جمعه ۱۲ ارديبهشت
اشعار دفتر شعرِ آتشکده شاعر غلامعلی همایونی (شمیم)
|
|
بیا تا بازگردانیم ایمان اهالی را
|
|
|
|
|
دوستانم با صدای سییییب / دستهجمعی عکس میگیرند
|
|
|
|
|
مردم دنیا با هر لهجهایی باشند / زبان سیبها را خوب میفهمند
|
|
|
|
|
پشت جادوی نگاه تو /چراغیست / که اگر روشن باشد / آرزوهای مرا / کن فیکون خواهد کرد
|
|
|
|
|
چقدر احساس شیرینیست ؛ سکوت مردم دنیا ؛ وقتی در میان مستطیل سبز ؛ سرود ملی ما میشود اجرا
|
|
|
|
|
مرا بسبود ؛ سهمیکوچک از " ته لنجیِ" مهرت / که میبخشید ، دستان دلت با منطق دریا
|
|
|
|
|
او پاسخ هر پرسشی را خوب میدانست / آموزگار اولین سال دبستانم
|
|
|
|
|
تو شیرینتر از این جانی که میگویند شیرینست / بهای عشق ارزانست با خونی که رنگین است
|
|
|
|
|
بام ناباوران گرچه میریخت ، بر سرش آب و خاکستر و سنگ / بیعت اولین مومن اما ، جاری از دل به روی زبا
|
|
|
|
|
عید نوروز و دلِ شرجی و دریای جنوب / من و رویای تو در باور قایق باشیم
|
|
|
|
|
من اما تو را میسپارم به نیل / مگر چاره سازند امدادها
|
|
|
|
|
همیشه در قرارها منم که زود میرسم / کنار لحظههای تو "چه زود دیر میشود"
|
|
|
|
|
ببخش کار مرا کدخدا نفهمیدیم ! / چقدر ریشِ سفیدِ تو قدر و قیمت داشت
|
|
|
|
|
کاش جای نامهها میشد خودت میآمدی / تا ببویم دستهایت را بهجای نامهها
|
|
|
|
|
تقدیم به آتشنشانان قهرمان پلاسکو / دارد پلاکش را به گردن میکند یک مرد
|
|
|
|
|
آستینِ پدرِ مدرسهی ما زخم است
|
|
|
|
|
لب و لبخند تو زیباترین نوع همافزاییست / لبت ؛ لبخند و لبخندت ؛ لبت را کرده زیباتر
|
|
|
|
|
حتی اگر خاموش هم باشی / گیرندههای قلب من / موج حضورت را / احساس خواهد کرد
|
|
|
|
|
در سفرههای ما اگر نان نیست ؛ ماهی نیست / دستانمان از آتش احساس لبریز است
|
|
|
|
|
یاران نظارهگرانند / گاهی که لاشخوران / تقسیم پیکر سبزش را / بر سفرههای حرص به رویا چریدهاند
|
|
|
|
|
شبی کوچید دلدار گل اشک
پس از آن گریه شد کار گل اشک
|
|
|
|
|
یادش بخیر / وقتی که آمدی / نقاشی بجای مانده بر تنت / تصویر هست سال مقدس بود
|
|
|
|
|
حالِ گردوها بهتر شده بود
خوشهی گندم ما هفت برابر شده بود
|
|
|
|
|
هفتمین شهر رنگین کمان بود
قوس سرخی که تا عرش میرفت
خوش به حال شهیدان که رفتند
|
|
|
|
|
بزن کبریت تا مستی کنم با بادهی آتش
که بیپرواتر از پروانهام آمادهی آتش
|
|
|
|
|
بیا که با تو دفتر شمیم باز میشود
و با تو میشود تمام فصلها بهارها
|
|
|
|
|
مِهر تو با خط میخی
بر لوحهی حقوق بشر نقش است
در شان توست آیهی حبالوطن منالایمان
|
|
|
|
|
بیا که هر چه غزلهای عاشقی دارم
ز چشمهای تو با یک اشاره میریزد
|
|
|
|
|
دوباره روی خاکت باغ گندم سبز خواهد شد
|
|
|
|
|
وقتی که از تو نمیگویم
دیگر غزل که غزل نیست
تسبیح قافیههاییست دور دستانم
|
|
|