جمعه ۱۵ اسفند
اشعار دفتر شعرِ اشعار کسی که شاعر نیست... شاعر مهدی ترابی
|
|
حال من، دیگر بس است عشق زمین
عشق من ، عشقم خدا هست و همین
|
|
|
|
|
یکی بود یکی نبود
غیر از کسی هیچکس نبود
داستان جنگل سیگار و دود
گویمت تا که شود لبها کبود
|
|
|
|
|
نطفه ای بودم از نجاست پاک
گفته اند که آمدم از دل خاک
نطفه ای بودم به فکر آزادی
از دل خون گوهر
|
|
|
|
|
ساقی بریز پیک شرابت برای من
پر کن نترس غم برود از سرای من
|
|
|
|
|
خار و خاشاک و این دل من ????
عشق ناپاک و این دل من?????
|
|
|
|
|
تاریک شد و هیچ شد است مرگ عزیز است
دود است و غلیظ و است در این ذهن مریض است
|
|
|
|
|
پائیز و باران و درختی زرد
شب گریه های سرخ بی پیگرد
|
|
|
|
|
چو یک ماهی در این دریا
بیفتاد عکس گیسویت
و در یک هفته ی کوتاه
خماندی تاج ابرویت
و خم کردی
|
|
|
|
|
امشب شب معشوقه ی دریا بشود
ماه است چو ماهی که هویدا بشود
آهویی و کرشمه تو به چشم آوردی
|
|
|
|
|
کاش درد نامردی مسکن داشت
این درد از رو شونه بر میداشت
|
|
|
|
|
گر شرابی بر ترابی تشنه ی دریا ندیدی
بگذر اما قطره ای دریا بدان از ما بریدی
|
|
|
|
|
این عشق چو زهر است همین زهر هلاهل
زهر است و کند سرد دلم ای دل غافل
|
|
|