سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 30 فروردين 1403
    10 شوال 1445
      Thursday 18 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۳۰ فروردين

        کما

        شعری از

        پژمان بدری

        از دفتر سپیدانه نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹ ۰۱:۰۹ شماره ثبت ۹۰۹۶۵
          بازدید : ۱۵۹۴   |    نظرات : ۸۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر پژمان بدری

        «أعوذ بِتو مِنَ الانسانِ الرَّجِیمِ»
        به نام حقیقتِ بخشنده ی مهربان
        لوحِ سرنوشت به گردنم
        من همان چاپلینِ غمگینم
        که در پشت صحنه ی ازل
        برای لبخندی که از وفاتِ تبسم اش
        در عصر جدید گریه می کند
        خرما خیرات کرده ام
        تا شاید....
        بیگ بنگ
        از لقاحِ حسرت و آه
        جنینِ سوالاتم شکل گرفت
        چالدرانِ چراهایی
        که اختیارم را می زند زخم
        زاریِ اشک و
        ناله ی واله هایم
        می پرسند
        من کجام؟؟؟
        ماما گفت:
        به کلبه ی احزانِ بحران
        خوش آمدی
        نوار شعر جلوتر رفت
        هاتفی با صوتِ عبدالباسط ندا داد
        گیشه ی آفرینش
        دستِ جاذبه ی او بود
        که سیبِ عدن
        بر سر نیوتنِ خلقت افتاد
        ای
        "من همه تو،
        تو همه تو،
        او همه تو،
        ما همه تو "
        چنان
        در مارپیچِ صعب العبورِ اجبار
        به دنبال روزی
        زیرِ بارِ الزام کمرِ تنعم ام شکسته
        اگر بگذارند بدون سانسور
        جوانه می زنم در آغوشت
        به گوشِ خستگی هایم
        از حنجره ی دستانَت
        ربنای نوازش بخوان
        دریای نورِ تن پوشَت
        میانِ ما فاصله انداخته
        پیراهنَت را
        به کنعانِ ماتم هدیه کن
        تا در سانس بعدی ثانیه ها
        چشمانِ کور حکمت بینا و
        از سیلوی زمان
        آفتِ حماقت دور شود
        .
        .
        .

        از برزخ هستی
        تا عدم
        در حال طی الارض بودم
        که با صدایی مبهم
        چشمانِ هوش ام باز شد

        پرستار:((یکی دکتر خبر کنه
        کولبرِ افتاده از پرتگاه تقدیر
        از کما بیرون اومد!!))

        پ_ن:

        شعر داخل گیومه از استاد حسین منزوی است.

        کما
        پژمان بدری
        ۱۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۵۹ شاعر این شعر را خوانده اند

        منیژه قشقایی

        ،

        سحر غزانی

        ،

        رامینه خوشنام

        ،

        عسل اسدیان

        ،

        شریف شریفیان

        ،

        مسيحا الهیاری

        ،

        مهرداد مانا

        ،

        صادق کیانی (صادق)

        ،

        محبوبه امیری

        ،

        سلمان مولایی

        ،

        محمد حسین اخباری

        ،

        مجید قلیچ خانی

        ،

        حدیث عبدلی (یارا)

        ،

        فاطمه رضایی برما(آینه عدم)

        ،

        اصغر ناظمی

        ،

        محمد باقر انصاری دزفولی

        ،

        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)

        ،

        بهروز عسکرزاده

        ،

        مهدی محمدی

        ،

        گلاله محمدیان

        ،

        مینا جونبخش

        ،

        برهنه در بارانِ دره ی کومایی

        ،

        امید کیانی (امید)

        ،

        پژمان بدری

        ،

        مهدی فروزنده

        ،

        مرضیه تبدل (کاتیا)

        ،

        اميرحسين علاميان(اعتراض)

        ،

        موسی ظهوری آرام(آرام)

        ،

        مسیحا مصلوب

        ،

        منوچهربابایی

        ،

        امين آزادبخت

        ،

        سیماه قاسم نژاد

        ،

        پرستو پورقربان (آنه)

