سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 8 خرداد 1403
    21 ذو القعدة 1445
      Tuesday 28 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۸ خرداد

        تیغ

        شعری از

        حسين زرتاب

        از دفتر خط كبود نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۹۴ ۰۰:۲۳ شماره ثبت ۴۵۲۹۱
          بازدید : ۴۴۶   |    نظرات : ۲۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حسين زرتاب

        566~14-تیغ-1394/12/13

        در خفقانِ شاهِ زیرِ پوست
        انقلاب را اتاقِ عمل بردیم
        رگ ها را تیغ زدیم
        در تاریکی
        به اشتباه
        آرام گرفتیم در بهمنِ سپید
        در ازدواجِ عکس ها
        و صدا های وسوسه انگیز
        پاره کردیم روابطِ قبیحه را
        در جوی آب
        کنار خیابان
        دوباره اما برگشتیم
        در ذهن هایی که بوی فحشا می داد
        و پنهان کردیم واقعیت شرم آور را
        زیر پتو
        در حصار تنگ چهار دیوار
        دور از پنجره
        آتش ما شعله ور بود
        آب، بی اثر
        باید عاقل می شدیم تدریجا
        با زن های اطمینان
        درون خانه ها
        اما موجی که برخاسته بود
        قوی تر از توفان
        ما را اسیر خود نمود
        داغ شدیم
        با شلاقی که خودمان بافته بودیم
        از الیاف بی خبری
        قفل ها با همدستی میله ها
        هفت سال
        میزبان بود احساس ما را
        آزادی ما را
        روز رهایی شکسته بود پای گریز
        از جبرِ نظمِ نو
        باید راه رفته را توبه می شدیم
        هیچ، از ابتدا
        محو می شدیم در تنِ روزمرگی
        در تنِ هوس
        خوابمان سنگین تر از نخست
        در کهفِ  زندگی

        ""حسین زرتاب""
        ۵
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        مجنون ملایری
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۰۲:۱۱
        باسلام جناب زرتاب خوب‌ سروده‌اید‌موفق باشید
        وحید کاظمی
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۳۱
        خندانک خندانک خندانک
        درود بر استاد زرتاب
        بسیار عالی
        خندانک خندانک خندانک
        جعفر جمشیدیان تهرانی
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۰۷:۳۲
        خندانک خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۰۸:۰۲
        درود بر جناب زرتاب گرامی

        بسیار زیبا بود
        پاینده باشید خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۴:۵۴
        ............... خندانک خندانک خندانک ........................
        خوابمان سنگین تر از نخست
        در کهفِ زندگی...
        خندانک

        بسیاااار زیبااا و با محتواااا خندانک خندانک خندانک
        دست مریزاااد جناب زرتاب خندانک خندانک خندانک خندانک
        ................ خندانک خندانک خندانک ......................
        هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

        روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.
        کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای این که حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد.
        اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.

        این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت!
        سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.

        تصور کنید اگر شما آنجا بودید چه کار می کردید؟ چه توصیه ای برای آن دختر داشتید؟ اگر خوب موقعیت را تجزیه و تحلیل کنید می بینید که سه امکان وجود دارد:
        ۱ـ دختر جوان باید آن پیشنهاد را رد کند.
        ۲ـ هر دو سنگریزه را در بیاورد و نشان دهد که پیرمرد تقلب کرده است.
        ۳ـ یکی از آن سنگریزه های سیاه را بیرون بیاورد و با پیرمرد ازدواج کند تا پدرش به زندان نیافتد.
        دخترک باهوش دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.
        در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است… و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است. نتیجه ای که ۱۰۰ درصد به نفع آنها بود.
        یادمان باشد:
        ۱ـ همیشه یک راه حل برای مشکلات پیچیده وجود دارد.
        ۲ـ این حقیقت دارد که ما همیشه از زاویه خوب به مسایل نگاه نمی کنیم.
        ۳ـ زندگی می تواند سرشار از افکار و ایده های مثبت و تصمیم های عاقلانه باشد. خندانک
        رودونا کیارنگ  (فاطمه توکلی)
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۹:۵۰
        سلام و درود جناب زرتاب برادر بزرگوارم خندانک
        خوابمان سنگین تر از نخست
        در کهفِ زندگی
        خندانک خندانک خندانک
        دست مریزاد ستودنی ست خندانک خندانک خندانک
        ترنم دل انگیز واژگان تان در خنیای آسمانی شعر چون هیاهوی فرشتگان در پرنیان ابرها شورانگیز است خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما بسیار زیبا بر دلم نشست خندانک خندانک خندانک
        ✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’
        ما موجودات خاكي نيستيم كه به بهشت مي رويم. ما موجودات بهشتي هستيم كه از خاك سر بر آورده ايم. الهی قمشه ای
        ✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’
        همیشه باشید و بسرایید
        خندانک خندانک خندانک
        صابرخوشبین صفت
        يکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۴ ۰۴:۲۷
        سلام.
        اتاق عمل و جراحی فکری انقلاب 1979 یک اشتباه بود و با یک پانسمان و درمان سرپایی قابل حل بود .
        درود بر شما و احساس سبزتان
        خندانک خندانک
        آرمین اسدزاد (الف)
        يکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۴ ۱۴:۴۹
        از دل بود بر دل نشست خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0