صفحه رسمی شاعر سمیرا_خوشرو
|
 سمیرا_خوشرو |
تاریخ تولد: | چهارشنبه ۱ فروردين ۱۳۶۳ |
برج تولد: |  |
گروه: | عمومی |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | شنبه ۳۰ تير ۱۳۹۷ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | گیلان |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۲۳۰۲ |
| تا کنون 355 کاربر 1935 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
|
ماهِ سرما کوچ کرد و خیمه زد اردیبهشت!
سرنوشتِ غنچه ها را عشقِ او از سر نوشت! ...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۹۳۵۷ در تاریخ چهارشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۸ ۱۸:۳۵
نظرات: ۲
|
|
|
در ساحلِ امنِ شما پهلو گرفتیم
چون ناخدا بودیدو از دریا گذشتید! ...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۹۲۵۰ در تاریخ يکشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۸ ۱۵:۲۵
نظرات: ۴
|
|
|
پایِ خرگوشِ فرارم زده تاول از درد
گوشه ی باغِ دلم چشمِ عُقاب افتاده !
...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۹۱۴۴ در تاریخ پنجشنبه ۷ آذر ۱۳۹۸ ۱۵:۴۱
نظرات: ۶
|
|
|
گوشه ی سفره اگر نانِ بیات ست و نمک
وسطِ سفره ی دل، لقمه ی وجدان داریم!
...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۸۸۶۳ در تاریخ سه شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۸ ۱۹:۵۱
نظرات: ۴۰
|
|
|
گنجشکِ دلم در قفسِ ترس و جنون بود
با رقصِ تو شد عاشقِ پرواز، کجایی؟ ...
|
|
ثبت شده با شماره ۷۸۷۶۵ در تاریخ شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۸ ۱۶:۱۷
نظرات: ۶
| مجموع ۱۸۲ پست فعال در ۳۷ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر سمیرا_خوشرو
|
|
|
![]()
نون عشق
مامانم هر وقت درد دست و پاهاش کم میشه برامون نون میپزه، البته نه مثل قدیما رو آتیش هیزم،
روی اجاق گاز.
امروز بعد مدتها با هنرمندی دستای مهربونش عطر نون تازه تو خونمون پیچید.
|
|
دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۹ ۲۳:۵۳
نظرات: ۵
|
|
|
![]()
کتابخانه ی ذهن
تصمیم گرفتم یه گردگیری حسابی بکنم.
رفتم رو ایوون کنار گلدون شمعدونی زیر بوسه های گرم خورشید خانم نشستم و شروع کردم به مرتب کردن قفسه ها.
یه جلد دو جلد نبودن که! اونهمه کت
|
|
سه شنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۱۴:۱۹
نظرات: ۱۴
|
|
|
![]()
نامه ای از یک مادر دلشکسته
مدتیه حالم خیلی خوبه!
بعداز قرنها دارم یه نفس راحت می کشم!
اگه بدونید تو این سالها چقدر عذاب کشیدم!
از شدت خستگی و افسردگی داشتم میمردم!
یادم نمیاد
|
|
دوشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۴:۳۵
نظرات: ۱۰
|
|
|
![]()
#فراموش شده
مثل همه ی جمعه ها بعد از خواندن نماز صبح دیگر نخوابید. تا خانه را مرتب و تمیز کند. روز قبل با همه ی فرزندانش تماس گرفت، تا بپرسد چه غذایی هوس کرده اند برایشان بپزد. پسر بزرگش فسنجان خ
|
|
چهارشنبه ۲۰ فروردين ۱۳۹۹ ۲۳:۰۳
نظرات: ۶
|
|
|
![]()
رویای شیرین
تصمیم گرفت برای ماهیگیری و اسب سواری کنار رود برود. عاشق طبیعت بود. چکمه هایش را پوشید، قلابش را برداشت و به اصطبل اختصاصی اش رفت، مشکی را در آغوش کشید، یالهای بلندش را شانه کرد، زین
|
|
سه شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۹ ۱۷:۴۵
نظرات: ۸
| مجموع ۲۸ پست فعال در ۶ صفحه |