        ،

        سعیداعظامی

        ،

        مهدی داودی مفرد

        ،

        محمد راد

        ،

        ایرانی پراحساس

        ،

        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        طاهره حسین زاده (کوهواره)

        ،

        مجتبی آذرانی

        ،

        فرانک برادران تخلص فاخته

        ،

        دانیال فریادی

        ،

        فرهاد شریف

        ،

        سید حاج احمدی زاده(ملحق)

        ،

        سمیه قیاسی

        ،

        سارا شیخ محمدی ( دیانا )

        ،

        رسول علی محمدی

        ،

        آیدا رادمنش

        ،

        سعید صادقی (بیدل)

        ،

        یاسین عزیزی ( استاد شیفو)

        ،

        مهدی سالوند (مهدی)

        ،

        وحیده پوربافرانی

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        عارف افشاری (جاوید الف)

        ،

        آرمان پرناک

        ،

        اسما سلطانی رضایی سیر

        ،

        محمد جواد جهانی

        نقدها و نظرات
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹ ۱۵:۱۰
        درود خندانک

        همچنان زیبا و اندیشمندانه می‌سرایید خندانک خندانک خندانک


        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        جمعه ۲۵ مهر ۱۳۹۹ ۲۰:۰۹
        سلام مادر
        بودنت به هر نوعی شیرین و زلالست خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۹:۱۵
        خندانک
        درودبرشما خندانک
        زیبا قلم زدید خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۲۳:۲۶
        سلام و متشکراتم که دوباره صفحه ام را نورانی کردید خندانک
        ارسال پاسخ
        محبوبه امیری
        يکشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۷:۵۶

        با درود بی مرز و عرض ادب و احترام ...


        اشعاری هستند که به هیچ روی نمی توانی در سکوت از کنارشان
        بگذری و وادارت می کنند به گفتن و نوشتن ...
        لوح سرنوشت ، وفات تبسم ، لقاح حسرت و آه ، چالدران چرا ، جنین سوالات ، زاری اشک ، کلبه ی احزان بحران ، نوار شعر ، گیشه ی آفرینش ، دست جاذبه ، سیب عدن ، نیوتن خلقت ، بار الزام ، مارپیج اجبار ، کمر تنعم ، گوش خستگی ، حنجره دستان ، ربنا ی نوازش ، دریای نور تن پوش ، کنعان ماتم ، سانس ثانیه ، چشم کور حکمت، سیلو ی زمان ، آفت حماقت ، برزخ هستی ، پرتگاه تقدیر ...

        ۲۶ ترکیب بدیع و نو در نزدیک به شصت سطر شعر به عبارتی هر دو سطر یک ترکیب و آن هم سطر هایی که گاهی تکرارند و گاهی در حد دو کلمه و این فقط شمارش ترکیبات بدیع بود بدون شگفتی هایی که شاعر در جمله به کار گرفته است ؛
        جوانه می زنم در آغوش ات و ...
        پس قضیه از این قرار است که یک شعر می تواند هر مخاطبی را در جا میخکوب کند و آن چنان تفکری عمیق را در او برانگیزد که اگر بداند و پی ببرد کمر اندیشه اش زیر این بار خواهد شکست .
        شعر علاوه بر تمام آن چه گفته شد امضای شاعر خود را دارد و این درست بدان معناست که شاعر به سبک شخصی خود نزدیک شده است نمی گویم دست یافته است چرا که هم من و خود شاعر می دانیم که رسیدن به آن مرحله از کمال رنج بسیارتر ی می طلبد و استواری در راهی که برگزیده است ولی همین طلیعه ی فرخنده نویدبخش طلوعی جاودان است که به زودی اتفاق خواهد افتاد ...

