کلک نقاش ازل

استاد گرانقدرم بسیار شیرین و شیوا سرودید لذت بردم گرانقدر مرحبا

درود بزرگوار
غزلی ناب و زیباست

درود استادبزرگوارم
مثل همیشه زیبا ومحکم بود
احسنت

غزل زیبایی بود .
موفق و پیروز باشید.

باسلام‌ بسیار خوب سروده‌اید موفق باشید

درود بر شما
بسیار عالی

حظ بردم استاد از دلنوازی زبان شعرتان ...عاشقانه عارفانه جاندار وشیرینی بود ...درودبرشما

سلام
ممنون
منصور دلتان خوش به حالش

درود برشما استادودوست بزرگوارم بسیار زیبا وشاعرانه سخن دل را گفتی دستمریزادجان دل پاینده باشی

درودها بزرگوار..
بسیار زیبا و موزون..
بر جانِ جان نشست..
زنده باد..

من همه از دلِ‌ شيداييِ خود گفتم و او
همچو منصور دلم را به سرِ دار كشيد...

به دل نشست

دستمریزاد بزرگوار، زیبا بود

بسیار زیبا و دلنشین سرودید
افرین ها

جناب آقای سلیمانی عزیز، سلام علیکم.
............................................................

من همه، ازدلِ شیداییِ خود گفتم واو
همچو منصور، دلم رابه سرِ دارکشید
...........................................................
غزلی بسیار زیبایی ست بزرگوار....خسته نباشید.

باسلام
بسیارزیباست

... .........
درود همشعر خوبم
بسیااار زیبااا بود
...........‌.‌.. ...........
هدیه به اهالی خوب شعر ناب:
عتیقه‌فروشی، در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه‌ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه‌ای افتاده و گربه در آن آب می‌خورد. دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد.
لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری! آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت: چند می‌خری؟ گفت: یک درهم.
رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه‌فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.
عتیقه‌فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه‌اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی.
رعیت گفت: امکان ندارد! من با این کاسه تا به حال پنج گربه فروخته‌ام. کاسه ام فروشی نیست!
یادمان باشد:
“همیشه نباید راه حل خود را بهترین راه حل دانست.”

خرمن موی سیاهش به كفِ باد سپرد

نرگسش را چو دلم خسته و بيمار كشيد

بسيار عالي و زيبا

عرض ادب و احترام
بسیار زیبا و گوشنواز با درونمایه معنوی ........
لذت بردو از غزل....

من همه از دلِ‌ شيداييِ خود گفتم و او

همچو منصور دلم را به سرِ دار كشيد

درود استاد بزرگوار

زیبا سرودید احسنت