صفحه رسمی شاعر شاهزاده خانوم
|
شاهزاده خانوم
|
تاریخ تولد: | شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۲۵ |
برج تولد: | |
گروه: | شاعران سپید |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۱ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۳۳۹۰۱ |
تا کنون 590 کاربر 6538 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: بوی نَم ِ ترس آزارش میداد؛ دائما قلنج انگشتانش را میشکست و از پنجرهی نگرانی به آیندهی ماتَش خیره شده بود و به صعود از ارتفاعات تنهایی میاندیشید...
«شاهزاده»
و در نهایت اینکه...
در قلب هر سیاهی فصل جدیدی از رویش من آغاز خواهد شد.. مرا از هیچ رویداد تلخی هراسی نیست..چرا که این من ِِ شگفت انگیز آگاه بارها به من . سر به هوای ِِ ناگاه ثابت کرده.. می توانم بسازم فردایی را که دیروزش به منفی صفر درجه ی بودن رسیده بود.. *شاهزاده* |
|
|
|
اشعار ارسال شده
ثبت شده با شماره ۱۱۷۱۸۸ در تاریخ جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ ۱۰:۴۰
نظرات: ۲۲۶
ثبت شده با شماره ۱۱۶۷۴۱ در تاریخ چهارشنبه ۲۸ دی ۱۴۰۱ ۲۰:۳۰
نظرات: ۲۹۰
ثبت شده با شماره ۱۱۶۲۲۷ در تاریخ يکشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۱ ۱۲:۱۷
نظرات: ۳۸۶
ثبت شده با شماره ۱۱۵۶۸۲ در تاریخ دوشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۱ ۱۶:۵۲
نظرات: ۲۴۸
ثبت شده با شماره ۱۱۵۳۲۶ در تاریخ سه شنبه ۸ آذر ۱۴۰۱ ۱۳:۵۵
نظرات: ۲۵۱
مجموع ۳۳ پست فعال در ۷ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر شاهزاده خانوم
|
|
*اخلاص*؛ شک نداشت که اینبار از تمام ِ حواس ِ خلوصش برای ابراز ِ احساساتش بهره برده بود. بیانصافی بود که *شبهه*، خود را نخود هر آش کند و در میان ِ اینهمه اخلاص، سروکلهاش پیدا شود
|
|
|
|
حرف ِ دلی که نتونه راحت حرفشو بزنه به درد ِ لای جرز ِ دیواری که واسه حرفاش کشیده میخوره. مگه وظیفهی حرف دله که راحت حرفشو بزنه. نه پس یکی از وظایف خطیر بندهست. دستبردار، ا
|
|
|
|
دلم یه جای دنج میخواد؛ مثلا الکی هم که شده؛ کافه دنج ِ خیابون بهار شیراز، چرا الکی؟ چون گذشتهها به اسم یه جای دنج، *کافه دنج* زیاد میرفتیم، ولی باورتون میشه هیچوقت احساس ِ دنجی
|
|
شنبه ۴ فروردين ۱۴۰۳ ۲۰:۳۰
نظرات: ۱۶۲
|
|
آرامش عزیزم؛ خواهر خوبم💚 شنیدن خبر درگذشت پدر مهربونت خیلی جانسوز و تاسفبرانگیزه و تصور اینکه الان چه حالی داری دردناک، افسوس که کاری از دستم ساخته نیست
|
|
يکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲ ۰۵:۳۶
نظرات: ۱۶۷
|
|
سَر ِ شب رسیدیم *حوصلهدون*، *بیحوصله* آروم بنظر میرسید و مثل روزایی که با حوصله بود رفتار میکرد؛ صبورانه و متین... با حالاتی که داشت حس کردم یه قدم به فراموشیت نزدیک شدم و
|
|
جمعه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲ ۰۴:۱۷
نظرات: ۱۹۳
مجموع ۵۱ پست فعال در ۱۱ صفحه |