        کلام آخر نیز به آخر شعر مربوط می شود آن جا که شاعر مخاطب را با شگفتی فراوانی روبه رو
        می کند ، ذهن مخاطب در طول شعر مدام در حال کلنجار رفتن است که شاعر از که و چه سخن
        می گوید و دیالوگ آخر بی گمان نه تنها مقصد شاعر را فاش نمی کند بلکه کنکاشی نو در ذهن مخاطب ایجاد می کند تا برگردد به شعر و دوباره نشانه ها را از نو بررسی کند و ببیند به نتیجه ی شاعر می رسد یا نه نتیجه ای دیگر خواهد گرفت و شگفتی همین است که خواننده بسیار زیرکانه به دوباره خواندن و ده باره خواندن شعر ارجاع داده می شود ...

        به امید روزی که چاپلین های درون مان بی گریه بخندند ...


        خندانک خندانک خندانک


        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۰۷:۱۷
        محبوبه جان چقدر خوشحالم که اینجایی خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۰۹:۱۸
        درودبانوامیری خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۱۲:۲۴
        سلام بانو امیری
        قطعا شما از دوستانی هستید که وقتی واژگان سبز رنگ شما چهره ی صفحه ی مارو مشاطه میکنه خیلی خوشحال میشم
        نظر من اینه وقتی شعر از وزن خارج میشه لااقل باید مخاطب و باید با ترکیبات بدیع سیراب کرد وگرنه خیلی ها چه گلی به سر شعر زدن که من بخوام زده باشم؟؟؟
        و کاملا حرفتان درست و متین است که برای رسیدن به اوج هر هنری باید خارها به پای دانش آدم بره تا این مسیر به طور کامل پشت سر گذاشته شه...
        به امید روزی گریه هام قهقه بزنند خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۱۲:۲۴
        خندانک خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۱۲:۵۱
        خندانک خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹ ۱۵:۰۸
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سلمان مولایی
        يکشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۸:۳۵
        سلام

        و

        ای
        من همه تو
        تو همه تو
        او همه تو
        ما همه تو

        این چند کلمه از وقتی که شعر را خوانده ام دارند رژه می روند در برابر دیدگان فکر م و هر بار دیگرگون معنایی را عرضه می دارند برای ام آن گاه که با پیش و پس خویش چفت می شوند.
        نزدیک ترین معنا ی حاصل از این کلمات رسیدن به مبحث وحدت وجود است که اگر با کلمات پیشین در نظر بگیریم درست می نماید سخن از جاذبه است و بهشت و خلقت و زاده شدن آدمی تا آن جا که می رسد به اجبار تا پیش از اجبار همه چیز درست است و شاعر به همه ی این مباحث معتقد ولی از اجبار به بعد چه اتفاقی می افتد ؟
        جواب اش را باید در فاصله ای به اندازه ی پیراهن یافت و جوانه زدن بی سانسور در آغوش معشوق و این درست بدان معناست که شاعر همچنان به وحدت وجود معتقد است و حتی جدایی را هم چون جدایی ناگزیر یعقوب و یوسف می پندارد که سرانجام اش وصل است و جالب آن که در برابر شعر خویش که منجر به روییدن بی سانسور در آغوش معشوق است ، حکمت را کوری می یابد و زمان را گندم آفت زده ای که به واسطه ی این عشق و بوی این پیراهن بینا شوند و سلامت ...
        اما پایان شعر باز هم علامت سوالی ست که آیا همه ی آن چه گفته شد در کنار و خواب روی داده است و آن چیزی ست که مطلوب شاعر است نه حالت موجود ؟ یا نه خاطره ای ست که بازنمایی می شود ؟

        بر طبق آن چه باور عمومی ست در لحظات پیش از مرگ و نیز در حالت کما ، انسان آن چه را که می بیند پیشترها تجربه کرده است و در واقع زندگی اوست که دارد به دور تند نمایش داده می شود و برخی از بزنگاه های اش برجسته می شود پس شاعر به آن چه گفت معتقد است و اینان دارد که آن ها به تجربه دریافته است حتی اگر به یاد نداشته باشد ...

