چهارشنبه ۱۰ ارديبهشت
جای خالی
ارسال شده توسط سید علیرضا دربندی در تاریخ : ۵ روز پیش
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۶ | نظرات : ۰
|
|
ساعت هشت و ربع یک روز گرم تابستانی است خورشید زورش کم شده و کم کم آماده میشود خسته از یک روز کاریه سخت شیفتش را با ماه عوض کند
درب خانه اش را باز کرده و وارد حیاط خانه می شود
میخواهد به آن همه قشنگیه حیاط خانه اش بی اعتنا باشد ولی نمی تواند ؛ از همان لحظه ورود بوی یاسی که نصفه دیوار حیاطش را پوشانده به مشامش میخورد و گلدان های رنگارنگش که دورچین حیاطش بودند برایش دلبری میکنند
اما این منظره لذتی توامان با زجری کشنده برایش داشت
پشت میز کوچکی در آشپزخانه کوچک خانه نشسته و از پشت عینکش به عکس های روی یخچال خیره شده و گویی در دنیای دیگری سر میکند که حتی هیچ کامی از سیگاری که چند دقیقه قبل روشن کرده و لای انگشتانش گذاشته بود؛ نمی گیرد
و با بوی تند سوختگی ماهیتابه روی گاز به خودش می آید
نزدیکی های صبح است و خورشید آماده بازگشت به شیفتش شده و برای خودنمایی نور کم رمقی را از قسمتی از پنجره که پرده آن را نپوشانده به اتاق تابانده
با برخورد نور خورشید به صورتش با لبخندی عجیب چشمانش را باز می کند و با دیدن جای خالی روی تختش لبخند بر لبانش میماسد و مطابق هر روز در ذهنش مرور میکند که دیگر او را در زندگیش ندارد و به عادت این چند ماه روزش را با قطره اشکی از حسرت آغاز میکند
نویسنده : علیرضا دربندی
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :

|

|

|

|

|
این پست با شماره ۱۵۵۸۴ در تاریخ ۵ روز پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.