سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 12 ارديبهشت 1403
  • شهادت استاد مرتضي مطهري، 1358 هـ ش - روز معلم
23 شوال 1445
    Wednesday 1 May 2024
    • روز جهاني كار و كارگر
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    مرتضی حیدری آل‌کتیر شاعر شوشی
    ارسال شده توسط

    سعید فلاحی

    در تاریخ : ۲ هفته پیش
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۰ | نظرات : ۲

    آقای "مرتضی حیدری آل‌کثیر" فرزند "حسن" از شاعران معاصر ایرانی، زاده‌ی سال ١٣٦٢ خورشیدی در روستای حُرّ از توابع شوش دانیال است. 
    تحصیلات ابتدایی تا پایان متوسطه را در شوش گذراند و سپس از دانشگاه پیام نور شوشتر در رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی لیسانس و در همان رشته موفق به اخذ کارشناسی ارشد گردید.
    او سرپرست اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و دبیر شورای فرهنگ عمومی شهرستان شوش بوده است؛ و در خوانندگی و آهنگسازی نیز موفقیت‌هایی کسب کرده است. ایشان دبیری دو کنگره استانی شعر دعبل، سه کنگره کشوری ناله‌های فرات، رضوی و داوری در بیش از ده کنگره استانی و یک کنگره کشوری را در کارنامه فرهنگی خود دارد.
    همچنین او تسلط کامل به زبان عربی دارد و توانسته ده‌ها سروده از شاعران معاصر عرب از جمله محمود درویش، احمد مطر، نزار قبانی، عبدالوهاب البیاتی و .... را به فارسی برگرداند. 

    ▪︎کتاب‌شناسی:
    - سرفه خونین تفنگی در باد (مجموعه مستقل شعر دفاع مقدس) 
    - خورشید در عبای تو پیچیده‌ست (مجموعه غزل آیینی) 
    - پایتخت جهان (مجموعه شعرهای آزاد و غزل) 
    - دیر آمدی بهار (مجموعه نثر ادبی) 
    - تشنه در ابر (مجموعه نثر ادبی) 
    - دموع و دماء (سه مجموعه نوحه‌های عاشورایی به زبان عربی) 
    - اشاره (مجموعه غزل) 
    - سنگ بر طاغوت (مجموعه شعر) 
    - به فکر آمدنم باش (مجموعه شعر منتشر شده در کشور هندوستان) 
    و...

    ▪︎جوایز ادبی و هنری:
    - برگزيده‌ی سرو زرين جشنواره بين‌المللی شعر فجر در بخش آيينی سال ۱۳۸۶
    - برگزيده اول جشنواره بين‌المللی شعر نبوی مشهد سال ۱۳۸۵
    - برگزيده كتاب سال دفاع مقدس جمهوری اسلامی ايران با كتاب «سرفه خونين تفنگی در باد» در سال ۱۳۸۶
    - نفر اول در دو دوره‌ی جشنواره‌ی سراسری شعر و داستان جوان حوزه‌ی هنری در سال‌های ۱۳۸۵ و ۱۳۸۶
    - نفر اول در بيش از ۲۰ جشنواره‌ی سراسری شعر دانشجويان كل كشور از سال ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۶
    - انتخاب كتاب «خورشد در عبای تو پيچيده ست» در فهرست هفت كتاب برتر جايزه‌ی قيصر امين پور در سال ۱۳۸۶
    - نفر اول در سه دوره‌ی كنگره‌ی سراسری شعر دفاع مقدس.
    و...

    ▪︎نمونه‌ی شعر:
    (۱)
    مردِ تنهای شبم، دردم به دردم می‌خورد
    آنقدر تنها که حتّی غم به دردم می‌خورد
    روحِ شعری تازه بعد از لمس رویا در من است 
    یک ردیف پاک، چون مریم به دردم می‌خورد
    رفته‌ام در چاه زندانی که اوج عاشقی‌ست 
    فاتح یک قلّه‌ام پرچم به دردم می‌خورد
    امشب ای خنجر از آن شب‌هاست که با بودنت 
    لرزشِ دستان نامحرم به دردم می‌خورد
    سینه را بشکاف و عشقی را که دادی پس بگیر 
    تیغت اینک بهتر از مرهم به دردم می‌خورد
    خاک جای زنده ماندن بی‌هوای عشق نیست 
    دم زدن از عشق، در هر دم به دردم می‌خورد
    کمتر از کشور گشائی نیست گاهی یک نظر 
    لحظه‌ی دیدار او رستم به دردم می‌خورد.

