سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 17 ارديبهشت 1403
  • روز اسناد ملي
28 شوال 1445
    Monday 6 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      دوشنبه ۱۷ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      فاطمه‌السادات حسینی شاعر ایرانی
      ارسال شده توسط

      لیلا طیبی (رها)

      در تاریخ : چهارشنبه ۳ آبان ۱۴۰۲ ۰۳:۰۵
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۴۸ | نظرات : ۰

      زنده‌یاد "فاطمه‌السادات حسینی" شاعر ایرانی بود که در ۹ بهمن ماه ۱۴۰۰ خورشیدی بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت.
      از او چند کتاب از جمله "زنی در ازدحام ثانیه‌ها" چاپ ۱۳۹۵ نشر مایا، به یادگار باقی مانده است.

      ▪︎نمونه‌ی شعر:
      (۱)
      ای زبان مقدس
      بر الواح نانوشته 
      به‌گاهِ سرودن از باغ‌های عدن
      تشرف تو 
      بر هر زبانی، یگانه‌ترین است 
      که زخمه‌ی هر آهو بر چنگ‌ها 
      فراموشی آن قرص مدور نان است در شکاف چشم  لیلی‌هایت 
      به‌رقص درآ
      تا من آن باغ معظم باشم 
      در رصد چشم‌خانه.

      (۲)
      بنویسی از افلاطون
      که آمده بود 
      بنا بگذارد برای زندگی من 
      دید من تمام خدایان را رجم کرده‌ام
      گفتم شبانه به خلوت می‌آیی 
      و خون هزاران شریعه در مشت داری
      بگو کدام جام نخست، دهان به دهان تو بود
      یا آن سلول مبارک
      ما نیل‌های زیادی دیدیم 
      خدایان زیادی
      و آنان
      که بر این مومیایی بی‌تکلف خود را وقف کرده‌اند 
      وحوشی هستند 
      که در بارگاه تنها به لبان خدایان، بوسه را می‌دانند.

      (۳)
      من در احاطه شب بودم
      می‌خواستم پرواز کنم 
      و ستاره‌ای که از قفای من می‌آمد 
      چرا مرا نشناخت 
      من گشتم 
      و آبی‌تر از هرچه آبی بود شدم 
      و تن تنهام پر از طهارت خواب‌های معطر بود 
      ای زنان پر شکوفه در لمس آب‌ها، فکر گل‌ها و نارنج‌ها،
      شما را به چه خواهد برد.

      (۴)
      از شالیزاری که می‌تپد در سینه‌ام
      تا کوه‌های اورامان 
      فاصله به اندازه بی‌خوابی‌هایم بود
      مثل بامی هستم 
      که نردبان خودش را گم کرده...
      مسافر شهر ماتی شده‌ام
      و بی‌خبر کلاغش 
      بر روی درختی که نیست 
      قار قار می‌کند.

      (۵)
      بگذریم از چند پایه صندلی 
      طنابی که 
      آرام
      آرام
      کوتاه می‌شود 
      صدای خفه‌ای را بلند می‌کند 
      پتویی روی آخرین قاب عکس افتاده
      تقویم 
      از انتشار خبرهای روزنامه‌ای
      از روزنامه‌های بدون خبر 
      تنها چند برگ می‌داند...

      (۶)
      [به عطر چشمانت] 
      از باغ‌های حافظ تو 
      تا سطرهای بی‌خواب من 
      چقدر بیراهه هست!
      می‌خوابم 
      این بار
      به عطر چشمانت 
      با سرمه‌ای که در چشمان هر نهنگی هست 
      بی مِی 
      بی ساغر 
      از هزاره‌ی طوفان‌های در راه
      چگونه است گریستن بر فریادهای مانده در خیزاب
      بانوی درخت‌های خیس و تب دار
      برخیز 
      بیا به ساحل برویم 
      مرگ تاوان کمی است 
      برای چشمان تو...
       
      (۷)
      به اندوه شگفت 
      لب برچیده آسمان بی‌ابر 
      و کلاف کلاف
      طاقت می‌شکند 
      کور در کور ابرها 
      تا نارنجی بشکند در دیس 
      و خوابی مجعد 
      در یال اسبی 
      به پرواز در آید 
      چه مرگ پر طاقتی 
      چه اسب نجیبی 
      که می‌کشاندت تا زمهریر بودن
      رکسانا حرف بزن
      رکسانا 
      دهنه‌ی یال‌ها را پر پر کردند و
      خروس‌خوان
      به سمت آبی‌ترین سرخ برگشتند 
      که بزنم به کل کل نکشیده 
      و سیب 
      انتشار علف هرزی در دنیا بود.

      (۸)
      ای هوش بی‌مبالغه 
      جاری در سلول‌های متبرک
      پر بار از یاخته‌های شب‌گیر 
      سیار شده‌ای
      تا خونِ متبرک به التهاب سماع برسد 
      و از نگاه شرار خیزت
      تا جعدهای حافظه 
      تا رقص‌های کولیان در ویرانه‌های آتش 
      هی متبادر به امضای زمان
      در طعم کوه‌های پر آویشن 
      از نخوت گریخته‌ای تا به تبار برسی 
      هوش مبارک در تنعم جان.

        (۹)
      از تزاید این خون
      پاشیده بر تار مژگان
      هراس نیست 
      زخمه‌ای است از شهادت سالوس
      به تیغ گم شده‌ام
      و نفراتی که در من به دنبال پیکان می‌گردند 
      بر شرار کهکشان می‌چرخند 
      وامانده صبح 
      تقدیس دهانت در هیأت خوبان چه بود
      ما با آزار گم‌شده دست به فرجام بستیم 
      و از تملک شیرین دهانان 
      جز آن‌چه پوچ بود
      بر منظر ما نگذشت 
      نطق شما خاموش است 
      و آن‌چه گویا بود
      سپاس دو بی‌قرار بود
      در کفرگاه چشم.

      گردآوری و نگارش:
      #لیلا_طیبی (رها) 

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۴۱۶۳ در تاریخ چهارشنبه ۳ آبان ۱۴۰۲ ۰۳:۰۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0