سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 17 ارديبهشت 1403
  • روز اسناد ملي
28 شوال 1445
    Monday 6 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      دوشنبه ۱۷ ارديبهشت

      اختلاس (مثنوی آزاد)

      شعری از

      از دفتر غربت موهوم نوع شعر

      ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۳ شهريور ۱۳۹۰ ۱۴:۱۱ شماره ثبت ۴۷۷۷
        بازدید : ۸۷۱   |    نظرات : ۲۰

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر

                       
      گله ای از بامگاه، تا شامگاه،
      بودن از بودِ سگی زر، در رفاه،

      سگ وفادار بود و همتایی نداشت،
      از ددان،او هیچ پروایی نداشت،

      زندگانی اش، به سختی می گذشت،
      چونکه چوپان مردکی بودی پِلَشت،

      او نه با دزد گله بودی شریک،
      وز برای کاروان، نه، یارِ نیک،

      دیرِ وقتی بود هوا تاریک تر،
      گله سوی ،دِه، روان بودی دگر،

      سگ سروپاگوش و هم تشویش داشت،
      ترسِ از هنگامِ گرگ و میش داشت،

      ناگهان بشنید از پشت غبار،
      پیرِ گرگی گوید ای قلاده دار!

      گرگه هستم از تو می خواهم امان،
      نامه ای آورده ام بهرِ شبان،

      سگ چو نام نامه را از او شنید،
      در دلش ترسی غریبانه دمید،

      سگ دو دستِ خویشِ را بر سر زدی،
      کی دلِ غافل رَسَد بوی بدی،

      کاشِ وقتی از،گله،این عمروعاص،
      بُردِ بَرهِ، می نمودمش خلاص،

      یک خیانت بویش آید بر مشام،
      بهرِ من با گله ام چیدند دام،
      ...
      گرگه آمد در حضور گله بان،
      نامه را داد و به او گفتش بخوان!

      آن شبان، بیچاره اُمی بود و گر،
      گفتِ ای بُز کُن سگِ گله خبر!

      تا بخواند نامه را سگ، بند بند،
      ناگهان گرگه به فریادی بلند،

      زوزه زد کین نامه محرمانه است،
      سگ خطرناک است و هم بیگانه است!؟

      ای شبان گر بنده را می باوری،
      من برایت می کنم منشی گری،

      لاجرم آن نامه را چوپان گشاد،
      بهرِ خواندن دست پیرِ گرگه داد،

      نامه را یک مرده خوار انگاشته بود،
      کز ریا و ناکسی انباشته بود،

      بنده کفتارم سلامت می کنم،
      جان به قربانِ کلامت می کنم،

      می ستایمت شبانک، مرده وار!
      چاق و چله گله ی زنگوله دار،

      خوب و خوش باشی تو ای مرد بزرگ!
      هر زمان پرسیده ام حالت ز گرگ!

      اول از هر گفتگویی ای شبان،
      این سخن ها، بینِ ما باشد نهان،

      بارِ اول یا سگت را تار کن،
      یا به سم، یا سوزنش بیمار کن،

      زآنکه آن سگ اهلِ راستی و وفاست،
      باندِ ما نامردمی هست و دغاست،

      این سگِ زر، کار و بارش مردمی است،
      در بلا و رنج، یارش مردمی است:

      که اعتمادشان بر این سگ وافر است،
      او سگی دانا بوَد و ماهر است،

      گر بماند وآن بداند ای کچل!
      افکَنَد ما را به سختی در هچل،

      گر برانی اش به هر سوی و محال،
      می فرستم جایِ او چندین شغال!

      سیرِشان با گوسپندی سُست کن،
      هر شغالی را سرِ یک پُست کن،

      از برایت چندِ روباهِ فنی،
      هم فرستم تا که شب ها تک زنی!

      گله را خواستی روانه کن به دِه،
      گر نخواستی، دستِ این گرگه بده!

