکه یک پروسه شیمیائی، بیوشیمیانی و عصب شیمیائی بغرنج فعالیت مغز است برای این که با محیط مادی پیرامون خودش تبادل اطلاعات بکند، آن را بشناسد و در خودش بایگانی بکند و غیره. هرچه قدر ما به ساختار و عملکرد حسهای خودمان تسلط پیدا بکنیم به همان قدر هم به فعالیت مغزمان واقف میشویم.

      بنابراین فلسفه دانها در "همه چرائی استفهامی" درجا می زنند و آنها فقط جهان را در ذهنیت خودشان می سازند و آنرا طوری توصیف می کنند که خودشان می خواهند. بنابراین آنها پاسخگوی مشکلات فردی ـ اجتماعی عینی انسانها نیستند و تصویر واژگونی از جهان مادی با ابعاد مجازی را بخورد مردم می دهند.

      بنابراین وظیفه ما جوانان این است که تقاضای پناهندگی فکری خودمان را از مکاتب فلسفی پس بگیریم و به علم پناه ببریم که ما را مستعد می کند، طبیعت مادی و سایر کائنات مادی را بشکافیم و بشناسیم، توصیف جهان کار بیهوده ای برای ماست و بس!
       
      از خوانندگان هم استدعای احترامانه دارم در صورت تصادم اندیشه های مختلف، به شخص من حمله نکنند و فقط نظر خودشان را در "مورد محتوای نوشته مندرج " اعم از مثبت و یا منفی با "رعایت عفت کلام " و با اتکاء به سه اصل تفکر و عملکرد علمی (انتقاد، انتقاد از خود، انتقاد از انتقاد) مورد سنجش، بررسی، نقد (Recension) و انتقاد (Kritik, Critic, Critique) قرار بدهند.

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۸۹۲۹ در تاریخ چهارشنبه ۲ آبان ۱۳۹۷ ۰۴:۰۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید
      ۴۵ شاعر این مطلب را خوانده اند

      مجتبی شفیعی (شاهرخ)

      ،

      حدیث ابراهیمی (سوگند)

      ،

      شهرام مودب

      ،

      علی سنگستانی

      ،

      منصور شاهنگیان

      ،

      حمیدنوری(احمد)

      ،

      فری میناسیان (طبیعتگرا)

      ،

      علی ناصری(عین)

      ،

      سید حاج فکری احمدی زاده(ملحق)

      ،

      مدیر ویراستاری

      ،

      مجتبی آذرانی

      ،

      علی صادقی

      ،

      جمیله عجم(بانوی واژه ها)

      ،

      علی رفیعی (امید)

      ،

      وحید سلیمی بنی

      ،

      مهتاب ایزدسرشت(م مهتاب)

      ،

      سینا دژآگه

      ،

      ابوالحسن انصاری (الف رها)

      ،

      آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)

      ،

      محمد رضائی پور

      ،

      رامین مهبودی

      ،

      امینی

      ،

      عباسعلی استکی(چشمه)

      ،

      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

      ،

      نیلوفر شامی

      ،

      ابوالفضل رمضانی (ا تنها)

      ،

      باقر رمزی ( باصر )

      ،

      خلیل سلامی فر

      ،

      مجید خوش خلق سیما

      ،

      یحیی بزرگی پور

      ،

      عليرضا حكيم

      ،

      ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)

      ،

      سامان سولقانی

      ،

      سیدعلمدارابوطالبی نژاد

      ،

      سمانه باقرزاده

      ،

      محمدعلی جعفریان(عاشق)

      ،

      شفق

      ،

      فتانه خزاعی

      ،

      مهدی صادقی مود

      ،

      آرزو نامداری (عتیق)

      ،

      طاهره حسین زاده (کوهواره)

      ،

      علی غلامی

      ،

      عظیم شفاعت

      ،

      کبری یوسفی

      ،

      فاطمه افکن پور

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0