سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 27 خرداد 1403
  • روزجهاد كشاورزي (تشكيل جهادسازندگي به فرمان حضرت امام خميني -ره-)، 1358 هـ ش
10 ذو الحجة 1445
  • عيد سعيد قربان
Sunday 16 Jun 2024
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    يکشنبه ۲۷ خرداد

    رهگذر و درویش - بخش اول

    شعری از

    مهسا الیاس پور

    از دفتر رهگذر و درویش نوع شعر

    ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۹۱ ۱۹:۳۲ شماره ثبت ۹۳۹۶
      بازدید : ۱۷۳۳   |    نظرات : ۲۳

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر مهسا الیاس پور

    -------رهگذر و درویش (بخش 1) ------

    گذر کردم به سامانی(1) ز مستی
    که دیدم آدمی غمگین ز هستی

    بدیدم خرقه ای ژولیده بر تن
    و دستش را گِلی دیدم چو در تن 

    ردایم را بدر کردم ز تن زود
    که تن پوشم فقط هم یک قبا بود

    بدیدم او به من میداد دشنام
    که ای نادان برایم نیست فرجام

    غمم از جامه ات را بود ای کاش
    که آخر چاره ام این بود عیاش

    برایم آن ردایت نیست را سود
    دگر چون پس ندانی چاره بدرود

    ردایم را که چون پوشیده بودم
    و از دشنام او رنجیده بودم

    نگه کردم به او با خشم و گفتم
    خداحافظ تو را درویش و رفتم

    بدیدم او کلامی گفت از دور
    که باشی بی ردا چون آن به از کور

    به او گفتم چرا من کور خوانی
    تو خود هستی ز دنیا همچو فانی

    به نزدم چون رسید آن پیر شیدا
    ز دستش بقچه ای را بود پیدا

    به من فرمود ردا دارم چو زیبا
    و می باشد لطیف آن مثل دیبا (2)

    بگفتم راست گر گوید چون این پیر
    دگر پوزشگری هم بود آن دیر

    به او گفتم که من هر کار تو خواهی
    دهم انجام برایت بعد چو راهی

    به من چون گفت او آن پیر دانا
    که ای مرد چون تو هستی آن توانا

    نشانت میدهم من گنج پنهان
    که دانم من مکانش را ز برهان

    به او گفتم تو خود دانی نهان گنج
    چرا پس میکشی اینگونه خود رنج

    نگاهش خشمگین تر شد ز شیری
    سخن میگفت همچون با دلیری

    چو می باشد که زر در نزد اغیار (3)
    و باید داشته باشم من چو همیار

    که تا پیدا کنیم گر آن طلا را
    دگر باید پذیریم هر بلا را

    دگر بستیم ز توشه آن ظفر(4) را
    دگر آغاز کردیم ما سفر را


    .............. ادامه دارد......

    ---------------------------------
    1) ده - دیار
    2) ابریشم
    3) بیگانگان
    4) پیروزی

    ------------------------------

    ( مهسا الیاس پور)
    ۰
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0