        نمی دانم این ها را نوشتم اما هنوز هم به دنبال پاسخ ام ...
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۰۷:۱۷
        درود بر شما جناب مولایی خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۱۲:۳۲
        سلام بر حکیم سلمانِ فردوسی
        رفیق این شعر استاد منزوی خیلی هم تفکر با شعرم بود و خرسندم که مهر تاییدات پاش نشست یکی از ایده ای که داشتم همیشه این بوده تو شعرام از بزرگان یاد کنم و تو زمانه ای که حوصله ی ما به اندازه ی یه جک ته کشیده شاید اگه سعادت داشتیم و فردی مهمان این صفحه شد به دنبال این مشاهیر بره...وگرنه پژمردگی های این انسان خزان زده نیاز به نوازش های یه عشق واقعی داره که دوباره جوانه اش قد بکشه
        چه حکمت بالاتر از این دو بیت حافظ


        زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست

        در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست

        این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است

        کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست

        مخلصات خندانک
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹ ۱۵:۰۸
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        يکشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۹ ۰۹:۳۲
        سلام جناب بدری
        نمیدونم الان که دارم این شعر رو میخونم چندمین بار میشه اما باید بگم که جدا از مفهومش که خیلی عمیق و تاثیر گذار بود من به تازگی یه عادتی پیدا کردم که وقتی یه شعرو میخونم برای اینکه خودم بیشتر یاد بگیرم تمام جوانبشو برسی میکنم واقعا اگه هرجای این شعرو بر دارم شعر ناقص میشه و ارتباط عمودی به شکل خیلی خیلییی وحشتناک زیبا توی این شعر برقراره و من تازه فهمیدم مثلا اون زمان میگفتید این قسمتو از شعرت حذف کن اضافس یا تاثیری نداره یعنی چی😄
         چقد زیبا شروع شد اینقدر همه چی بهم ربط داشت که اصلا هرکس بخواد هم نمیتونه ولش کنه یه خط داستانی بسییییییار زیبا داشت خندانک
        و در اخر من برم زاینده رود منتظرمه خندانک خندانک
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۰۷:۱۵
        جان دلم سحر نازم خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۱۲:۴۳
        سلام بر شیخ السحر
        ارتباط عمودی محبت تو بی شک به خدا وصل میشه
        زاینده رود از دل جاری میشه که متاسفانه خیلی سالِ بخاطر نبودن همین دل خشک شده
        چاکرات خندانک

        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹ ۱۵:۰۸
        خندانک
        ارسال پاسخ
        عسل اسدیان
        يکشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۰:۳۹
        درود برادر پژمان
        هم خیلی خوبه هم خیلی دل آدم به درد میاد
        موفق باشی برادر همیشه تاثیر گذار
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۰۷:۱۶
        عسل عزیزم خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۱۲:۴۴
        سلام بر تاجر لاک لاکپشت خندانک
        از اینکه پای این صفحه رو به امضای وجودت رنگین کردی
        خیلی سپاسمندم خندانک
        ارسال پاسخ
        عسل اسدیان
        عسل اسدیان
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۱۴:۴۰
        گلاله همیشه خوشبو وزیبای مانا خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹ ۱۵:۰۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مسيحا الهیاری
        يکشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۴:۵۷
        من به اندازه همه خنده های دنیا گریسته ام ....چاپلین
        سلام مرد آسمانی تو در زمین چه میکنی

        آوازه قلمت ستودنیست خندانک بی وفا
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۱۲:۴۷
        سلام بر مسیحای زمانه
        سپاس از این دیالوگ دوست داشتنی که بر چشم این صفحه نهادی
        دس بوس معرفتتیم رفیق خندانک
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹ ۱۵:۰۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۱۴:۴۰
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        صادق کیانی (صادق)
        يکشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۶:۳۶
        سلام زیبا بود
        خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۱۲:۴۸
        سلام صادق ترین
        الماس حضورت گرانبهاست خندانک
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹ ۱۵:۰۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۱۴:۴۰
        خندانک خندانک
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۱۴:۴۰
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۹:۳۸
        سلام بزرگوار
        درود دشاعر گرانقدر ودانا وتوانا
        مانند همیشه عالی سرودی
        درپناحق
        خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۱۲:۴۹
        سلام جناب
        بودنت بانیِ شادی این صفحه است...
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹ ۱۵:۰۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۱۴:۴۰
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        بهروز عسکرزاده
        يکشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۹ ۲۲:۱۴