    (۲)
    سلام دکلمه‌ی دلنوازِ اقبالم 
    سلام صورت منقوش در ته فالم 
    از این‌که در دل من یاد توست، ممنونم 
    از این‌که حال تو خوب است نیز خوشحالم 
    به آن زنی که به رغم تمام اندوهش 
    کتاب شعر بخواند... همیشه می‌بالم 
    به چای تازه‌ دم چشم‌هات معتادم 
    به گوش دادن موسیقی‌ات سبکبالم 
    تو گرم صحبتی امّا منی که آینه‌ام 
    چگونه با چه زبانی بگویمت لالم؟ 
    هنوز خُرد و خمیر ِ توام... نگاه نکن 
    غزال تشنه‌ی صحرا! به یال و کوپالم 
    سی و سه سالگی‌ام زیر سایه‌ی غم توست 
    اگرچه پخته‌ام امّا برابرت کالم 
    به آن زنی که به رغم تمام اندوهش 
    کتاب شعر بخواند... همیشه می‌بالم.

    (۳)
    ابرها با رفتنت پیش از دعایم ریختند 
    آب پاکی را به روی دست‌هایم ریختند 
    با چراغ گریه می‌جستم خیالت را ولی 
    چشم‌هایم ناگهان بر گونه‌هایم ریختند 
    واژه‌ها، فریادها، آوازهایم ناگزیر 
    از لبانم از دهانم از صدایم ریختند 
    هرکجا پرسیدمت در پاسخم باران گرفت 
    گوئیا در کوزه‌ای بی‌انتها، یَم ریختند 
    ماه من! یک جرعه لبخند تو را بر چهره‌ام
    - ابرها وقتی که دیدند آشنایم - ریختند 
    نیمکت‌ها درد دل کردند با من تا غروب
    بیدها هم تا سحر شبنم برایم ریختند.
     
    (۴)
    دستی به آب داده‌ام و پا گرفته‌ام
    امشب بجای ماهی، دریا گرفته‌ام
    قلاب، به سوال خودش عمق می‌دهد 
    آیا به آب داده امت یا گرفته‌ام؟
    هرگاه دست دادمت از دست دادمت 
    موجم! که وقت غرق شدن پا گرفته‌ام
    لب تر نكرد، پلک من از دیدنت ولی 
    تصمیم بوسه را به تماشا گرفته‌ام
    می‌دانی ای خيال كه در جست‌وجوی تو 
    هر لحظه نبض چند صدف را گرفته‌ام!
    حالا سوال می‌كنم از واژگان خويش 
    -: ای واژگان عزلت رويا گرفته‌ام!-
    من پنجه‌ی کدام پلنگم که ماه را
    از موج‌های وحشی دریا گرفته‌ام؟

    (۵)
    ای سراپایت تسلّا، حُکمِ خونریزی برایم 
    هم خودت کشتی مرا هم اشک می‌ریزی برایم 
    تاگناهِ عشق را بارِ دگر گردن بگیرم 
    حلقه‌ای از گیسویت باید بياويزی برايم 
    تا بيفشارم به گرمی دست تنهائی خود را
    باز كن از سينه‌ی آيينه دهليزی برايم 
    داد از این داد و ستد! ای مهربان تا چند - وقتی 
    شعر می‌خوانم برایت - اشک می‌ریزی برایم 
    تا نفس دارم غزل می‌گویم از دست تو آخر 
    جز همين آيينه می‌ماند مگر چيزی برايم 
    آمدم تنها شهیدت باشم ای چشمت قیامت!
    وقت آن شد که به پاس عشق، برخیزی برایم.
     
    (۶)
    دو چشمه هست که می‌خواستم بکارمشان
    به پای رهگذرانی که دوست دارمشان
    دلی به وسعت آزار دوستان در من 
    طپش گرفته که هی دوست‌تر بدارمشان
    خوشا به حال غزل‌ها که در تو می‌نگرند 
    به حال من... که به عشق تو می‌نگارمشان
    کجاست بوی تو؟... دستان من معطّل کیست؟
    پس از تو آه به بادِ که می‌سپارمشان
    چگونه گُل نکند گونه‌هایت اینگونه 
    که در تصور یک بوسه می‌گذارمشان؟
    به خاطراتِ غریب تو زنده‌ام امّا 
    به خاطر تو به خاطر نمی‌سپارمشان.
     
    (۷)
    عُمر من است 
    این کودک از دست رفته  
    که حالا بزرگ هم شده
    می‌ترسم فرار کند از دستم 
    و چقدر رو می‌خواهد 
    دنبال کردن خرگوشی  
    در بازاری شلوغ!
    یک روز 
    بی‌که بفهمد 
    جا می‌گذارمش در خانه  
    دست در دست مرگ
    به خیابان می‌زنم.