      چندِ رأس از گوسپندان را ببر،
      جای آنان کاهدان و جو بخر،

      کاهدانت را ز جو انبار کن،
      گوسپندان را سپس پروار کن،

      گله وقتی خوب و خوش پروار شد،
      از زیادی خوردن جو هار شد!

      گله را تقسیم بر سه کن شبان،
      گوسپندان یک طرف، یک سو بُزان،

      گوسپندی بهرِ من، قوچی شما،
      گر بزی هم رو به آبادی نما،

      چند بزغاله ی چاق و سرِ حال،
      کن جدا از بهرِ آن چندین شغال!؟

      دیگر از این بیشِتر عرضم مباد،
      ای شبان نامه تمام عزت زیاد!؟
      ...
      اولش با نا بکاری آن شبان،
      گفتِ سگ دیگر برو اینجا نمان،

      چونکه سگ یاور نشد با کاروان!
      هم نبود انباز بهرِ سارقان،

      در به در شد سگ بدونِ داد رس،
      از پلشتی های آن چوپان خس،

      مضطرب کز عرضِ یک جاده گذشت،
      رفتِ زیرِ یک وسیله تختِ گشت!

      الغرض آن باند زشت و پر ز گند،
      چاقِ بره های خوش گوشت و بلند،

      که هر یکی مالِ یکی بیچاره بود،
      گرگه پاره کرد و کفتارک بخورد،

      آن شبان هم سهمِ آن سگ را که مُرد،
      روی سهم خود نهاد و زنده بُرد!

      آن سگی کز آب شب مانده نخورد،
      استخوانی ناروا خانه نبُرد،

      روبه همراهِ شغالانِ زُمُخت،
      وهمرهِ کرکس از آن اموال مفت،

      زندگیشان صاحبِ سامان بشد،
      قومشان هم صاحبِ دامان بشد!

      وآنکه دراین بین ودراین پیچ وتاب،
      گشتِ مفلس هم بشد خانه خراب،

      اول از هر کس سگِ تارانده بود،
      وانگهی آن مردم درمانده بود،
      ...
      بعداز آن، ننگ، آن شبانک با ریا،
      شامگاهی که هر گله می رفتِ جا!؟

      رفتِ روی بام روستا جار زد،
      هی دم از وجدان و هی ایثار زد،

      حق به جانب بود و تازه خواستار،
      می نمود از مکر خود را بی قرار،

      با تظاهر اندکی از پوست و پشم!
      را به همراهِ خُدو می زد به چشم!

      مثلا گریان برای مردم است!
      وز گله و سرنوشتشان گُم است،

      سر کنید هر بز و یا هر گوسپند،
      بنگرین، نیستد در آغل به بند؟

      گر نبودن جستجو از نو کنید،
      داد و فریاد و هی هوهو کنید،

      شاید اندر خانه ی همسایه ای،
      رفته اند و خفته اند در سایه ای،

      فرصتی کز بهرِ من پیش آمده،
      وز برای منِ درویش آمده!!!

      با صدایی که البته او، جار باد،
      در کلامی که البته هشدار باد،

      خویشِتن را از شبانی بر کنار،
      می کنم و می رَوَم از این دیار!

      دیگر از این گله بانی خسته ام،
      بس که از چنگالِ گرگان جَسته ام!

      حالِ خوددانید با، گر و مگر،
      الغرض باید شبانی در نظر،

      داشته باشید از برای افتخار،
      تا نخندد روستای هم جوار!

      خنده داشتی گفته های آن شبان،
      مفتخر با چی؛ کدامین؛ کو بزان؟!

      ***
      چرا پژواره سرِ دستمال بستی؟
      رها کن بی خیال هر کس که هستی،

      تو هم یک میشِ پیری می ربودی!
      چرا ای قدرِ مجانی سرودی؟

      تو گویی آمده تو را اجل، سر؟
      که افتادی به جانِ هر چه لش خر،

      خیالی نی، شتر دیدم که دیدم!
      خطر کردم اجل بر جان خریدم،

      دگر دیر است چون نانم ز چوپان،
      ربوده ام، دهم جانم به تاوان!...
      ***
      پ ژ و ا ر ه

      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0