        سلام

        قلمتان همیشه نویسا.
        خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۱۲:۵۰
        جناب عسکرزاده سلام
        خاکم و وجودت همیشه اینجا ماندگار نوکرات خندانک
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹ ۱۵:۰۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۱۴:۴۰
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۰۶:۰۲
        سلام
        فی المجلس چیزی به خاطرم نمیرسد ، هرچی خواستم بگم محبوب و سلمان پیش از بنده نوشتند . منم ماندم هاج و واج دارم به افق خیره میشم و یکی هم داره میگه مانا جان دوربین اونطرفه خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۱۲:۱۷
        سلام شیخ الشیوخ انصاری مانا پیشه
        بالاخره اول شد ها خندانک خندانک
        نمای دوربین نقدتو بچرخون سمت این کلمات همیشه منتظر
        چاکرات خندانک
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹ ۱۵:۰۸
        خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۱۲:۵۱
        سلام بر قران مجید
        خدمت از ماست رفیق خندانک خندانک
        پرستو پورقربان (آنه)
        سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹ ۰۰:۱۵
        چه سپید معرکه ای خندانک
        حتما باید دوباره بخوانم خندانک
        درود به شاعری چنین توانا و خوش ذوق خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹ ۱۵:۰۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        جمعه ۲۵ مهر ۱۳۹۹ ۲۰:۱۱
        سلام بر پرستوترین
        کوچ ات به این صفحه نوید بخش آب و هوایی تازه است از وجودت خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۱۴:۳۹
        خندانک خندانک
        محمد راد
        سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹ ۱۳:۱۵
        یک شعر به معنای واقعی شعر خندانک
        درود پژمان عزیز
        در اوج باشی و امیدوارم روزی کتاب شعرت را بخوانم عزیز خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹ ۱۵:۰۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        جمعه ۲۵ مهر ۱۳۹۹ ۲۰:۱۲
        سلام بر حضرت محمد(ص)
        به معنای واقعی خوشحالم اینجایی خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        دانیال فریادی
        چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۹ ۱۴:۳۳
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک



        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک


        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک :
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        جمعه ۲۵ مهر ۱۳۹۹ ۲۰:۱۲
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک هر چند خودت گل تری
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۱۴:۳۹
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شریف شریفیان
        پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۹ ۰۳:۴۹
        سلام
        حضرت بدری عزیز
        دوستان گفتنی هارا گفته اند
        از ما درودی و بدرودی خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        جمعه ۲۵ مهر ۱۳۹۹ ۲۰:۱۳
        سلام جناب شریفیان
        هرگونه حضورت سایه ایست بر سر یتیم واژگانم خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۱۴:۳۹
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        رسول علی محمدی
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۱۵:۲۴
        سلام پژمان جان
        زیبا بود و قابل تحسین
        ماناوتواناباشی رفیق خندانک خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۱۸:۱۷
        سلام بر رسول رسولان
        بودنت باعث خرسندی این صفحه است رفیق بهترین ها خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        يکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹ ۱۹:۱۱
        سلام
        پژمان
        افرین عزیز
        شعرت سر تا پا است استعارات زیبا داشت
        تمام نقد ها را خواندم و چقدر خوشحالم از اینکه مینویسی
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۲۳:۲۷
        سلام شاهرخ بسیار بسیار دوست داشتنی
        میبینمت گل از گلم میشکوفه خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهدی سالوند (مهدی)
        يکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹ ۲۰:۳۹
        درود بر شما
        قلمتان زرنگار
        خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۲۳:۲۷
        سلام جناب سالوند ممنونات خندانک
        ارسال پاسخ
        سعید صادقی (بینا)
        سه شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۹ ۰۰:۱۹
        سلام و درود خدمت دوست عزیز جناب بدری
        شعر زیبایتان را خواندم پر واضح است قلم توانایی دارید

