سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید |
|
||||||||||||
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است. |
و پژمان جان بدري( دادا پژمان)
براي شاعري كه اهل فیلم و سینماست ( اصطلاحا فيلم بازه) و اطلاعات بالايي در اين زمينه دارد
ميطلبد كه بدور از كليشه ها کمی سينمايي و متفاوت به شعرش بپردازم. البته از زاويه ديد شخصی.
براي من خواندن شعرهاي پژمان مثل ديدن فيلم است.
ابتدا سطرهاي آغازين شعر را كه خواندم، گفتم از پژمان بعيد است يعني مشتش را باز كرده و داستان لو رفته! اما تا آخر كه خواندم بيش از پيش به هوش شاعرانه اش پی بردم و دليلش را فهميدم. همانطور كه پيداست و دوستان هم گفتند موضوع راجع به تاثيرات جنگ است (ژانر جنگ یا ضد جنگ)
تراکم تصویر باعث تزاحم نشده است و مثل اکثر کارهای شاعر تشخیص و مجاز نقش پررنگی دارند. انصافا تصاویر شعر خنثی نیست.
خوب حالا...دوربين، صدا، نور، حركت؛
شاعر قلم يا بهتر بگويم دوربينش را دستش گرفته و...
در ابتدا اندازه نما (فول شات) است
يك جاي خالي روي تخت مجروح خوابيده
يك جاي خالي از اتاقي موجي به پذيرايي جانباز
وز پذيرايي به خياباني گلوله خورده رفت...
شاعر تاثيرات جنگ روي آدمي یا به طور كل روي طبیعت را با اين چند تصوير نشان ميدهد، ( مجروح، موجي، جانباز)
آثار مخرب جنگ بر جسم و روان جانباران و...
بنظرم شاعر پس از ديدن يك فيلم جنگي ناگهان به فكر فرو رفته و همزمان در ذهنش جوششي اتفاق افتاده است. ایده های شعری و تصاوير تاحدودی وامدار همین موضوع هستند.
اينجا موسيقي تراژدي شروع ميشود و با صداهاي تكان دهنده ابتدايي ادغام ميشود:
صداي گلدسته ها
از ترس ميلرزيد
اينجا الله اكبر
ضامن انفجار است...
الله اكبر و صداي انفجار به صورت زير موسيقي،
مويه ي مدرسه:
صداي گريه ي بچه ها... (حالا فقط صداي گريه) و دوباره موسيقي. تصور کنید تصاوير دلخراش كلاس و نيمكت... به صورت نماهاي مختلف دوربین. سپس(نماي بالا) و نشان دادنِ ويرانه اي به نام مدرسه.
و اما شاه سطر يا شاه سكانس:
( موسيقي آرام)
رفته بودي زخم الفبا را
با ابر پانسمان كني
كه جاي خاليت خونين به خانه برگشت
گفتم دوستت دارم
تا پلك ذوق تو باز و بسته شد...
خوب همين جا مكث كنيم، حيف است زود تمام شود.
( فيلم را نگه ميدارم...احياناً دستشويي، تخمه اي، چايي، چيزي...) حالا كمي راجع به تعليق از زبان استاد هيچكاك بگویم:
حس تعلیق هنگامی بهوجودمیآید که فرد نسبت به پروسه و چگونگی خلق یک رخداد در آینده ناآگاه است اما وقوع آن را پیشبینی میکند. از این رو تعلیق آمیزهای از پیشبینی و عدم قطعیت درباره ی وقایع مبهم آینده است و در مقابل احساس شگفتی قرار میگیرد. به عبارت دیگر، تعلیق یعنی ابهام به همراه میل به رفع آن درباره ی اینکه قصه قرار است چطور پیش برود. تعلیق ممکن است کم یا زیاد باشد اما میتوانیم بگوییم در روایتهایی که نمیگذارند کتابمان را ببندیم یا پایمان را از سالن سینما یا تئاتر بیرون بگذاریم، تعلیق همواره تا حدی وجود دارد. هنر روایت در حل تعلیق با چاشنی غافلگیری است.
اوج (سكانس پاياني) بر پايه ي همين تعريف است:
چند شعبده اتفاق افتاد( موسيقي تعليق و هيجان)
يعني چه چيزي در حال وقوع است؟
شعبده ها چيست، قرارست چه شود؟!
نظريه ي كوپرنيك و چهره اي كه مركز كائنات قرار گرفت... همچنان چاشني تعليق!
و اما...كلاهك هسته اي ( اينجا اندازه نما قطعاً كلوز آپ،زوم روي كلاهك است)
بالاخره قرارست چه چيزي در آورد؟
منتظر خرگوش از كلاه شعبده نباشيد بلكه:
بوووومب....خداي من، سياره اي كه از رنج خاليست!!! و جنگ علامت ممنوع است.
آرام آرام ( نما لانگ شات) ميشود و انقدر دوربين به عقب ميرود بطوری که انگاری در فضا هستيم و كهشان مهمان جديدي دارد. حالا تيتراژ پاياني با موسيقي و اين تصاوير:
همه انسانها ميخندند و همديگر را به آغوش ميكشند و
تفنگ سربازان گل شليك ميكند
سياستمداران سفير صلح شدند و فقط عشق و مهرباني هديه ميدهند... ( كات) پايان.
پژمان جان قلمت سبز
در آخر يكم طنازي مثل خودت
(حميد معصومي نژاد
ايتاليا واحد مركزي خبر
رررررررررررررم) با همان صداي نازك😅
يا حق.