سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 10 خرداد 1403
    23 ذو القعدة 1445
      Thursday 30 May 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۱۰ خرداد

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        « دشت الفت » ــ شرحی بر غزلی از بیدل {قسمت چهارم}
        ارسال شده توسط

        ابراهیم حاج محمدی

        در تاریخ : شنبه ۱۴ تير ۱۳۹۳ ۲۳:۲۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۲۱۱ | نظرات : ۱۸


        مقیم دشت الفت باش و خواب ناز، سامان كن
        به هــــم می‌آورد چشـــــم تو مژگان گیاه آنجا
        ***************************************
        در بیت پیشین حضرت بیدل بیان کرد که « بیداری و سحر خیزی ِ ذرات وجودش »  نتیجه و ثمره ی  « یاد محفل ناز محبوب » است و در این بیت « خواب ناز را » نتیجه و ثمره ی«مقیم دشت الفت او بودن » می داند .
        مقیم :
        کلمه ی مقیم صفت مشبهه است و در آن مفهوم دوام و پیوستگی خوابیده است . جالب است بدانیم که در آثار مفاخر ادبی ما گاه کلمه ی مقیم صرفا به عنوان قید زمان بکار رفته است .  حافظ می گوید :
        مقیم ،بر سر راهش نشسته‌ام چون گرد
        بـــدان هوس که بدیـــــن رهگذار بازآید
        یا :
        آن که جز کعبه مقامش نبد از یاد لبت
        بر در میکـــــده دیدم که مقیم افتادست
        و سعدی گفته است :
        ای رفیقـــــان سفر دست بـدارید از ما
         که بخواهیم نشستن به در دوست مقیم
        دشت : در کلمه ی دشت نیز مفهوم پهناوری ووسعت خوابیده است :
        صد دشت ز خویش آن طرفم ازتپش دل
        شمع ره‌ گمگشتگی‌ام سعی جرس‌ ریخت
        یا :
        گو تنـــگ باش دیدهٔ خسّــــــت نگاه عقل
        دشت جنون و دامـــن صحرا گشاده است
        الفت :
        الفت  پیوند و ارتباط  و سازگاری است همراه با محبت و انس در مقابل جدائی و ناسازگاری :
        عیار ربـــــط الفـــــت دیگر از یاران‌که می‌گیرد
        سر وگردن چوجام وشیشه است ازهم جدا اینجا
        یا :
        مزاج فقر ما باگرم وسرد الــفت نمی‌گیرد
        هوایی نیست بیدل سرزمین بی‌کلاهان را
        در نگاه حضرت بیدل الفت همان چیزی است که در پرتو آن و به برکت وجود آن همه ی درشتی ها و ناگواری ها به نرمی و گوارا ئی تبدیل شده  و سختیها و دشواریها سهل و  آسان می گردد  .
        درشتیها گـــــوارا می‌ شود در عالـــــم الفت
        رگ ‌سنگ ملامت رشتهٔ جان بود مجنون را
        دشت الفت :
         و دشت الفت همانجاست که به قول بیدل :
        آرام و رم درین دشـــــــت فرق آنقدر ندارد
        در دیده آنچه‌کوهی‌ست‌درگوشها صد‌ایی‌ست
        و یا :
        گردباد بیخودی پیمـــــای دشــت الفتـیم
        کاسمان هم می‌کند گردیدنی‌ گرد سرش
        نیز :
        در این دشت جنون الفت ‌گرفتاری نمی‌باشد
        که آزادی پر افشان نیست از آواز زنجیرش
        خواب ناز :
        خواب ناز همان خواب توأم با آرامش  و آسودگی خاطر و احساس امنیت  است .
        در خرابیها بساط خواب نـــــازی چیده‌ایم
         سایه‌گل کرده‌ست تا دیوار ما افتاده است
        و یا :
        نرگس مست بتان را وانکرد از خواب ناز
        آنکه عاشــق را چو شبنم دیده بیخواب داد
        سامان کردن :
        « سامان کردن »  یا « به سامان کردن » به معنای تدارک دیدن و فراهم آوردن است :
        بستن چشمم شبســتان خیال دیگرست
        از چراغ کشته سامان کرده‌ام مهتابها
        و یا :
        گر حضور صبح اقبــالی نباشد گو مباش
        از سیه‌بختی به سامان کرده‌ام سامان شب
         امر عقیب امر مفید معنای ترتّب و تلازم و پیوستگی است :
        حافظ می گوید :
        تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
        که رحم اگر نکنـــــد مدّعـــــی خــــدا بکند
        یا :
        رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
        که بر مــــن و تو در اختیار نگشادست
        مصرع اول در هر دو بیت بالا متشکّل از دو جمله ی امریه است . در  ایچنین مواردی غالبا گوینده در صدد بیان پیوستگی و تلازم  میان دو کار و ترتّب یکی بر دیگری است . در مصرع نخست از بیت اول حافظ در صدد بیان این معناست که لازمه ی دلخوش داشتن ، واگذارکردن کار خود به خداوند - توکل - است و درمصرع اول بیت دوم نیز در صدد القاء این مطلب است که لازمه ی گشودن گره از جبین راضی بودن به داده ی حق- روزی و قسمت - است . مصرع نخست بیت مورد بحث از غزل بیدل نیز شامل دو جمله ی  امریّه است
        الف :{ مقیم دشت الفت باش }  ب : { و خواب ناز سامان کن  } و به همان ترتیب حضرت بیدل نیز سامان کردن خواب ناز را مترتّب بر مقیم دشت الفت بودن دانسته است .
        حسن تعلیل :
        در مصرع دوّم بیت مورد بحث حضرت بیدل ، دلیل ادّعای خود در مصرع اوّل را بیان می کند . چرا برای سامان کردن خواب ناز باید مقیم دشت الفت باشی ؟ چون چشم تو درآنجا مژگان همچون گیاه را به هم می آورد . بکارگیری صنعت مراعات نظیر در { دشت و گیاه } و { خواب ناز و چشم و مژگان } و نیز صنعت تشخیص { در چشم } نیز شایان توجه است . بنابر این  حضرت بیدل در این بیت می گوید :
        در سرزمین پهناور و وسیع ِ الفت و انس با محبوب پیوسته سکنی گزین و پس از آن درتدارک خواب ناز باش چرا که چشم تو در آنجا - دشت الفت –  با آسودگی خاطرمژگان را برروی هم می گذارد

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۳۶۱۵ در تاریخ شنبه ۱۴ تير ۱۳۹۳ ۲۳:۲۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        محمدرضا کوزه گر کالجی
        يکشنبه ۵ اسفند ۱۳۹۷ ۰۸:۳۴
        سلام
        استاد بسیار زیبا و پرمحتوا نوشتید.درود بر شما
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0