        با حفظ ادب و احترام با سواد کم این کمترین آنچه که برایم نکته بود من باب باز گویی که البته مخاطب قطعا شما نیستید فقط این بود که

        به نظر بنده شاعران عزیز که امید بر ماندگاری شعر خویش دارند میبایست متوجه این موضوع باشند که در باور های اعتقادی درونی خود که در شعر می آورند و از آن به نحوی استفاده میکنند دچار پارادوکس نباشند.

        در شعر شما چند نمونه وجود دارد که مناسب دیدم یاد آوری کنم. محیط ازل ورای جبروت و مماس با عشق در باور عرفانی دینی بزرگان ما شناخته میشود و آنجا هنوز معلوم نیست که امروزه روز دست نیافتنی نباشد. چراکه ساحتش فرازمینی و در سیر انفسی تعریف میشود. و اما بیگ بنگ تعریفی فیزیکال از شروع زندگی از سوی علمای سکولار است که اصالتی به فراماده نمیدهند. البته که شاید این ایراد بر من وارد باشد که استفاده از این کلمات تنها در کمک به پیشبرد تخیل شعر است و نشانه ی اعتقاد شاعر نیست، اما شاعر نمیخواد این مطلب را یک به یک به مخاطب خاص و عام توضیح دهد. شاعر شعرش را میگوید و میرود و دیگر این مخاطب از که هر چه دلش میخواهد برداشت میکند.

        پر حرفی کردم ببخشید
        قلمتون پرکار خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        پنجشنبه ۱ آبان ۱۳۹۹ ۲۳:۲۹
        سلام بر بیدل ترین
        هر چه بگویی حق و است بر دیده توفیق میگذارمش عزیز دل
        خوش آمدی که آمدی... خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سعید صادقی (بینا)
        سعید صادقی (بینا)
        شنبه ۳ آبان ۱۳۹۹ ۰۸:۱۴
        زنده باشین جناب بدری عزیز
        ببخشید پر حرفی کردم خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        شنبه ۳ آبان ۱۳۹۹ ۲۳:۴۱
        نفرما بیدل ترین یاد میگیریم و یاد خواهیم گرفت خندانک
        ارسال پاسخ
        عارف افشاری  (جاوید الف)
        جمعه ۲ آبان ۱۳۹۹ ۲۳:۴۲
        پیوندی زیبا از کلمات جدید و قدیم خواندم خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        شنبه ۳ آبان ۱۳۹۹ ۰۰:۰۶
        سلام بر عارف ترین
        صفحه ام را به مرامت پیوند زدی
        سپاس دادا خندانک
        ارسال پاسخ
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۰۷:۱۳
        سلام و تبریک به جناب بدری مهربان . راستش باور این مساله برایم سخت است که فردی تا به این غایت شوخ طبع و طناز ، به این استواری شعر بنویسد . اما برخلاف انتظار و پیش فرضی که از شاعران داشتم دیدم همه ی آنها که قلمشان برایم محترم است ، از قضا شخصیتی ساده و شوخ دارند . اما از این شعر میخواهم دو خط اولش را بردارم و آنچه از این دو خط دریافت کردم را بنویسم :

        أعوذ بِتو مِنَ الانسانِ الرَّجِیمِ»

        پناه میبرم به تو از دستان انسان سنگسار شده
        در اینجا هم نام الله و هم نام شیطان از جمله ی معروف اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ، برداشته شده . یعنی جایی که نه شیطان هست و نه خدا شاعر به کسی پناه میبرد آنهم از دست همنوعش و از دست نفسش . و این تو را برای تنویر مخاطب به فارسی مینویسد . و همین کلمه تو در این جمله به تلخی بیشتر طنز پنهانی آن کمک کرده است . در واقع شاعر با آشنازدایی و هنجارشکنی زودهنگامش ، مخاطب را خوشبین میکند که سخنی تازه در راه است بیایید و بشنوید . اما در جایی که خدا و شیطان نیست ، تو جای خدا و انسان جای ابلیس نشسته است و شاعر از آن به این پناه میبرد . اما او کیست ؟
        بنظرم جواب در خط بعدی ست :

