صفحه رسمی شاعر حمید روزبهانی
|
 حمید روزبهانی
|
تاریخ تولد: | شنبه ۳ فروردين ۱۳۲۵ |
برج تولد: |  |
گروه: | |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | سه شنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۳ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | بدون اطلاعات |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۵۹ |
تا کنون 18 کاربر 36 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
*$توی سینه های ما$*(۳)
""""""""""""""""""""""
خدا...هی... یه کمی شانسی بده...
همه چیزا ....خوب می ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۵۱۸۹ در تاریخ چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳ ۰۰:۰۲
نظرات: ۸
|
|
*$توی سینه های ما$*(۲)
""""""""""""""""""""""
عزیزم نه تو تنها..
هیچکه وفارو ندیده .
هرسری هست ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۵۱۴۴ در تاریخ دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ ۰۹:۱۶
نظرات: ۹
|
|
به خانم ا.پارسا شاعرهءکردکرمانشاهی همکار خوبم دردبستان داریوش بروجرد
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
$توی سی ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۵۱۰۰ در تاریخ شنبه ۲۲ دی ۱۴۰۳ ۱۹:۱۳
نظرات: ۱۰
|
|
بخاطرسفربه روستای کاکارضا
به *(مریم.)*..زیبای روستای کاکارضا
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
*$زیبای لُ ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۵۰۲۰ در تاریخ سه شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۳ ۱۸:۵۳
نظرات: ۷
|
|
برای اولین کار مجسّمه سازی ام؛
$(آزیتا در بند)$
"""""""""""
آزاد تراشید ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۴۹۷۸ در تاریخ يکشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۳ ۲۳:۰۸
نظرات: ۵
مجموع ۴۲ پست فعال در ۹ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر حمید روزبهانی
|
|
*(خاطره دردناک)*(۱۰) ^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^ آهسته آهسته بدنبال الاغ از شهر خارج شدم وراه روستا را در پیش گرفتم الاغ میرفت وباذوق وعجله هم میرفت من حالا فهمیده ام قصد از تند رفتنش رسیدن به خدمت
|
|
چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۳ ۱۰:۴۶
نظرات: ۰
|
|
*(خاطره..درد...)*(۹) ^^^^^^^^^^^^^^^^^^ آن شب یکی از تلخ ترین شبهای عمر من است گرسنه وخسته و نگران در رختخواب آنهم کودکی چهار یا پنج ساله آیا میتوان تصور و مجسم کرد؟؟؟!!!! من حتی ف
|
|
سه شنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۳ ۰۷:۳۴
نظرات: ۰
|
|
*(خاطره...درد)*(۸) ^^^^^^^^^^^^^^^^ گفتم بله حمیدم پرسید چرا لختی پس پیرهنت ماجرا را گفتم کلی خندیدبار الاغ را باز کرد آردها بزمین افتادند به الاغ هی زد الاغ برخاست وبا دیدن الاغ دیگر
|
|
چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳ ۰۷:۳۷
نظرات: ۰
|
|
*(خاطره..درد..)*(۷) ^^^^^^^^^^^^^^^^^^ بمحض خم شدآب بنو شید پاها یش لرزیدوکنارجوی آب خوابید. هرچه باترکه به اوزدم ودادزدم پاشو نشدناچار به بالای بلندی دویدم وبا صدای کودکانه ام دا
|
|
پنجشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۳ ۰۴:۵۱
نظرات: ۰
|
|
*(خاطرات..درد)*(۶) ^^^^^^^^^^^^^^^^^^ وبا پرسیدن به مغازه سید احمد مؤیدی رسیدم میخواست مغازه را ببندد با دیدن من گفت تو پسر آقای روزبهانی هستی؟پسر کجا بودی دوروزه از دره گرگ پیِام میاد
|
|
سه شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳ ۰۱:۳۰
نظرات: ۰
مجموع ۱۱ پست فعال در ۳ صفحه |