سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 27 خرداد 1403
  • روزجهاد كشاورزي (تشكيل جهادسازندگي به فرمان حضرت امام خميني -ره-)، 1358 هـ ش
10 ذو الحجة 1445
  • عيد سعيد قربان
Sunday 16 Jun 2024
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    يکشنبه ۲۷ خرداد

    تاول تنهايي

    شعری از

    مهدي شريفي

    از دفتر کوچه پس کوچه های دلتنگی نوع شعر مثنوی

    ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۹ ۲۱:۲۶ شماره ثبت ۷۸۲
      بازدید : ۸۷۵   |    نظرات : ۲۲

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر مهدي شريفي



    از غریبی در غریبستان پُرم

    خسته ام دیگر ! ؛ من از خود ، دلخورم

    پُر شدم از شِکوه و شرح و گِله

    در شب ِ تنهایی ام بی حوصله

    گوش کن این ترجمان ِ زخم را

    حاصل ِ شب های ِ اَخم و تَخم را

    در یتیمی کودکی هایم گذشت

    آمدم از کوه در سودای ِ دشت

    خلوتم هرشب پُر از زنبیل بود

    غصّه ام ، تنهایی قابیل بود!

    کوچه ی من پیچ دلتنگی نداشت

    دست هایم حاجت ِ رنگی نداشت

    بوسه را ارزان نمی دادم به خاک

    دوره می کردم زمین را چاک چاک

    می پریدم از بلندی های ِ خواب

    می شنیدم ذکر روح انگیز آب

    گریه می کردم شبانگه بین باغ

    می دویدم در سکوت ِ یک چراغ

    کودک ِ تنهای نخلستان ؛ خودم!

    هم پدر هم مادر خود می شدم

    من نمی دانستم اینها کیستند!

    این پدر این مادر من نیستند!

    وقت شادی ؛ کِشت شبنم داشتم

    وقت بازی ؛ مادری کم داشتم

    من صدایم خیس و باران خورده بود

    نبض من در کودکی ها مُرده بود

    گریه می کردم ؛ ولی آخر چه سود؟!!!

    مرهمی بر زخم تنهایی نبود!!!

    دستهای کوچکم را بی نشان

    می گرفتم من به سوی آسمان

    من نمی دانم کجایی ؟ کیستی؟

    در شب اندوه ِ من هم نیستی

    درد تنهایی دلم را خورده است

    آل نفرت سایه ام را بُرده است

    من گناهم چیست؟! ؛ در مرز ِ نگاه

    مانده ام با آب و قرآن ؛ غرق ِ آه

    من چه کردم؟ جز که در این لاله زار

    سر به بالش می نهادم اشکبار

    من چه کردم؟ جز که در این شهر ِ پیس

    روزها کار و ، شبم با گریه خیس

    یک نگاهی کن به من از آسمان!!!

    ادعا داری که هستی مهربان؟!!!!

    ماه من! آغاز دیدن پس کجاست؟

    سرنوشت این پریدن پس کجاست؟

    آی مردم!....مهربانی در دل است

    ماندن و جان کَندَن اینجا مشکل است......   

    ۰
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0