        به نام حقیقتِ بخشنده ی مهربان

        بله حقیقت است که مترادف خداست . چرا که خدا را اولیای او به حضرت حق میشناسند که جز او همه باطل هستند و هرجا که حق بیاید باطل رفتنی ست که ان الباطل کان زهوقا
        و اما میتوان پرسش کرد وقتی شاعر از انسان به حقیقت پناه میبرد ، ایا بدان معنی نیست که انسان از حق فاصله گرفته و علت رجیم شدنش و همطرازی اش با شیطان درین شعر همین رویگردانی از حقیقت است ؟
        جواب گلاله به این پرسش فقط آری ست
        و جواب شاعر هم آری ست هم نه از زبان خودش که از زبان چاپلین :

        لوحِ سرنوشت به گردنم
        من همان چاپلینِ غمگینم
        که در پشت صحنه ی ازل
        برای لبخندی که از وفاتِ تبسم اش
        در عصر جدید گریه می کند
        خرما خیرات کرده ام
        تا شاید....


        پوزش از اساتید عزیز که در محضرشان زیاده گویی کردم خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۱۲:۴۰
        سلام بر گلاله ترین گل که عطرسازان فرانسوی دنبال فرمول رایحه ی مهرش هستن و تنها کسی که پیداش کرد شیخ الشیوخ خودمان بود خندانک
        به قول طالب آملی
        تبسمی اگرم رو دهد ز عیش ندانی
        که گاهی آدم از کثرت ملال میخندد

        تنها همین انسان است که هم انسان میزاید و هم گرگ
        و خلاصه که همین انسان است که هم میتواند حق باشد و هم ....

        ممنونات که آمدی دست مهرت و از سر وازگان این برادر کوچکترت برندار
        دس بوس مرامتیم
        مخلصات خندانک
        ارسال پاسخ
        يکشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۱:۴۷
        درود جناب بدری
        چاپلین وفیلم عصرجدید
        داستان یک کارگر کارخانه است که کارش سفت کردن پیچ های یک قطعه ماشین آلات روی نوار نقاله می باشد.از او بعنوان یک موش آزمایشگاهی برای تست “ماشین غذا دهی استفاده می شود ، دستگاهی که بصورت خودکار به افراد در حین کار غذا می دهد. و صحنه ای که کارگر بین چرخ دنده های ماشین گیر افتاده اما همچنان مشغول غذا خوردن درمارپیچ صعب العبوراجباربه دنبال روزی زیر باراجبارکمرتنعم ام شکسته...

        وسکانسی دیگر در همین فیلم که برای اولین درسینما صدای بازیگر شنیده می شد اما از حنجره ی چاپلین یا همان کارگر آوایی نامفهوم شنیده شد که به پانتومیم آمیخته شد.

        درود تلخ است حقیت ،
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۰۷:۱۶
        منیژه مهربانم خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۰۹:۲۰
        سپاس مهرت گلاله مهربانم خندانک خندانک خندانک
        پژمان بدری
        پژمان بدری
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۱۲:۴۶
        سلام بر بانوی طبیعت مسلک
        و چه خوب و فرهیخته به تلمیح داستانی شعر اشاره داشتی و زحمت کالبد شکافی اش را کشیدی باشد که لایق این همه لطفِ فهم ات باشم خندانک خندانک
        به امید لاک های بیشتر خندانک
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹ ۱۵:۰۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۱۴:۴۰
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۱۰:۱۶
        درود پژمان عزیز...
        خدمت میرسم در فرصت مناسب تر خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        سه شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۹ ۱۵:۰۹
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۱۴:۳۹
        خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0