    (۸)
    آدم نمی‌داند به بهشت فکر کند 
    یا به برزخی 
    که حوا تعارفش کرد
    به زندگی 
    که ته مانده‌ی سیگار کائنات هم نبود
    ولی با حوا می‌شد بکشی 
    و با بوسه‌ای بهشتش کنی 
    حتی وقتی که مثل یک چوپان
    بر ماسه زارش
    لم داده باشی و نیشت بزند 
    و فریاد بزنی:
    براوو
    آفرین بر شکافنده‌ی جهان!
    خدا را چه دیدی
    شاید گوشه‌ی بیابانی 
    مبعوثت کند  
    همچنان واژگانت را
    چون گوسفندان به "چرا" ببر 
    و جوابت را از درختی بگیر  
    که به دستانت خیره است.
    سکوت 
    آری 
    سکوت
    آخرین اثری‌ست که می‌تواند  
    بر لب کائنات نوشته شده باشد.
    یک دقیقه سکوت 
    به احترام زیستن  
    در این برهوت.

    ▪︎نمونه‌ی شعر عربی:
    (۱)
    متى رَجْعُ الهوى في الروحِ أبدى؟
    و دمعُ الشعرِ من هُدُبي تَبَدّى 
    متى في تربةِ الأمواجِ صلّى  خيالي؟
    و الشذى بدمي تعَدّى 
    أتوقُ لعَودَةِ الأمواجِ حتى 
    يُلاحِقُني الهوى جزراً و مدّا 
    فأدخُلُ في القصيدةِ دونَ نفسي 
    و ارجَعُ من مقامِ رؤاكَ حشدا
    اتيتُكَ شاهراً وجع َالذنوبِ
    كسيفٍ باتَ يطلُبُ منكَ غِمدا
    كَظامٍ تُستَباحُ بمُقلَتيهِ السرائرُ 
    مُذ يرى مثواكَ وِردا
    فقل لي اىُّ قافيةٍ طموحٍ
    ستقطفُ من معاني النور وردا
    هنا في لاهُنا أمتدُّ جِسراً
    الى الغلقِ المُحَلى منكَ وجدا
    کما علمتنی حرف المنایا 
    فقد صیرتنی مولایَ عبدا.

    (۲)
    [ابوذیه‌های پیوسته برای حضرت ولیعصر«عج»] 
    مثل سکتت الضایع و نسکته / چون گمشده‌ای که سکوتش ناله است 
    ادور اعلیک واصرخ ونسکته؟ / در جستجوی توام و می‌پرسم از کدام جاده می‌آید؟ 
    الدمع یعمی اعیونی و نسه اکته / اشک‌ها تماشایم را سد می‌کنند و یادم می‌رود که پاکشان کنم 
    عمت عین اللی ما تقراک الیه / کور باد! دیده‌ای که نتواند تو را برای من بخواند 
    الیه یا صبی العین وقراک / ای روشنای دیده من نوری بر من ساطع کن 
    توج ظلمت صفنتی ابجدم و قراک / که تاریکی خلوتم را با گام‌های با وقار خود برخواهی افروخت 
    احسّک آیة‌ التطهیر و قراک / تو را چون آیه‌ی «تطهیر» حس می‌کنم و می‌خوانم 
    ونظف روحی من رجس البریه / و روحم را از زشتی دنیا پاک می‌کنم 
    و نظف بیت بیتی و القصیده / و با تو بیت بیت قصیده‌ام را پاک می‌کنم 
    و اصید احله صفاتک و القه صیده / زیباترین صفات تو رادر شعرم صید می‌کنم و خود نیز صید تو می‌شوم 
    درب‌السعد انته و القصیده / تو راه سعادتی و عابران آن 
    الانس و الثری و الجن و الثریه / تمام جن و انس و خاک و آسمان است 
    کلنه‌ انطوف عینک یا عصرنه / همه‌ی ما طواف چشم تو را می‌کنیم ای امام عصر(عج) 
    اببطن رحة العالم یوعه صرنه / ما چرخ آسیاب هستی را می‌چرخانیم 
    مثل رمّانه خصمک یوعصرنه / چنانچه دشمنان تو ما را چون اناری بفشارند 
    و شرب دمنه و خفگنه اعله الوطیه / خونمان را بریزند و بر زمین‌مان بیفکنند 
    نردلک حبه حبه انصوغ شعبان / دوباره دانه‌دانه بر می‌گردیم و مردم تو می‌شویم 
    وعله وحشتنه ثغرک دوم شعبان / چرا که بر وحشت تاریکمان لبخند تو همیشه ساطع است 
    یعادل کل فرحته نصف شعبان / نیمه‌ی شعبان تمامی شادی ماست 
    مته ننظر جمالک سطح ضیه؟ / بگو در کدام روز می‌بینیم که زیبایی تو نورش را نمایان کرده است؟ 
    ----------
    پ.ن:
    * ابوذیه یک قالب ویژه شعر است با زبان محلی. سه مصرع با یک قافیه که هرکدام به یک معنا هستند هر چند در تکلم به یک شکل است. 
     
    گردآوری و نگارش:
    #زانا_کوردستانی

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۱۴۶۵۶ در تاریخ ۲ هفته پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقدها و نظرات
    محمودرضا رافعی (رافع)
    ۲ هفته پیش
    زحمت کشیدید این گردآوری پر بار است جناب فلاحی گرامی خندانک خندانک
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0